« سلام » « فکر » نکنید، بلکه مطمئن باشید که هیچکدام از « موارد اساسی و قابل ذکر را » هیچوقت با بنده به طور جدی گفت و شنود نکرده اید نه حتی یکبار، چه در گذشته و چه در حال. همین متن شما معرف برخورد جنابعالی به عنوان مدیر یک مؤسسه شخصی مجازی است و صحبت هایی هم که اشاره کردید بر همین منوال بوده است نه بیشتر. آنچه مرا به اینجا دوخته است حضور معنوی فاطمه عزیزم بوده و لطف و صفای برخی از دوستان و کسانی که در همین سایت با آن ها آشنا شده ام. مهمتر از همه تمام کسانی که منت بر من گذاشته و مطالب ارسالی ام را می خوانند یا می شنوند.
جناب مدیر شما همواره از موضع تحکم ، حضور برای تشخیص خوشایند از ناخوشایند، حذف بیرحمانه زیرنویس های پست های بنده و فاطمه عزیزم، حتی حذف پستی مانند « بر مزار او » با تعداد بازدید کننده ای بیش از شصت هزار نفر که اگر تاکنون ابقا شده بود از هفتاد و هشتاد گذشته بود به طور کامل و پاک کردن آن از فهرست اشعار بنده. این ها چیزهای معمولی نیست. « برمزار او عزیز ترین و قوی ترین رشته ارتباط هنری من با فاطمه و مخاطبین ام بوده است که نه فقط در این سایت ، بلکه هر محل و موقعیتی که به سمع و نظر علاقه مندان رسیده تأثیری به جز یک احساس پاک و منزه و عشقی عمیق و انسانی برجا نگذاشته است. شما در مدت یکسال گذشته همواره نمک به زخم من پاشیده اید که دعایتان می کنم هرگز چنین روزگاران سختی را نداشته باشید. نه شما و نه حتی کسانی که دل خوشی از حضور و بیان بنده ندارند.
شما تا حالا سر هر بحثی مدیر و صاحب و میزبان و قوی بودن خودتان را به رخ میهمانانتان کشیده اید و تکیه کلام شماست. تعارفاتی که برای « . . . و مخلصی . . . » نموده اید نشان از دو فرسنگی آشکار است. این که بنده اینجا هستم، آزادانه می نویسم، بخاطر این است که کسب و کار شما همین است. پولش را می گیرید، که چنین امکاناتی را فراهم کنید. یک قرار داد نانوشته است. شما اتفاقا زمانی که تأیید پست هایی را تا 36 ساعت به تأخیر می اندازید، یا پست هایی را که پول پایش پرداخت شده به راحتی پاک و نابود می کنید، از این قراردادتان عدول می کنید.
جناب مدیر و صاحب سایت شعر ناب، در این یکسالی که هنور تمام نشده، آنچه من دیده ام ایجاد جارو جنجال هایی بوده است که اتفاقا خود مدیریت به محوریت جنابعالی ایجاد کرده اند. هرروز به شکلی و به نوعی. یک روز برخی ها را تا عرش اعلی بالا می برید و روز دیگر آن ها را تا حد فیک و متقلب و حسود و بچه به زیر می کشید. دور برتان را نگاه کنید. در همین یکسالی که گذشت چه فراوان بودند کسانی که با شور و نشاط آمده بودند و با غم و اندوه مجموعه شما را ترک کردند.
شما همواره مردم را از سایه ها و اشباح کسانی که بر علیه سایت شما بدخواهی می کنند و هزار داستان دیگربه هراس می اندازید، در صورتی که بنده در طول این یکسال حتی یک نفر ندیده ام که با سایت شما دشمنی کند. حتی یک نفر. جز کسانی که شخص شما آن ها را بدون توجه به شرایط جسمی و روحی شان آزرده اید.
« . . . مسائل شخصی منجمله عکس شخصی و خانوادگی و قرار دادن ادرس گروه و سایت و شماره تماس و ایدی .. شما مراعات نمی کنید حذف می گردد همین. فقط ما نمی دانیم چه اصراری دارید به قول خودتان عکس ناموس تانرا منتشر کنید!!!؟؟ در ضمن شما شماره پدر مرحومه را برای ما گذاشتید درست نبود و کسی جواب نمیداد تا از ایشان حقیقت صحبت های شما را جویا شویم و ببینیم اجازه می دهند که شما عکس دختر شانرا منتشر کنید یا نه!؟ . . . »
ذهن مبارکتان جای دوری نرود. مطالب داخل گیومه سخنان خودتان است که یا معنی آن ها را نمی دانید، یا به شرع و عرف و قانون و فرهنگ ایران زمین بی تفاوت هستید.
شما در این صفحه بنده حاضر شده اید--- و من به شما خوشامد می گویم و مثل خودتان بلاک لیست نمی کنم مانند بچه ها یا کسانی که از یک گفتگوی منطقی و دوستانه واهمه دارند--- که ظاهرا با ژستی حق بجانب مرا در جایگاه خطاکار، دروغگو، ناموس نشناس، حاشیه ساز قرار بدهید. غافل از این که خود این سخنان که چهره خندان شما مؤید آنست نشانه آشکاریست از سیستم مدیریتی شما. بپرسید ایرادش کجاست. عرض می کنم.
