این یک شعر جنایی_درام است
از حنجره ی کاغذ
ضجه ی جنگل
به گوش می رسید
روی میز
خودکار را
پارک می کنم
به اخبارِ باران
بر صفحه نمایشِ پنجره
دل می دهم:
هفته ی بعد
اسبِ آبی می بارد
طوفانِ سیه چرده
قایق های مهاجر را
بلعیده اما
شاه ماهی
با موج موج عروس دریایی
حرمسرا راه انداخته
که مهریه ی هر کدام
بشکه بشکه نفت ست
حالا چترم کو؟
عقلِ سقف
پاره سنگ برداشته
نقشِ بارش پراکنده را
بازی می کند
انگار همین دیروز بود
مادرم در اتاقی نمور
قصه های میلیون دلاری می گفت:
و من میان رویا
دنبال حلزونی می گشتم
تا در مسابقات دو میدانی
اول شود
که رفته رفته
مه ای از دود
خانه را قورت داد
مواد به پدر اعتیاد داشت
کات.
وایسا وایسا
دَبه نکن واژه جان
قرار بود
این یک شعر جنایی_درام باشد؛
دوباره می گیریم،
صدا
دوربین
حرکت
این یک شعر جنایی_درام است
از کالبدشکافیِ ردپای خودم
حوالی دلتنگی
پی بردم
معابرِ کله پوک
خیابان های ولگرد
به تو نمی رسند
که گربه ی آواره
برای شکارِ من شیر شده است
سراسیمه
به آغوش سیگار پناه می برم
روزی از رمان پوآرو
خواهی شنید
نخ آخر
پُک پُک
زیر کفش اش...
زیر کفش...
زیر...
---
ته مانده ی شاعری را
له کرد!!
پوآرو
پژمان بدری
و پژمان جان بدری
تکنیک کلاژ یک شگرد پست مدرن است که تصاویر مجزا را در کنار هم به شکل ظاهرن تصادفی قرار میدهد.بگونه ای که ترکیب و مونتاژ ایده ها، ذهن مخاطب را برای فهم مفاهیم نهفته یا برقراری ارتباط با محورهای متنوع شعر درگیر میکند.
درواقع بخشهای مختلف و گاهن ناهمگون با رعایت نظم در بی نظمی،کنار یکدیگر قرار میگیرند تا اثری را خلق کنند که هستیِ مختص به خود را دارد. اغلب آثار خلق شده به شیوه کلاژ دارای یک تم واحد هستند که انسجام آنها توسط راوی حفظ میشود. کلاژ علاوه بر آمیختن بخشهای مختلف روایت، معانی دیگری نیز دارد که قرار گرفتن عقاید یا مکاتب گوناگون در قالب یک نوشته از جمله آنهاست. دراین اسلوب تحول اجزای متن به میزان کنش انتزاعی الگوهای متواتر از ابژه است که روایت کلان را به خورده روایتها تبدیل میکند. درواقع ابژه ی روایتی به سمبولهای هنری تبدیل میشود و شاعر میتواند مثلا؛ امپرسیونیسم را در کنار سورئالیسم، رئالیسم یا حتی ضدیتِ دادائیسم قرار دهد و از سبکهای متفاوت در یک متن استفاده کند. بنابراین موضوعات باز و بسته، و سوبژکتیوهای به هم پیوسته با طرح هایی مختلف ایجاد میشوند.و موضوع مرجع که روند ساختاری را به وجود می آورد با موضوعات پساساختاری همگن و غیرهمگن در یک راستا قرار میگیرند. معتقدم اثری که بتواند مفاهیم انتزاعی را با دیالکتیک عینیت و ذهنیت یا ادغام سوبژه و ابژه از سطح به عمق برساند و مولفه ها را از همسانه ها به ناهمسانه ها پیوند بزند، ارزش بالایی دارد.زیرا در این صورت شعر نمود (فلسفی_هنری) پیدا میکند.
شاید پی بردن به درون مایه متن در وهله ی اول برای مخاطب آسان نباشد اما در خوانش دو یا چند باره ی آن میتوان عناصر مشترک بین بندها یا خرده روایتها که با ظرافت به یکدیگر متصل شده اند را پیدا کرد. حتی میشود تجسم ذهنی شاعر را در چند بند درک کرد و به مفاهیم کلیدی دست یافت.
از حنجره ی کاغذ
ضجه ی جنگل
به گوش می رسید
روی میز
خودکار را
پارک می کنم
به اخبارِ باران
بر صفحه نمایشِ پنجره
دل می دهم:
هفته ی بعد
اسبِ آبی می بارد
شاعر علاقه زیادی به شگردهای زبانی و سرعت بالای تخیل در توالی تصاویر دارد. موقعیت های شاعرانه با جابجایی صحنه ها مدام تغییر میکنند و پس از کات، دوباره اتصال و ارتباط بین اجزای شعر برقرار و مشخص میشود:
(هفته بعد اسب آبی میبارد...حالا چترم کو؟)
حالا چترم کو؟
عقلِ سقف
پاره سنگ برداشته
نقشِ بارش پراکنده را
بازی می کند
انگار همین دیروز بود
مادرم در اتاقی نمور
قصه های میلیون دلاری می گفت:
و من میان رویا
دنبال حلزونی می گشتم
تا در مسابقات دو میدانی
اول شود
که رفته رفته
مه ای از دود
خانه را قورت داد
مواد به پدر اعتیاد داشت
کات.
