(۱)
به راه مینگرم وُ
--آه میکشم!
آخرین آرزویم،
آمدن توست.
(۲)
پرنده بودن
چه خوب است؛
بیگذرنامه همه جا میروی!
(۳)
توی آسمان میرقصید؛
پنجره را که بستم
--ماه مُرد!
(۴)
کوچهها،
خیابانها وُ
تمام خانههای این شهر
باردار سکوتی سنگیناند!
با زمزمهی قدمهایت
--فارغشان کن.
(۵)
تورقی جانکاه!
عکسهای این آلبوم
پر شده است؛
--از تنهایی.
(۶)
کاش،،،
تنهایی نام دیگری داشت!
مثلن ایست قلبی،
--مرگ،
یا نابودی!
شاید؛
کسی،
کسی را تنها نمیگذاشت!
(۷)
من،،،
دورترین کوچه ی دنیا را
پیمودم وُ،
تو
در جستجویم،
راه خانهات را گم کرده بودی!
راستی؛
که گفته بود؟!
"دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند؟"
(۸)
باران را به یغما بردند
بادهای غارتگر...
...
"بوتههای دشت"
(با شاخههای ملتمس)
تشنه ایستاده اند،
--به نماز باران!
(۹)
میبینمت وُ؛
به لکنت میافتد - زبانم!
...
نبضِ کلافهی من،
یورتمهاش میگیرد
و در گوشهای از اعماق گلویم
شعرهای عاشقانهی معاصر
گیر میافتند...
...
هرگز نفهمیدم چرا؟!
(۱۰)
اسیر شبکده بودیم که،
ستارهای تابناک
--در سیاهی خَلید!
و من اما،،،
لبریز از خلسهای نوشین
--هیچ نفهمیدم
که تو
در (هجرت) از این تاریکی
قلبم را میبردی!
#زانا_کوردستانی
بسیار زیبا و دلنشین بودند