پنجشنبه ۲۴ آبان
|
دفاتر شعر ابراهیم نصیری(رفیع)
آخرین اشعار ناب ابراهیم نصیری(رفیع)
|
اینهمه سال پریشانی من را که جوابی بدهد،
درخور و حال دهد وهم خیال من و دل ؟
چشم هایم در انتظار
پاهایم عجب از حال دل و وضع وجود!
به کجا چاره کنم؟
نکند وقت غریب مانی من ندهد دست شناسایی یک کس دگری.
بُکند روز و شبی که بجز از خاطره سخت نبودْسرشار است، اینبارش برسد بر همه معراج سکون.
دل دل ای دل به امیدی به فردا بِنه از جان قدمی.
چاره ات چیست درین هلهله صد به هزاران سواران شنیع؟
گر به جایت بنشینی بشوی له.
و گرت نیم قدم را به جلویی بنهی،
شویت سیر ز گرد سُم اسبان گذشت.
چاره جز پنهان نیست.!
چاره جز در خود و با خود بنشستن تا که دلدرد نه آرد این عقب مانی ازین دودِ سُمان.
من به خود دلگیرم.!
من به خود گر که چنین باشم و مانم سیرم.
این نه رسمست میان همه اعیان و نمایانِ به چشم!
و نه هم شرط وجود است میانِ کم درویش به جا مانده ز شهر.
دل من دل دل من چاره فردای تو چیست؟
برسد باور عینی که درین فرصت کم، وقت تو بیش ز بیشتر ز همه اطرافت رو به اتلاف و شکست شیشه ی جان تو هست.
فرصتم راهی دِه،
فرصتم جان که نه، نیم جانی به من طرد شده از محفلِ مردانم دِه.
من غریبم و غریب چاره اش دیدار است.
چاره اش وصلِ نگاهیست به کس.
چاره اش جان گذشتن هاییست که دهد راه نشان.
دل من فرصت دیدارم دِه.
دل من جان که نه، تو بیا و ذره ای نیمه از جانم دِه.
😞😞😞😞
😔😔😔😔
😢😢😢😢
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آشفتهبازاری بود..
به امید خدا که میآیند ایشون..
شاد باشید در هر حال