بنام خالق توانا.
..........
باید که رفت اینجا خدا بازیچه ی دریاست.
باید که رفت این قصه پایانش همین حالاست.
باید که رفت این جا جهادِ اکبر و اصغر،
تنها دلیلش ،رنگِ چشم و صورت ساراست.
باید که رفت از دست این اصرار میمیرد ،
(ما)یی که در گردابِ دل بیچاره و تنهاست.
ساعت در این جا تاک دارد تیک هم گاهی.
بیزارم از تاکی که در تیکش فقط دعواست.
چیزی بگو، لالی مگر ؟از هیس میترسم.
باید که رفت این اخرین لالایی دنیاست.
امشب خلاصت میکنم یکباره از این ما
باید نباشی، بودنت عمری سوار ماست.
از ها وُ هوی شهر بد بوها که خواهم رفت
ربطی ندارد بوی این هوی است یا این هاست.
زخمیست احوالم ،هوایی نیست ،میمیرم.
باید که رفت .رفتن، زمانی بی هوا زیباست.
......
........
..........شاهرخ
.
.پیشاپیش عیدتون مبارک همه ی دوستان عزیزم و جناب احمدی زاده ی زحمتکش و مدبر.
.
یه بهشت معمولی
بی هیچ عوارض جانبی
فقط کمی سرفه داره
ولی با صرفه است.راستی
ماسک درسته یا ماکس؟
شعری پیش رو داریم از جناب مجتبی شفیعی (شاهرخ) که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت.
غزلی با عنوان راسو با وزن
مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن (فع لن)
( رجز مثمن مجبوب )
که در بررسی ابیات درستی هر بیت را بررسی خواهیم کرد
🔷بحر رجز و تاثیر آن در موسیقی بیرونی شعر
از جمله جلوه های مختلف موسیقی شعر می توان به موسیقی بیرونی (وزن عروضی) آن اشاره کرد که بخشی از زیبایی شعر است. از دیرباز موسیقی شعر تأثیر فراوانی در رساندن هرچه بهتر مفهوم مورد نظر شاعر و برانگیختن عواطف و احساساتش داشته است. جناب شاهرخ که در این شعر از بحری موسیقیایی استفاده نموده که شعر او را آهنگین و تأثیرگذار کرده است؛ ایشان پیوندی را که میان موسیقی بیرونی با موضوع و مضمون شعر وجود دارد، حفظ کرده اند.
«موسیقی» از برجسته ترین عناصر شعری است تا جایی که می توان گفت در نگاه اوّل آنچه به یک شعر، هویّت می بخشد، موسیقی است. موسیقی به معنای وسیع کلمه، علم تناسب ها و سازگاری هاست. توجّه به موسیقی در شعر و اهمیت آن تا جایی است که منتقدان بر این باورند که بحور عروضی یادگار الحان معروفی از روزگاری است که شعر و موسیقی با یکدیگر پیوند داشته اند مشخصّ ترین جنبه ی موسیقی شعر، عروض و یا همان موسیقی بیرونی آن است. موسیقی بیرونی، نخستین پل ارتباط برقرار کردن با دنیای شاعر است. به محض گوش سپردن و یا خواندن شعر آن گاه که تحت تأثیر تناسب و تکرار هجاهای کوتاه و بلند قرار می گیریم، متأثر از این نظم و توالی هجاها احساس خاصی به ما دست می دهد این همان نخستین ضربه ای است که شاعر بر روح خواننده اش وارد ساخته او را به دنیای درون شعر خود فرا می خواند
منظور از موسیقی بیرونی شعر، موسیقی حاصل از هرگونه نظمی در یک واحد کامل (شعر) است و به طور خاص جانب عروضی وزن شعر را موسیقی بیرونی می گویند؛ یعنی نظم خاصّی که در یک مجموعه آوایی به لحاظ کوتاه و بلندی مصوّت ها و یا ترکیب صامت ها و مصوّت ها وجود دارد
شاعر با توجه به موضوع، درونمایه و مضمون شعر، موسیقی کلام خود را انتخاب می کند تا با آهنگ خاص و ویژه ی آن بتواند به بهترین وجهی مقصود و مراد ذهنی خود را به خواننده القا کند. انتخاب وزن متناسب با محتوا، وسیله ای برای قدرت بخشیدن به منظور شاعر است
«از مهمترین عناصر روساختی شعر، موسیقی و آهنگ کلام است و اساسی ترین عنصری که ژرف ساخت شعر را می سازد، همانا محتوا و درونمایه اثر است. پس تناسب و هماهنگی این دو رکن در شعر اساسی ترین و ضروری ترین عامل در تاثیر، لذت بخشی و خلق زیبایی است
شاعران معاصر در هماهنگی بین موسیقی و محتوا و انتقال مفاهیم از راه وزن و موسیقی نهایت دقت را داشته اند. به قول نیما یوشیج وزن باید پوششی مناسب برای مفهومات و احساسات باشد. چنانچه مشاهده میشود جناب شاهرخ با درایت تمام از این بحر برای شعرشان استفاده کردهاند که بار موسیقی شعر افزایش و قدرت تاثیر پذیری آن بیشتر شود
حال با این مقدمه میرویم سراغ شعر
🚩باید که رفت اینجا خدا بازیچه ی دریاست.
