عصیان
در حجم ناله ای همه جا را صدا گرفت
تیهوی پشت بوته تنش شعله میکشید
در انعکاس خسته ی پرواز بی پرش
تبخیر خون و قطره ی باروت می دمید
مانند برگ زرد خزانی که شاخه را
با آخرین رمق به تماشا کشیده بود
در های و هوی زمزمه ی باد لعنتی
در گوشه ای به دنج رواقی خزیده بود
با انعکاس آینه و نور و آفتاب
در امتداد سِحر بلورین خلسه ها
در سایه سار صبح و سکوتی شنیدنی
آنسوتر از عبور دلآشوب پرسه ها
بغضی برای حادثه ای نقشه می کشید
رنگ فریب و نخوت و نفرت گرفته بود
از ناکسان ظلم و ستم پیشگان خود
رمز و رموز پستی و نکبت گرفته بود
عصیان میان پیکره اش شیهه می کشید
انگشت روی ماشه به هر سو چکیده بود
وقتی میان گله بیافتد چه می کند ؟
گرگی که بره بره به آنی دریده بود
در کورسوی باور چرکین عقده ها
عق می زد از سیاهی عمق عقیده اش
با هر گلوله ای که به شلیک ضجه ها
رد میشد از گلوی شکار بریده اش
درها گشوده بود و هیولای لعنتی
دزد حریم خلوت شاه چراغ شد
بعد از سیاهه ایکه بنامش نوشته اند
در خرمن شراره ی خود نقره داغ شد
چهارپارهی زیباییست🌺🌺🌺
خدا بانیان جنایت شاهچراغ را نابود کند