@ پا بر خاک نهادم. ناله از انسان شنیدم
بر من پا نهادی. ندیدی با خاک در دمیدم
دل من با گل من پیوند دادن با زمانه
روز هاباعشق زین گوهر سجده. نودم
قندر ها نساختن کاخ. مرمر از دو چشمم
و آن کوزه گرا که با نقش. نگار شاد. نمودم
و زآن جسمم که سیر می بود گلهای. بهاری
که میراث خاکم. فردوس برین گفتن نشانم
ره نبردم چو. غریب گه گم ره به زمان بودم
ره رو به ره می برد و از همه آفتات آزاد نمودم
آن گه که تما شا گر عصیان به مکر شیطان شدم
پر تو از نور حقایق از ذات خلف دور نمودم
دیدم دو برادر بر سر خاک پدر دعوی از خاک دگر
خنده قهقه ز خاک و آن سیلی بی تاب پریشان نمودم
زم زمه ای از خاک شنیدم بنشین ره رو خاکی
آتش آن دود نبود چون مذاب ذب نمودم
بر گه می افتا ز درخت جان. زمین بی امان سفره. گسترد
کی به خود آمدی ای نوع بشر. که من به تو توبه. نمودم
خوردشدم از ملک. فلک از پوچی خود دود شدم
بر خاک نشستم و با. مور هم صحبت. همسایه. نمودم
بشری و سر کشی تومه خاک باشی. گر گوهری
با همان هم سو شدن و خاک نشینی. آرام نمودم
بسیار زیبا بود