باید که رفت این قصه پایانش همین حالاست.🚩
🔷 غزل نئوکلاسیک
غزل نئوکلاسیک (غزل نو کلاسیک) به گونهای از غزل گفته میشود که، از نظر شگردهای زبانی و مبانی اندیشگی، تا حد بسیار، به شعر نو نزدیک شده و در عین حال، قالب سـنتی خود راحفظ کردهاست.
غزل نئوکلاسیک زندهترین جریان شعری است. البته همه ی قالبها و جریانهای شعری محترماند. در این نوع شعر، وقتی به ادبیات گذشته و شعر بزرگان نگاه میکنید؛ سعی میکنید نگاه آنها را با زبان امروز تطبیق بدهید. یعنی نو بودنش به این خاطر است که زبان امروزی است و مخاطب متوجه این مسئله میشود. اما شاعر سعی میکند در عین حال زبانش فاخر باشد و محتوا و معنا را مد نظر قرار بدهد.
✍️ این بیت بیتی است استوار و فصیح و بلیغ، و به زبان امروزیتر بیتی شیوا و رسا، رسا در موسیقی، رسا در زبان، رسا در نوع بیان و رسا در توصیف.
🔷 واژه ها تله های انفجاری شعر
آفرینش هر اثر هنری مبتنی بر دو عنصر اساسی است:
✔️ «کمینه ی محتوا»یی که به منزله ی
ماده ی اولیه و هسته، شکل هنری را متبلور میسازد؛
✔️ «واژه» که تبلور یافتن و پدید آمدن شکل هنری وابسته به آن است. کمینه ی محتوا عاطفه یا احساس است که شاعر در برخورد با محیط پیرامون خود آن را حس میکند و علاقه دارد دیگران را نیز به
وسیله ی آن تحت تأثیر قرار دهد. به گفته ی کروچه (Croce)، «عاطفه ماده ی خام یا ماده ی اولیهای است که هنرمند از آن کمک میگیرد و از طریق آفرینش هنری آن را به مادهای دیگر جز با ماده عواطف و افکار تغییر میدهد... و به شکل خیال و تصویر و نه به صورت ناله و آه ارائه میدهد و در پس نقاب الهام و پیچیدگی پنهان مینماید.»
عاطفه ی شاعرانه تا از پشتوانه ی فکری برخوردار نباشد، بدون تأثیر است یا حداقل از تأثیر چندانی برخوردار نیست. به همین لحاظ، شعرا عواطف خود را در هالهای از معانی- که همان پشتوانه ی فکری است- به وسيله ی واژگانی که ابزار بروز اندیشه است، متجلی میسازند. بنابراین، واژه اولین و مهمترین ابزار عینی کردن و بروز عواطف واندیشههای شاعرانه است.
واژه ها آنقدر مهم هستند که من در کلاس هایم به آن از تله های انفجاری شعر یاد میکنم چرا که واژه گزینی اگر براساس مهندسی درست نباشد شعر سلاخی میشود
کارایی خود را از دست میدهد. کاری که شاهرخ عزیز هوشمندانه در این بیت کرده و واژگان را چنان در هم ادغام کرده که جای اما و اگر نگذاشته، بحث خدا و دریا و حتی ناخدای نانوشته و تسلیم و رفتن همه مطلعی زیبا را رقم زده است.
