سفیر
هزاران نامه از کوفه سفیر زاده ی زهرا
رود ایندم به مهمانی غریب و بی کس و تنها
امین سبط پیغمبر خبر دارد به خورجینی
برای اهل کوفه از امیر و سید و آقا
رود منزل به منزل تا رساند بیعت و فرمان
به لب گوید حسین آقا شفیعی بر جنان ما
خداحافظ حسین جانم رود مسلم ایا سرور
پسر عمّو روم در قتلگاه سجده ی مولا
نوشتی نامه روی چشم برم با دیده ی منت
روم کوفه حسین آقا بخوانم در بر آنها
خداحافظ که چشمانم به هر منزل شود گریان
رود مسلم تک و تنها به هر وادی و هر صحرا
روم اما از آن ترسم که بیعت بشکند کوفه
فلک بار دگر آقا نماید ظلم و کین بر پا
خداحافظ که میترسم نباشد بر سر پیمان
شود هفت آسمان آقا به آه و شیون و غوغا
حسین ترسم که بنویسم میا کوفه ایا مولا
به منزل ها شود نالان حریم عترت بطحا
اگر کوفی وفا دارد نویسم نامه ای سویت
حسین با اهل و یارانت تو هم آقا بیا آنجا
پسر عمّو ابو فاضل خداحافظ خداحافظ
بتاب ای ماه تابان چون فلک گیرد عزا فردا
هزاران نامه از آنان هزاران دعوت و پیمان
به کوفه میبرد مسلم وفا از نو گل طاها
...
مهدی بدری(دلسوز)
یاد بود بی همتای سر سپاری محض ابراهیم و اسماعیل
در برابر پروردگار
و معجزه بی بدیل سخاوت و مهربانی ذات حق تعالی
بر تمامی مهربانان مبارک باد