وایسا وایسا
دَبه نکن واژه جان
قرار بود
این یک شعر جنایی_درام باشد؛
دوباره می گیریم...
تغییر روایت و دیدگاه: در چنین سبکی شاعر میتواند دیدگاه های مختلفی را مطرح کند و از یک صحنه به صحنه ای دیگر برود.گاهی فلش بک است که میتواند تاکیدی و تکمیلی و یا جهت یادآوری باشد، یعنی چرخش راوی صحنه ی مداخله گری ست که در زمان عقب میرود. گاهی نیز پیش بینی یا فلش فوروارد است که آینده را مطرح میکند. ناگفته نماند پلی فونی یا همان چندصدایی دراین نوع سبک بسیار اهمیت دارد.
حتی در این شعرِ چند محوری و دارای آیرونی میتوان ردپای شگردهای دیگر پست مدرنیسم از جمله جریان سیال ذهن را هم دید. امروزه شاعران بر این باورند که توصیف واقعیت در قالب داستانی یکپارچه، برابر با تحمیل معانی پیش ساخته به عینیتی ست که به تنهایی معنایی را در خود حمل نمیکند، بلکه صرفن وجود دارد. بنابراین بجای وقایع نگاری در پی ارائه ی چشم انداز ذهن اند. در این سبک یک نمای کلی و مشخص از وقایع تابیده نمیشود بلکه مخاطب اتفاقات را از دریچه ی ذهن شاعر میبیند.جهانبینی شاعر بر روایتی که از واقعیت میکند تاثیر مستقیم دارد. اما شاعر ظاهرن تن به چیزی واقعی و مشخص نمیدهد. زیرا از نظر او جهان باید چیزی انتزاعی باشد، چیزی دست نیافتنی، ماورای واقعی، خیالی و البته شاعرانه!
شاعر با اتکا به شیوه ی سورئالیستی و با پرهیر از مستقیم گویی، واقعیت را همانگونه که در ذهن میبیند روایت میکند. این بیان روایی قصه و حکایت نیست که به سرانجام مشخصی برسد بلکه بیان روایی علتی ست برای ایجاد فضایی شاعرانه، که به خط روایی و داستانی به شکل کلاسیک تن نمیدهد و بافت دراماتیک پیدا نمیکند. اینگونه شکستن انسجام ظاهری متن و یا تغییر لحن، جابجایی صحنه، کلاژهای تصادفی و فضاسازی های مختلف باعث میشود که مخاطب به جاي خواندن شرح گزارشات و دريافت سریع معنا، آن را با زاویه دید خود حس كند يا حتي ببيند. درواقع نشانه ها معانی انتزاعي و مفاهيم ذهني را آشکار و عيني ميكنند. که بیشتر به منظور ایجاد زمینه مناسب برای برداشتهای متفاوت از یک اثر است تا خواننده نیز در آفرینش معنای اثر سهم داشته باشد. یعنی مخاطب را به عنوان کنشگری فعال که در مقایسه ذهنیات خود با تجربیات ذهنی شاعر به تجربه ای تازه دست مییابد، به متن راه میدهد. پس میتوان گفت هرگونه معنای قابل تصور در فرایند خوانده شدن اثر شکل میگیرد.
ژانر درام جنایی درواقع الهام گرفته از ادبیات داستانی جنایی ست؛ که اعمال مجرمان و انگیزه های آنان را روایت میکند. رمان (پوآرو) آگاتا کریستی و شرلوک هولمز؛ سر آرتور کانن دویل دوتا از معروفترین اثار این نوع سبک به شمار میروند.
جالب اینجاست که شاعر به تاثیر از سبک جنایی درام مثل شخصیت اصلی رمان کاراگاه هرکول پوآرو با کنارهم قرار دادن جزییات و تکمیل تکه های پازل، شعر را به سرانجام خوبی رسانده است. البته در اینجا معما طرح و حل نمیشود، بلکه کشف و شهود ست که به عنوان واسطه ای بین شاعر و مخاطب نقش تعیین کننده را دارد.
و اما در آخر به شاعر توصیه میکنم که کمی از شتابِ زیگزاگی در اجراها بکاهد و اجازه ندهد توازن بین فرم و محتوا به هم بخورد. همچنین دغدغه ی پیام رسانی یا انتقال مفهوم نباید او را از جزئیات ساختار و کیفیت اجرای زبان غافل کند.
با آرزوی موفقیت برای پژمان جان دوست خوبم. سلول های خاکستریت آباد و نبض قلمت سبز یاحق