علاوه بر این، یکی از شرایط مهم ارتباط با متن و هرگونه دریافت از یک اثر ادبی وابسته به شناختی است که خواننده نسبت به اجزا و سازههای کوچکتر متن از قبیل واژه دارد. شناخت واژه مهمترین نقش را در شناخت و تفسیر متن دارد، زیرا واژگان اندوخته در ذهن شاعر است که هر کدام بر شیئی یا مفهومی که شاعر نسبت به آن آشنایی دارد، دلالت میکند. از سوی دیگر، واژهها واحدهای موسیقایی و معنایی شعر را تشکیل میدهند و اجزای سازنده ی صورتهای گوناگونی هستند که در کارگاه خیال شاعر شکل میگیرند. به همین لحاظ هرچه دامنه ی اندیشه ی شاعر وسیعتر باشد و طیف گستردهتری از جامعه را در بر بگیرد، نیاز به واژگان متنوعتر با بار معنایی بیشتری دارد و به دنبال آن هر چه واژگان مورد استفاده ی شاعر از وسعت و تنوع بیشتری برخوردار باشد، صورتهای برساخته از خیال او متنوعتر و زیباتر است.
🔷 عوامل مؤثر در گزینش واژگان شعر
ساخت شعر مبتنی بر دو اصل گزینش و ترکیب است و از آنجا که ترکیب نیز پس از گزینش شکل میگیرد، میتوان گفت بنیان شعر بر اصل گزینش استوار است، اما این بدان معنی نیست که ابتدا همه ی اجزای شعر گزینش و در مرحله ی بعد همنشین و ترکیب شوند، و به محض این که شاعر اولین سازه ی شعر را گزینش کرد، وارد مرحله ی گزینش سازه ی دوم شود، زیرا قواعد و قوانین ترکیب و همنشینی محدودیتهایی در راه گزینش وی به وجود میآورد. برای نمونه، اگر شاعری یکی از دو لفظ «چیست» یا «کیست» را به عنوان اولین سازه ی بیتی گزینش کند، طبق اصول همنشینی و همسازی زبان فارسی، واژه ی «چی» اسامی تمام انسانها و واژه «کی» اسامی کلیه ی اشیا را از دایره ی گزینش وی خارج میکند.
شاهرخ عزیز در این همنشینی از لایه لایه ی افکار خود واژه هایی درست وناب و به جا انتخاب کرده و در محور سه بعدی XYZ خود المان ها را چیده است. هرچند منحنی سینوسی است و حتی با مشتق شعر به سمت منحنی کسینوس رفته است، فراز و فرودهای آن حفظ شده است که در مباحث بعدی به شرط بقا ارتباط ریاضی و شعر را خواهم گفت.
🚩باید که رفت این جا جهادِ اکبر و اصغر،
تنها دلیلش ،رنگِ چشم و صورت ساراست.🚩
🔷قائده افزایی در شعر و مفهوم توازن نحوی
برای زیبایی یک اثر ادبی، شیوههای گوناگونی بهکارگرفته میشود. یکی از شیوههای زیبایی بخشیدن به اثر ادبی که باعث برجسته شدن آن نسبت به زبان معیار میشود
« قاعدهافزایی» است. قاعدهافزایی؛ افزودن قواعدی اضافی بر قواعد زبان معیار، برای ایجاد توازن و موسیقی است. توازن، از اصطلاحات یکی از جهانیترین چهره های فرمالیسم؛ «یاکوبسن» است. توازن، در سه سطح آوایی، واژگانی و نحوی تحلیل میشود.
وقتی جناب شاهرخ از جهاد اصغر و اکبر سخن میگوید و سارا، توازنی برقرار ساخته در سه ظلع مثلثی که قائم الزاویه است
وتر سارا و دوضلع دیگر جهاد های اصغر و اکبر است.
