زرد فردی فُرادیٰ
فاستونیِ فکرش در جِریدن
تاتی تاتی
وقتی قاطیِ حروفِ حِرفهاش
آروغِ فالشِ دودِ سیگارش
چسبید در تنگنایِ تنور
به سنگلجِ خمیازهٔ خمیرِ نانِ سنگرگ
دچارِ الاکلنگِ فشاریدنِ کرویِ معده
زیپِ دهانِ کشدارش باز
همراه لیسیدنِ دستهٔ آفتابه و شریانِ اشکِ شلنگ
بعد از تنبکِ سیفون
بُوصدایِ کنسرتِ مِعرِ سیاهش
گوژپَشت نوتردام را
محتاجِ فحشِ پرسنلی کرد!
ویتیلیگو!
زنگولهٔ پایِ تابوتِ جغدِ جغجغه
پاپیِ لگدِ حسد به سپیدبرفی
سپیدکِ هفت عضوِ چاق و لاغرش را
میخاراند خارج از نوبتِ تعبیر!
با کلاهِ گشاد بر سوراخِ سَرخوردگی
چند فرسخ
برزخِ برزخ
متورم از توهٌم
نیمرو کردن خورشید را
بر بانداژِ پنجره
شعرِ سپید میخواند
به تناردیه
حتّی به کوزت میخوراند!
یقهٔ یقین در دستِ شعرست امّا
پَرروار پُررو فردِ فُرادیٰ
با کاتِ واوِ خورشید
میپزد در مطبخ خَرشید
تا سوارتان شود!
لطفاً
خانمها
آقایان
مراقبِ حرفِ واو باشید
خیلی خیلی واو
نزدیکست به هلیوس
_ به یونو و ژوپیتر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلنشین و زیبا بود