دلبر
تنهائی یعنی" تو "باشی
ومن در خلوتم بی" تو" اشک بریزم
بين آدمهایی باشم
که هرروز محبتم می کند
تامن آرام باشم
اما من فقط تورا دوست دارم
من صمیمت انها را بی تو نمی خواهم
دوستت دارم
کاش بفهمی حکم عشقت را
ولی بی تو عشقم این دنیا هیچ ست
کاش کنار دلتنگی هایت بودم
حیف در قلبت نیستـــم
اما بی معرفت دوستت دارم
بوسه ای کنج لبهایم کاشتی
بی آنکه بدانی دل از من برده ای
عشقت
ب یاخته های گونه ام
قاصدک آوازی نواخت
چگونه محبتم را پس میرنی
مي دانی مجالی برای زنده ماندنم نیست
نسیم ترانهساز صبحگاهی
عطر موسیقی دلنواز صدایت میشود
چگونه نفسهایم را
باضرب جدائی ات
براین تن بی آرزو
تباني جان حزینم می کنی
این تڪرار اشڪهاي من
چه ابهتی ست
که چشمانت را ندارم اما دوستت دارم
چگونه آرام بگیرم که درونم را نابود کرده ای
ومن از هزارن فاصله میسوزم
قاعده ی این هجمه ی
تنهائی ومستانگی نبودنت چیست
که این وجودم را به رقص می آورد
من وتو هرکدام
سهمی از این دنیای بیکران ها بودیم
بوسه ات را شکار صید دیگری کردی
ومن تمام شب
قاب عڪس صورتت را به آغوش کشیدم
وطنازانه به ژرف ترین اقیانوسها
به میکده ی بی" می " سپردمت
سفرنامه این تڪرار دربه دری چیست
راهی نیست
مراقب خودت بی من و بوسه هایم باش
مهربانی ات تنها حکمی بود
که الماس بینائی ام
تورا حبس ومحکوم چشمان بارانی ام کرد
#آنیل_آچلار
قلم سفید
2022/11/11