همان طور که میدانیم وَتَر بلندترین ضلع در مثلث قائمالزاویه است.وتر ضلعِ مقابل زاویهٔ ۹۰درجه است. رابطه ی شعر و ریاضیات اینگونه است چرا که برطبق قضیه ی فیثاغورس ، طول وتر را میتوان از رابطهٔ «طول وتر=جذر جمع توان دوم دو ضلع قائم مثلث قائم الزاویه» بهدست آورد
حال تماشایی نیست شاهرخ عزیز جهاد اکبر و اصغر را برای طول وتر که همان صورت سارا است به کار برده؟
🚩باید که رفت از دست این اصرار میمیرد ،
(ما)یی که در گردابِ دل بیچاره و تنهاست.🚩
🔷کنایه لغزان ترین فن در شعر
کنایه یکی از زیباترین و دقیق ترین اسلوب های هنری گفتار و رساتر از حقیقت است, زیرا در کنایه ذهن انسان از ملزوم به لازم منتقل می شود و با نوعی دلیل همراه می شود. کنایه از مهمترین شگردهای زیبا آفرینی در شعر و از طبیعی ترین راههای بیان است که در آیات قرآنی, اعتقادات پیشینیان, آداب و رسوم اجتماعی, گفتار عامه, امثال و حکم, تقاضا, انتقاد و در شعر, بخصوص در انواع هجو, نمونه های بسیاری از استعمال کنایه را می توان یافت. با توجه به تاریک و مبهم بودن مرز بیان کنایه, استعاره, و مجاز در کتب بلاغی, تمامی مباحث علم بیان را
می توان از نگاهی دیگر در دو حوزه ی حقیقت و مجاز جای داد؛ اگر تشبیه در گستره حقیقت و استعاره در پهنه ی مجاز قرار داشته باشد, کنایه در هر دو میدان می تواند جای گیرد. کنایه مانند استعاره از حوزه حقیقت به مجاز راه می یابد با این تفاوت که معنی حقیقی خود را نیز حفظ می کند, به گونه ای که بزرگان بلاغت نیز بر این باورند که اراده ی معنای حقیقی در کنایه جایز است. بنابراین می توان گفت کنایه نه حقیقت صرف است نه مجاز صرف بلکه برزخی است ما بین حقیقت و مجاز و یکی از عوامل مهم زیبا آفرینی در کلام ادبی. اصولا در کنایه, کلام یکی است اما دو معنی از آن بر می آید. کنایه چون کیمیایی است که مس زبان عادی را به زر شعر مبدل می سازد. اگر شاعر (شاعر به معنی واقعی نه هر…..) در استفاده از، این ابزار برنده خوب استفاده نکند دست و بال خود و شعرش را سلاخی میکند.
لغزنده ترین فن است بین فنون شعر که دقت زیادی میطلبد.
کنایه هایی که شاهرخ عزیز با جلو رفت شعر در اختیار مخاطب قرار میدهد از دست کنایه های درست و منطقی و گاه فراتر از حرفها و ظرفیت هاست.
✍️ کنايه هم در گفتار و مثلهای مردم رواج دارد و هم در شعر و نثر به فراوانی پيدا می شود. نمونه های از اين کنايات که در ادبيات فارسی و در زبان مردم متداول است به قرار ذيل است:
آهن سرد کوفتن: کار بيهوده کردن
تخم در شوره افشاندن: کار بيهوده کردن.
گندم نمای جو فروش: حيله گر و فريبکار.
با حلوا حلوا گفتن دهن شيرين نمی شود: با سخن گفتن مشکل حل نمی شود و در عمل لازم است.
تا تنور گرم است بايد نان پخت: کار را بايد به موقعش انجام داد.
چشم و گوش بسته : بی اطلاع
پايت را به اندازهً گليم ت دراز کن:
خودت را بشناس.
کمر بستن: آماده شدن.
اغلب مثالهای سائر نوعی کنايه هستند.
🔷 فرق بين کنايه و استعاره ، مجاز
از لحاظ منطقی ميان آن دو عام و خاص مطلق است يعنی هر کنايه ای استعاره است ولی هر استعاره ای کنايه نيست. از طرف ديگر ، در استعاره لفظ صراحت دارد ولی در کنايه صراحت موجود نمی باشــــــــــد.
در کنايه قرينه ای که مانع از اراده ی معنی حقيقی باشد وجود ندارد و تفاوت کنايه با مجاز و استعاره دراين است که کنايه اراده ی معنی اصلی ممکن است، اما در مجاز و استعاره اراده ی معنی اصلی ممکن نيست.
در واقع کنايه نوعی مجاز است که ابهام نيز دارد و اين خصوصيت کنايه سبب می شود که ملموس تراز مجاز و استعاره باشد، چراکه معنی حقيقی آن نيز درست و پذيرفتنی است. چون درک معنی کنايی نياز به تاًمل و تيز هوشی دارد لطفی به کلام می بخشد و حتی به کلام عادی رنگی از شعر و خيال انگيزی می دهـــد.
🚩ساعت در این جا تاک دارد تیک هم گاهی.
