سلام خدایا
من ازتنگنایِ یک حنجره نامت راصدامیزنم
نه اهلِ فریام
نه اهلِ اشک
من گه گاهی دردم رابه لبخندگره کورمیزنم
وگاهیِ درازابه قلبِ دفترم
خدایا نه اهل التماسم نه اهلِ زاری
اماتوخدای هستی وبربنده ات آگاهی
من ازدرون سرشارازباریدنم
باریدنِ سخن برانتهایِ خطوطِ دفترم
خدایامن درخود نه ناتوانم نه دورازایمان
فقط ذره ایی لبریزم ازدردِ بی امان
خدایا برمن بباربارانِ معجزه را
حالِ بدم راشفابده
بدونِ نگاهِ به نامه یِ عملم
خدایا نه اهل التماسم نه اهلِ زاری اماتوخدای هستی وبربنده ات آگاهی
فقط همین باشم همین نوشته را اگر اگاهی و درک توانم دیگر ملالی نخواهم داشت این یک جمله را بیست سال است من همیشه باخود گفته ام پس چرا اینقدر غمگینو پریشان باشم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💥💥
با سلام و ادب گرامی بانوی شاعر دلنشین اثری خواندیم با معنا قلمتان پربار و نویسا خرسندیم از آشنایی با سرکار علیه بامید استمرار تعامل و حضور بارانی تان در کویر مطالب بنده. سبز و بهاری بمانید
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
مناجاتی بسیار زیبا و شورانگیز بود
دستمریزاد