منم ایران
همانی که به وقت تاج و تخت مهر کوروش
بهای قلب و روحش بس گران بود و پر از ارزش
همانی که همه مردان او، چون رستم و سهراب فخر سرزمین بودند
همانهایی که تنها
به یک زن عشق ورزیدند
.....
منم ایران همانی که دلش خوش بود به آیین اهورا مزد
به نیکویی پندار و به کردار و به گفتار اشوزرتشت
منم من بانوی ایران
همانی که دلش پر ز شقایق بود بدون ترس عاشق بود
همان که دشتهای پر گل و سبزش محل رقص لیلا بود
همان که حافظ و سعدی کنارِ رودِ خوشبختی
برای عاشقانش شعر می گفتند
همان که گیسوانش در نسیم تازه ی احساس می رقصید
منم من مهربانویی که حالا شعر اوتلخ است از اندوه
همان که بی کس و تنها
روز و شب جوید کسی از دودمان کوه
همان که شانه های مرد او از درد لرزان است
تمام آرزوهایش به دست باد و طوفان است
همانی که به زیر یوغ زور از زنده بودن هم پشیمان است
به زیر چارقد اندوه، غزلهایش پریشان است
همانی که امیدش رو به نابودی ست
تنش زخمی ویرانی ست
منم ایران
همانی که هوایش را ز سرب مرگ پر کردید
دلش هرلحظه از یک بازی تازه چه محنت بار می لرزد
همانی که جوانانش به روی آب اقیانوس می سوزند
منم آن مادری که شهرتش این روزها در فقر و بدبختی ست
جوابم را چگونه می دهید امروز؟
جواب کودکانم را که گر زنده بمانند اگر تاریخ را خوانند
پر از افسوس می گردند
نفس در بغض زندانی ست
به جای آسمانی که تمام ابرهایش را ز بی رحمی خود
کشتید
این چشمان من همواره می بارد
دگر واژه کم آورده لب خشک ارومیه
پل خواجو لبش از بوسه های زنده رود تر نیست
کسی در فکر آب و باغ شیراز و غزلها نیست
همه در فکر سیم و زر
امان از این دل غمگین بی دلبر
سخن کوتاه شد دیگر
از این آه بلند خانمان سوزم
خداوندا بگو یعنی کسی فکر نجاتم نیست؟
مهناز نصیرپور
4 بهمن 1396
ایران دوستی شما قابل ستایش است.