بیزارم از تاکی که در تیکش فقط دعواست.🚩
🔷 پرهیز از دگم اندیشی در شعر
زندگی یعنی تازگی، نوزایی، نوجویی. آدمی از تکرار خسته میشود و به عادت تن میدهد، در نتیجه کسی که به این روال معتاد شده، از خلق و حرکت رو به جلو ناتوان است. در این شرایط هنرمند تفاوتش با دیگران را بهنمایش میگذارد. جایی که با آوانگاردیسم در فرم و محتوا، اندیشه را نو میکند و برعرض فضای فکری جامعه میافزاید. اما در این راه اولین و بزرگترین مانع ظاهر میشود: سنت! باورهای راکد و دگم که مهمترین دستانداز جلوی پای شاعر و نویسندهی نوگراست، جایی که با سوءاستفاده از تمام امکانات و ظرفیتها میخواهد تمرکز و آزادی عمل هنرمند را بگیرد. این موانع شکلهای گوناگونی دارند
وقتی شاهرخ عزیز تیک تاک ساعت را بُرش میدهد و از این افراز ماهرانه بهره میگیرد بیتی زیبا آفریده میشود با مضمون و محتوای قابل بحث
فضای ادبیات تکقطبی و تکصدایی نیست، بلکه صداهای مختلف حق دارند نوآوریهای خود را عرضه کنند. همیشه استادِ خوب و سربهزیر و دلایدلایکن جواب نمیدهد و گاهی این بوستان پر از گل و بلبل که تاریخ هزارساله دارد و به آن میبالد، نیاز به قارقار کلاغ دارد. گاهی باید از دعوای تیک تاک ها هم گفت باید اذعان کرد مدینه ی فاضله ای وجود ندارد و سراب سرتاپای آن را فراگرفته است.
✍️ اگر بر اساس دستگاه سمیولوژی پیرس، نشانهها را به ۳ دستهی شمایلی، نمادین و عقلی تقسیم کنیم، بین واژههای ساعت، تاک و تیک رابطهای از نوع عقلی یا منطقی برقرار است. آنها ما را به یاد گذشت بی خودی زمان و انجماد جامعه میاندازند که خود بیانگر روح زمانهی حاکم بر جامعهی محل زندگی شاعر است .
🚩چیزی بگو، لالی مگر ؟از هیس میترسم.
باید که رفت این اخرین لالایی دنیاست.🚩
🔷سانتیمانتالیسم در شعر
سانتیمانتالیسم (Sentimentalism) یا احساساتیگری یا احساساتگرایی عبارت است از انتظار چنان واکنشی عاطفی از خواننده یا بیننده که با موقعیت موجود تناسبی نداشته باشد یا در آن اثر، زمینه لازم برای آن فراهم نشده باشد. سانتیمانتالیسم بهمعنای پیرو احساسات بودن و استدلال کردن بر طبق آن است. سانتمنتالیسم در تقابل با عقلگرایی است.
شاهرخ عزیز با تکرار عبارت ( باید که رفت)
اوضاع نابسامان جهانی را بازتاب کرده که چاره ای جز رفتن نیست، احساسی است که بر کل غزل غلبه دارد.
شعر رسانه است، بستر گردهمایی نشانهها. این مجموعه را یک شهر در نظر میگیریم؛ شهری که در آن مسافری یکسر بیگانهایم. مخاطبی که از” ترمینال ” وارد شهر میشود، غریبهای که تابلوها را میبیند. اسامی در این مجموعه سطرها را صدا میزنند، مسافر بیهیچ هدفی دنبال لذت بردن است. اگر سهگانهی شاعر، شعر و مخاطب را یکجا نگاه کنیم و دوربین مداربستهای در ترمینال کار بگذاریم، حالا هرسهی ما درون شهر هستیم و البته بیرون از آن نیز ایستادهایم؛ درنتیجه رویکرد ما نه مولفمحور است و نه کاملا متنمحور و مخاطبمحور. بار عاطفی چنان غلبه دارد که فرصت تفکر از مخاطب به عنوان ضلع سوم میگیرد و خود را به جریان سانتیمانتال حاکم میدهد.
مفهوم روزمرگی در سرتاسر زندگی انسان رخنه کرده است و مسئلهی تکرار براساس تعریف فرد از زندگی موجب از خودبیگانگی وی با خود وجودیاش شده و در نتیجه جایگاهش درعالم گم میشودو این فریاد شاعر در همه ابیات خصوصا این شعر نیز بازتاب همین روزمرگی هاست.
