سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 7 آذر 1403
  • روز نيروي دريايي
26 جمادى الأولى 1446
    Wednesday 27 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۷ آذر

      شراب و مستی

      شعری از

      مجید سعیدی(منتظر)

      از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۴۸ شماره ثبت ۱۱۴۲۲۵
        بازدید : ۱۸۹   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مجید سعیدی(منتظر)

      شرابی دارم و پیمانه در دست
      بریزم پیک به پیک یارب شوم مست 
      ز هر فکری درآیم بی کم وکاست 
      شوم رسوای رسوا تا زنم ساز 
      سخن لخت و برهنه بازگویم 
      همانگونه پسندی راست گویم 
      در این شهر خراب حال خرابم 
      بپرسم از تو ای یارب چه خواهم؟ 
      مگر نیافریدی من و این دهر
      اینهمه زحمت کشیدی بهر این شهر 
      به افلاک بر ستون ها ایستاده 
      ز کاهان میکشد هر شیرابه 
      پر از انجم کردی آسمان را
      که اینک من نترسم در شب تار! 
      چراغی باشد وچشمم به بالا
      کمی سر به هوا شوم یا هوالله
      مرا اینگونه میخواستی خدایا 
      تو آن بالا من این پایین جفا را 
      بزار یا من بیایم آن بالا 
      یا اینکه تو کمی افتاده تر باش؟! 
      فرکانس است به جو نازنینت 
      هر آنچه مینویسم برگشت پذیر است 
      به هر مصراع لبخندت ببینم 
      به آیینه قسم من نکته بینم 
      نه دوزخ ترسم و نه از تو ای جان 
      که جز تو من ندارم لطف الله 
      شراب سرزمینم بوده انگور 
      تو ای جنت بگو باغت کجا بود؟! 
      اگر من لحظه‌ای بی یار باشم 
      تو را سودی نباشد باغ انگور 
      ز آن مستی برفتم من از هوش 
      فرشته آمد و بگرفت ز من گوش 
      مرا میبرد سر خم شرابی 
      بگفت باز کن ببین در آن چه دانی 
      همین که باز کردم من درش را
      بدیدم در خم عکس خویشتن را
      بفهمیدم که منصور این را دیده 
      که فریاد اناالحقش رسیده
      فرشته گفت کمی از این شراب را 
      بنوش زود بیار پیمانه ات را 
      قدح را در شراب بردم که ناگه 
      عکس اینجانب محو شد در دم 
      شراب ناب و شیرین و گوارا
      که هر جرعه کند کرامات بسیار 
      نه آن دوز و کلک که ما شنیدیم 
      که شیطان لعین را پاک باز دیدیم 
      به جان مادرم الله شرابی 
      انگوری،  خاکی،  حالی خرابی 
      تو پیمانه به دست راه میری 
      به هر کوی میرسی دستی بگیری 
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۵:۴۶
      درود بزرگوار
      جالب و زیبا بود خندانک
      فاطمه بهرامی
      يکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۲۱
      تو پیمانه به دست راه میری
      به هر کوی میرسی دستی بگیری

      درود بر شما
      بسیار زیبا بود
      مجید سعیدی(منتظر)
      مجید سعیدی(منتظر)
      يکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
      ممنون سرکار خانم بهرامی خندانک
      ارسال پاسخ
      سامان سعیدی
      يکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۵:۵۲
      به نظرم جای کار داره شعرتون خندانک
      رحیم فخوری
      دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۳:۲۱
      درود برشما⚘⚘⚘
      مجید سعیدی(منتظر)
      مجید سعیدی(منتظر)
      دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۳۷
      ممنون از حضور با ارزشمندتون جناب فخوری خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1