سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        رنج جای نقاشی

        شعری از

        مهدی ترابی

        از دفتر اشعار کسی که شاعر نیست... نوع شعر ترکیبی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۱ ۰۷:۴۵ شماره ثبت ۱۱۳۳۸۹
          بازدید : ۳۰۶   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی ترابی

        کودکی بود و در خرد سالی
        رنج میکشید جای نقاشی
        سالها گذشت با خود گفت
        تمام می شود اگر صبور باشی
         
        چشم بر هم می گذاشت و بر میداشت
        عمر می رفت و غم به جان می کاشت
        حاصلش اشک  و درد و ماتم بود
        نوجوانی پیرهن سیاه بر تن بود 
        لحظه ها را پشت سر نهاد حتی سخت
        بعد با اشک در سر گونه ها می گفت
        تمام می شود اگر صبور باشی

        رنج ها از غریب و آشنا گرفت
        سینه اش از فشار راز درد ها گرفت
        حال های خراب را به جان میگرفت
        حال خود خراب می کرد و جان میگرفت

        چشم ها و بست و سالها گذشت
        باز کرد و جوانی اش را دید
        گفت شکرت خدای عز و جل

        گویی پایان جنگ ها رسید
        اندکی گذشت و عاشق شد
        بعد از خودش و غم فارغ شد
        ناگهان دید که عشق خودش رنج است

        قلب عشقش همچنان یک سنگ است
        سالها رنج و بی کفایتی دید
        سالها نا ملایمی بی عنایتی دید
        پیش خود سالها تنهایی کشید
        دور شد و

        گفت زیر لب باز
        تمام می شود اگر صبور باشی

        کنج ازلت نشسته بود و خجول
        شده بود سالها از همه دور
        غرق در سایه و سیاهی بود
        ناگهان ز در صدایی شنید

        باز کرد و نور به او دمید
        پشت در فرشته ای را دید
        آمد و به خانه نشست و گفت
        من همانم که رنج تو را می دید
        آمدم که دورت کنم از غم
        نور دهم به سایه ی ماتم
        آمدم که همدمت باشم
        شانه های روز غمت باشم
        پسرک شاد و دست و پا گم بود
        ولی از غم های زیاد و درد
          قلب او ترک خورده و سر در گم بود
        با تمام وجود خواهش کرد
        از صمیم قلب او را خواست
        قبل خواستن به فرشته بگفت
        نکند تو هم دهی ما را باد
        نکند روزی بری ما از یاد
        روزها رفتن و ماه ها شد
        بد و خوب خوشی ها به زیاد
        پسرک حال خوبی داشت
        ناگهان قلب او زد فریاد 
        ای تو ای زاده ی غم
        پدرت درد و مادرت ماتم
        تو که از سایه ها برون شده ای
        تو را چه به این خوشی های زیاد
        ناگهان در دلش چو طوفانی
        غم و شادی به جنگ هم بشدند
        مرده و زنده رنگ هم بشدند
        پسرک که تازگی شده بود
        پیرهن سیاه او به سفید
        دید که مردد و پکر است
        ناگهان بین آسمان و زمین
        تن به تن لباس تنش خاکستر
        آتش میان تنش خاکستر
        همه روح و عالمش خاکستر
        شده زاده ی سیاه و سفید
        حال ای فرشته تو کجایی
        نور گماشته در دل تو کجایی
        تو مرا قول داده بودی
        یاد بر باد ده من تو کجایی
        پسر میگفت و نعره سر میداد
        اشک می ریخت از خدا می خواست
        که تمامش کند دگر اینبار
        میگفت زیر لب خدای عز و جل هیچوقت 
        نخواستم که درست بشود
        پیش خود همیشه میگفتم
        صبر کن یک روز  تمام می شود
        روز آن فرا رسیده تو بگو
        دیگرم امید به بودن نیست
        من دگر صبر هایم کرده ام
        منتظرم تمام شود و همین

        روز ها گذشت و ماه ها شد
        پسرک غمین و تنها شد
        ریز لب دگر چیزی نگفت
        پسرک  پیر جوان ها شد

        اون هنوزم در انتظار آخر شعر
        مثل من او هم اسیر من ها شد ...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        بهزاد سرافراز
        سه شنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۵۴
        درود بر دوست نازنین آقای ترابی
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۰۸
        قربان شما دوست خوب
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        سه شنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ ۱۳:۴۸
        درود بر شما جناب ترابی گرامی خندانک
        محتوای جالب داشت
        خندانک
        عذر خواهم در مصرع ( کنج ازلت نشسته بود و خجول )
        کنج عزلت اشتباه تایپی صورت نگرفته؟
        پاینده و سراینده باشید خندانک
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۰۵
        چرا جناب ممنونم متاسفانه ویرایش نکردم چون از شعر های نیمه شبی بود خطا کردم شرمنده
        ارسال پاسخ
        محمد حسنی
        سه شنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ ۲۲:۰۳
        درود بر شما
        بسیار عالی
        در پناه خدا خندانک
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۰۵
        قربان شما
        ارسال پاسخ
         فاطمه شایگان(هیراب)
        چهارشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۳۱
        سلام ودرودها
        زیبا سروده ای را ،
        از قلمتان خواندم
        همواره در اوج
        موفق وپیروز باشید
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۰۵
        ممنونم بانو
        ارسال پاسخ
        ناهید افسری نژاد (رها)
        چهارشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۱ ۱۴:۴۴
        درود بر شما
        بسیار زیبا بود.مانا باشید خندانک
        مهدی ترابی
        مهدی ترابی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۰۶
        ممنون بانو همچنین
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۰:۱۷
        دوردبرشما زیبابود 🪻🪻🪻🪻🪻
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5