🚩امشب خلاصت میکنم یکباره از این ما
باید نباشی، بودنت عمری سوار ماست.🚩
🔷رد پای کانیبالیسم و هضم خود در شاه بیت غزل
این بیت به زعم من شاه بیت شاهرخ عزیز در این غزل است و همه ی گفتنی های غزل در این بیت خلاصه شده است.
رد پای کانیبالیسم در این بیت کاملا مشهود است.
🚩📌 آدمخواری یا کانیبالیسم (Cannibalism) عادت یا رسم خوردن گوشت انسان توسط انسانی دیگر است. باستانشناسان نشانههایی از این عادت یا رسم را در جامعههای ابتدایی یافتهاند.🚩
چرا که در این بیت شاعر تصمیم به هضم خود گرفته است.
این خودکشی برای رسیدن به معنا تلاش در مسیر کسبِ رهایی است. با رهیافت به رهایی تن، شاعر بیتاب است قراردادهای ناطبیعیِ حدّی که بدن را در پوشینهی دروغ به بند حجاب میکشاند و چه بسا سرنوشت حیاتِ برهنه (به معنایی آگامبنیِ آن) را برای فرد رقم میزند.
(نگاه هیچ چیز جدی نیست) شاهرخ عزیز مرا یاد کتاب رچ اورلاف میاندازد.
شاهرخ با همین دیدگاه میخواهد خودش را در صحنه ی روزگار هضم کند.
و به قول مولانا
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دغدغههای ذهن شاعر روی نگاتیو کلمات ضبط میشوند و سپس روی پردهی شعر به نمایش در میآیندجایی شاعر به درجه ای از انفجار میرسد که میخواهد خودش را از بین ببرد حتی خودم به همین مرحله در شعر رسیده ام و در شعری عنوان داشته ام
📌من در این هَمهَمه ی شعر خطرناک شُدم
روحِ نارِنجَکیم دست به ضامِن بُرده
یا زبان، لَهجه ی شِلّیک گرفته به جهان
هرکسی دور و بَرَم هست یَقیناً مُرده📌
در این دو بیت نیز با درهمتنیدگی امیال و تولید ماشین_معناهای مختلف طرف هستیم؛ امیال یک اسکیزوفرن که با چرخشهای افقی و مستقل تولید فضای ریزوماتیک در ذهن مخاطب میکند. فضایی که از سوژه اقتدارزدایی کرده، با طرح نوعی تکثرگرایی به جهان سلسلهمراتبها میتازد.
🚩از ها وُ هوی شهر بد بوها که خواهم رفت
ربطی ندارد بوی این هوی است یا این هاست🚩
🔷فرم شعر و اهمیت چیدمان کلمات
آنچه در شعر با آن مواجه هستیم، نحوهی چیدمان کلمات است؛ اینکه چه کلمهای باید در کنار چه کلمهای بنشیند(رابطهی همنشینی) یا چه کلمهای باید به جای کلمهی دیگر بنشیند( رابطهی جانشینی).
این چیدمان کلمات است که وقتی روی فونداسیون قرار میگیرد، بدل به یک ساختمان میشود، حالا رابطهای که اجزای مختلف این ساختمان را به هم ربط میدهد، همان ساختار فرمی شعر است. البته باید تاکید کرد که این نگاه از زاویهی تعریف فرم نیست، چرا که ریتم، هارمونی، انطباق فضای زبانی و فضای معنایی و… همه بخشهایی از فرم آن شعر هستند. شاهرخ عزیز با چینش (های و هوی وبوی) به این چیدمان درست رسیده است.
در بیتی به ظاهر ساده و متشکل از کلمات معمولی فرم، چنان مهندسی ایجاد شده که برخی حشوهای نحوی مانند (که) به چشم نمی آید.
باید بگویم کار شعر انتقال معنا به گونهای که در مدرسه یا دانشگاه یاد گرفتهایم نیست، شعر امروز معنادار نیست بلکه معناساز است؛ از هرچه معنای پیشین و از قبل تعیین شدهست، خالیست. شعر خودویژه، معنای خودویژهی خود را با فرم مخصوص خود میسازد. این کندوکاو و کشف در لابهلای کلمات( جهت کشف فرم) است که میتواند مسیر تاویل ما را هموارتر کرده و ما را به جهانی تازه با معنایی تازه برساند. همین کلمات ساده حتی اشاره به شهر غیر آرمانی در لابلای شعر شاهرخ خودنمایی میکند.
