"بارانِ محبت" ( قصیده)
بهاران آمد و دل شد ز غم دور
بهار و فصلِ وصل شادی و سور
رسیده فصل حبّ و مرگ کینه
رسیده فصلِ آن دلهای مهجور
زمان مستی و پیمانه و می
زمان خنده ی مستانه انگور
ببین بر شاخساران بلبلان را
به پای دانه رفته پرتوان مور
طلوع مهر وبارانِ محبت
ببین رنگین کمان شور ومنشور
طبیعت کرده بر تن رخت نو را
لباس کهنگی را کرده بر گور
عجب شرشر گرفته آبشاران
که دل با دیدنش گشتست مخمور
به باران حکم داده ابرها را
طراوت میچکد از ابرِ مامور
سپید ابرش گرفته آسمان را
تو گوئی از جنان سر میرسد حور
هوای نغمه های شادِ دلکش
صدای دلنشین شور وماهور
جهان از فیضِ مهرش گشته روشن
جهانِ روشن و دنیای پرنور
چه زیبا گشته دنیا با بهاران
نمانده ذره ای از عشق مستور
نزیبد دل سیاه از کینه باشد
دلی را از دلی بینند منفور
بریز از خود تمام کهنگی را
به غیر از نو شدنها نیست منظور
جهان سرتاسرش شورست وشادی
اگر چشمی نبیند کرده خود کور
#نسرین_حسینی
10/11/99
من درابتدا یک بیت بداهه همراهی میکنم .
توانی، شادمان باشی به هستی
دلی، شادان و خوش بی مِی ، به انگور
و در ادامه عرض شود که شعر زیبایی بود که خواننده را با خود همراه میکرد.
نکته اینکه در مصرع دوم سوال و پاسخ داده شده بود و این موضوع برایم جالب آمد.
همانند
لباس کهنگی را کرده بر گور
.
به پای دانه رفته پرتوان مور
.
و بقیه ی مصرع ها .
و صدای دلنشین شور و ماهور به نظر من بیت خیلی زیبایی بود چون هم حالت سوالی جوابی خود را داشت و هم خود شور و ماهور دو ساز پُر طرفدار هستند و خُب قافیه را هم که با ماهور کامل کرده بود .
بله این بیت به نظرم انتخاب من باشد.
هوای نغمه های شادِ دلکش
صدای دلنشین شور وماهور
همراه با درودی مجدد برای نگارش این شعر زیبا
ایام بکام .