دانستم خرج کردن اوقات برنادانان خطا بود
به زیرچکمه. ی نا مردمان لهه کشتن هم جفا. بود
ندانستم. که. کار من نیست ساختن.اسباب دیگر
همان استاد که خود داد نان. به درد هم شفا. بود
عجب بر مردمی نا شکر که بر خلق. خدا. پی کار می کرد
که . تا بند گلو. خون. مردمان رابه کام. خودروا. بود
رحم بر آن. غنچه. نبود که چشم. دوخت به امید
در پنجه. گرفت. او پله. کانی به. با ل خودمعیا. بود
بر دوستاری خد ا حکم . بود که با خلق خدامهربان باید
تجسس. در کار دوستان بی گناه. امر ی از قضا بود
اگرد ر چشم. حسودان نهان. بود رازی نهان
باز می. شنید. حرفی که از. ایمان. جدا. بود
زبان. آماده داشتن در کار. مردم چندان. به چرخش
از آن. مردم بد حال. چه خوش ذلت بر ملا بود.
یکی خواندش به قفلت پلیدی. فکر شیطان. قالب تو
فرو. رفت. در کار آتش حسرت.درچهره برملا بود
کسی نیست که امروز. دل بسو زانه و گیرد. افتاده ای را
چون دنیای پول شویی پشت. مسجدهاپنا بود
ماندم کنار. آنها و حسرت. خوردم میان. دو قوم
که خداوند کجای. این شهر صد. رنگ بر قضا. بود
قرنها. بر ما گذشت میان. فقیر غنی فاصله. افزون
این در حال که. همه خدا را. چون. قرآن. بر نیزه ها بود
به قبر ستا. گذر افتا و غم پشته. که ساخته. جسم انسان
در حسرت این اسارت کی منکر از کا ر خدا. بود
بیا بنگر د این. روزگا ران را که اولا ایال تا اندر زمان. با تو
در خدمت شما. آنهایند که با. زبان یار مداوا بود
بسیار زیبا و پر معنی بود