🚩زخمیست احوالم ،هوایی نیست ،میمیرم.
باید که رفت .رفتن، زمانی بی هوا زیباست🚩
✍️ تذکر
در مصراع آخر این شعر خروج از وزن کوچکی داریم که شاهرخ عزیز با بلند در نظر گرفتن هجای کشیده از بحر خارج شده گرچه برخی این خروج را جایز میدانند آن هم به غلط اما من بار موسیقی را خدشه دار میبینم و نباید همچنین خروجی در غزلی به این زیبایی اتفاق افتد
🔷 حالت آستانه در شعر
با رهایی از شر مناسبتها و قرار گرفتن در حالت آستانه( threshold) برای بیان آنچه بیانناپذیر مانده، شاعر گرفتار تعلیق میان دو پرانتز میشود که در موقعیت بیموقعیِ مطلق، معناباختگی را تجربه کند
رفتن و بی هوا ، دو عنصر پارادوکسیکال فرم در این شعر، به خوبی توانسته یک حضور غایب یا به عبارت دیگر معنای انهدام معنا را به طور ضمنی نشان دهد.
این بیت مدل گرافی دارد؛ یعنی خانه ها مجموع گسیختهای است با سه رأس که مسیرهای همبند کردن آنها نه با پل معنا که دقیقا از روی مجاورتهای بیمعنایی وصل میشود. این بیمعنایی معنا نداشتن نیست. بلکه تعریف ناشدگی زبان به کار رفته و نمادهای آن در سطور غیرمتعارف و مهرنخورده است که اتصال آنها با قواعد دستوری، دشوار بود و از جهت معنا نیز طرح بافتاری فرموله شده و کلیشهای نداشت برخی صنایعی که شاهرخ عزیز در این بیت به کار برده قطعا و حتما به جا و کار آمد بوده است
مانند تشخیص و جناس
✍️ نکته ی دیگر اینکه همیشه در زندگی لحظاتی وجود دارد که انسان از شدت درد و بیتابی حتی به فکر خودکشی میافتد. فقر اقتصادی و فرهنگی، آدم را به انجام کارهایی وادار میکند که خواستهی قلبی او نیست و به مرور باعث افسردگی روحی میشوند. موتیف مقید این شعر میتواند لحظات پایانی عمر یک شاعر باشد که به لحظه ی آخر رسیده است.
✍️ نکته
در این شعر میبینیم که شاهرخ عزیز دیگر به هیچ وجه درگیر فرد و من نیست بلکه او به نوعی با پیرامون و اطراف خود یکی شده است به طوریکه شعرهای اجتماعی شاهرخ به وضوح خصایص عاطفی و احساسی دارد. اما در کل میتوان گفت که تحول شاعر از من به ما و از فردگرایی به جمع گرایی دارای اندیشه و تفکر بوده و طبعا نتیجهی آن نیز موفقیت آمیز بوده است.
امید که شاهد آثار پربارتری از این شاعر باشیم.
یا علی مدد
سید هادی محمدی
منابع اسنادی
📌 تحقیقات ادبی یا سخنانی پیرامون شعر و شاعری نوشته ی کیوان سمیعی، انتشارات سها
📌 شاهدبازی در ادبیات فارسی اثر سیروس شمیسا
📌 رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر،ترجمهی بهمن شعلهور
📌 ساختار و تاویل متن؛ بابک احمدی
📌 علی زاده، حسین. ضمیری، سید مجتبی. گفتگوی شاعرانه با بامداد، انتشارات نقش و نگار
📌 پور، پروانه برار؛ جلوههای معشوق در ادبیات معاصر، بررسی عشق وجایگاه معشوق در اشعار پنج شاعر برجسته معاصر ( نیما – شاملو – مشیری – اخوان ثالث وفروغ فرخزاد )، ناشر علم وادب
📌 شکیبا، پروین؛ شعر فارسی از آغاز تا امروز، انتشارات هیرمند، چاپ دوم،
📌 زرقانی، سید مهدی؛ چشم انداز شعر معاصر ایران؛ نشر ثالث، چاپ اول
📌 دلاشو، لوفلر (زبان رمزی قصه های پریوار) ترجمه: جلال ستاری، انتشارات توس