من از خم کوچهی بن بست شما میآیم
از تخمدان زمین
از پشتِ دو پشته خار بوتهی تُنک
از ثبات جبر و جلوهگری جنون میآیم
از چار میخ! از قفس!
از این تویلهی بوگندوی شما میآیم؛
گناه همه چیز بر گردن من است
من از سوراخ لایهی اوزن میآیم
از تعارف همیشگی دیدن و سکوت!
شترْ دیده ندیده میآیم
از آن آشفتگیهای عواطفِ ملعون
پشت آن لبخندهای کذایی شما میآیم؛
من از تاریخهای مرده! از دیروزهای پرپر!
از گره کوره زدن به امروز و لحظههای رنج دیده میآیم؛
من از گند زدن به دو قلمه نان خورش پنیر دم صبح
از اخم و تخمهای همیشه به تن داشتهی آدمی زاد میآیم؛
من از قامت ناراست زمین،
از بلبشو!از خرتوخرهای هرج و مرجهای همیشگی تو و من میآیم؛
از دیکتهی بیوقفهی این شب و روز
این روزگار لعنتی می آیم
من فرزند قابیلم
از تکرار بیوقفهی جنون میآیم.
{سلام دوستان شعر بدون وقفه ی زمانی ارسال شده است اگر نظر سازنده ای هست دریغ نفرمایید سپاس}
اولین بار است قلم تان در این فاز بی نهایت غمگین می سراید
در حالی که همیشه خودتان دعا و سفارشِ شاد زیستن برای همگان در کامنت ها و نظرنویسی ها دارید .
تاریخ را تحریف کردید چرا ؟ بی خیال
شما و همگان فرزند شیث نبی (ع) هستید نه قابیل.
سلامت باشید و سرافراز و شاد
یگانه خدایاورتان