شماره تلفن، آیدی، آدرس منزل و محل کار، اصولا کار و تحصیلات و غیره جزو مدارک هویتی اشخاص است. شما بر چه اساسی اختیار اعلام و به اشتراک گذاشتن آن را در یک سایت مجازی که امکان هرگونه سوء استفاده از هویت های جعلی و دوگانه و چندگانه که خود شما هر از چند گاهی در سایت می دمید وجود داردُ، از اعضای خودتان سلب می کنید که من افراد با شخصیت و شریف و هنرمند میان آن ها کم نمی شناسم.
دلیل شما اینست که من صلاح می دانم و سلیقه ها متفاوت است. و بنده عرض می کنم که دقیقا هم خودخواهی شما نشانگر برخورد تحکم آمیز و پر از خطا و اشتباه شماست که خودتان آن ها را اعلام کرده اید. اسم نمی برم چون بنده زیاد روی جار و جنجال « شما » حساب باز نمی کنم. از این ببعد بنده خودم را به هیچ وجه موظف به پنهان کردن مشخصات شخصی و هویتی خودم نمی دانم و جویای حضور در فضای مجازی با هویت واقعی و قابل ارجاع برای شخص شما و دیگران هستم. در این مملکت بخاطر کرونا خیلی چیزها بصورت مجازی اداره می شود اما با هویت های واقعی. این کار شما می تواند زمینه ساز آن باشد که با هویت های جعلی و چندگانه افراد مختلفی در سایت حاضر شوند و هرچه دلشان خواست بگویند و انجام دهند و کسی به جز شما ( که در مورد همه صادق است ) راهی به ایشان نداشته باشد. شما به روابط مردم حتی سالم هم باشد مشکوک هستید و این شک و بی اطمینانی شما به اعضایتان نگران کننده است.
فرمودید که من شماره پدر فاطمه را به شما دادم و پاسخی دریافت نکردید. اگر من صوت های ایشان را برای شما پخش کنم که مایل است من برای فاطمه و ثبت آثار و نام عزیز او تلاش کنم چه؟ اگر او در آن صوت ها اعلام کند که تاکنون کسی به او زنگ نزده است ؟ اگر من شماره ای را که در فهرست شماره تماس های بنده است بگیرم و بدهم شما با او صحبت کنید چه؟
شما که ادعا می کنید لندن نشین هستید و با تجدد و روش های اداری و اجتماعی نوین آشنایی دارید اگر سند ازدواج و کارت ملی و شناسنامه سوراخ شده این عزیز را که مانند تیغی در قلب من فرو می رود به شما و همه حاضرین سایت نشان بدهم چه؟
مشکل شما اینست که نمی خواهید بپذیرید. نمی خواهید عذرخواهی کنید، نمی خواهید از تخت ادعاهایتان پایین تر بیایید. اگر در یک سال گذشته شما نتوانسته اید و به نظر بنده نخواسته اید که واقعیتی به این تلخی و روشنی را ببینید و بپذیرید مطمئن باشید که بعد از این هم نخواهید پذیرفت. چون اصلا شما مرا به عنوان شوهر فاطمه به رسمیت نمی شناسید. انگار که پدرزن دوم من هستید. شعر می نویسید، هجو می بافند و یا می بافید و به توهین آمیز ترین شکل ممکن آن را ماه ها در سایت علم می کنید در حالی که زبان مرا بسته اید با ناجوانمردی و بخاطر همین کارتان نمی دانید که چقدر آسیب شخصیتی می بینید.
این کار ها در شأن یک مدیر سایت اجتماعی و هنری نیست. شما در موقعیتی نیستید که به من یاد بدهید که من چگونه از ناموس خودم حفظ و حراست کنم. من اگر قصد مقابله داشته باشم از میان متونی که خلق کرده و به اشتراک گذاشته اید چیزهایی را گزینش می کنم و نشان می دهم که قلم تان از نوشتن آن ها پشیمان می شود.
در پایان بیتی را برای شما می نویسم که مطمئن هستم که خیلی سریع و با نارضایتی از روی آن خواهید گذشت. چرا که ذهنتان دنبال شنیدن انتقادات خیرخواهانه نیست. شما طبعتان را با تعاریف و مدح و ثنا پرورده اید
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
به روید جلوی آینه بایستید و چهره خودتان را نظاره کنید. در یک کشور خانواده محور، دقت کنید خانواده محور ، که محور اصلی آن را عشق و علاقه و وفاداری و فداکاری زن و شوهر تشکیل می دهد، دقت کنید عشق و علاقه ، نه این که شوهر زن خودش را کفش راحتی بپندارد
شما قرار گرفتن یک زن و شوهر را در یک قاب عکس با رعایت کلیه هنجار ها و پاکی و صفا که همگان آن را می پذیرند مخالفت می کنید و به خودتان اجازه می دهید که آن را از فایل ارسالی من حذف کنید و بدتر از همه این که دائم و بطور مداوم به من درس ناموس می دهید.
فاطمه فقط ناموس من نبود. برایم همه چیز بود از جمله ناموس. خانواده . یک عکس خانوادگی که زنی با مقنعه یا روسری سرش را روی شانه شوهرش گذاشته است. شما آن را بر نمی تابید. البته فقط در مورد من. وگرنه کسانی اروتیک نوشتند و در زمینه های مختلف پا را از هنجارهای شناخته شده جامعه بیرون گذاشتند کک تان هم نگزید که هیچ، بلکه آن ها را زیر چتر حمایت خودتان قرار دادید.
سخن از این دست تمام نمی شود. متاسفانه من بخاطر فاطمه مجبورم در این سایت خون دل بخورم و می خورم. من باید از او تشکر کنم که باعث شد در این مسیر هم آخر عمری قرار بگیرم و سره را از ناسره تشخیص بدهم.
تسلیت عرض می کنم