اغلار سوروشور گوزلریم هاردان،یاری گورسون
قورخومکی دسم گوزلمه گلمز یاری سونسون
یالقیزدی جانئم وصلتیم اخیر قارا گونلر
نیسگیلدی منیم سیرداشم عمرون دولی دویسون
یار گتدی درین قلبیده بیر یاره سی قالمئش
قویسون منی اغلارگئجه، گوندوزعوزی گولسون
یازگون گده یای دان سارالیب قئش عوزه گلمیش
قئش گونلری عشقین یانی جاننان دری سویسون
بیرایل دیلینه گلمییَه بیر یول سوزی من نن
من گورنه دوشوب جانیم ایللر بویی دوزسون
عشق اهلی بیلَر غم گئجه دردین نجه سیزلار
شامتک أَردیب اولدورر اون یول یاری دونسون
سون بیرنفس اولموش منه دنیام باشا چاتمیر
من سومدیگم دونیا نع اولموش منی سویسون
ترجمه....
چشمهای گریانم می پرسند ازکجا یار را ببینند یعنی از چه راهی خواهد امد
می ترسم اگر بگویم منتظر دیدنش نباشید خاموش شوند (کور شوند)
این تنهایی جانم را در اخر وصلتش روزهای سیاه خواهد بود
چراکه حسرت مرا همراه وهمدم است که عمرش را بلابزند
یار رفت و در قلب من زخمی عمیق بر جای گذاشت
تا از گریه ی شبهای من او روزها بخندد
روزهای بهارکه بگذرد و تابستان به زردی پاییز و سپس زمستان صورتش را نشان می دهد
زمستان عشق که می رسد یعنی از جان عاشق پوستش را می کند(عشق نیز بهارو تابستان و پاییزو زمستان دارد)
یار،سالی یک بارنیز بر زبانش حرفی از من جاری نمی شود
پس ببینید چه بر جانم افتاده است که سالهاست تحمل کرده است
اهل عشق میداند که شبِ غم از درد چگونه زار می زند
چون شمعی که ذوب می کند و ده بار می کُشد تا نصف شبی بگذرد
برای من چون نفس اخرم شده این دنیا اما به سرنمی اید و نمی میرم
نمی دانم چه شده است دنیایی که من دوستش ندارم دوست دارد که من بمانم
روح اله سلیمی ناحیه
چقدر حرف داشت این خط آخر
عاشقانهای اندوهبار اما دلنشین
درود بر شما جناب سلیمی بزرگوار