ما را چه کار
ما را چه کار بر هوس و عشق مردمان
چون مانده ایم حیران و مات و در گمان
ما را چه کار بر قضاوت این کرده ها
چون هیچ الیتام نبخشد به درد ما
ما را چه کار بر صدای گریه های شب
چون نیست تسلط به کام و اختیار لب
ما را چه کار ار تو بگفتی ز ما سخن
چون گفته آنها نشود اصل و ذات من
ما را چه کار به عاشقان صورتِ فنا
چون زین نمونه عشق، سست است از بنا
ما را چه کار ار بزنندم به تیغ جهل
چون زائران دل نه بمیرند همچو سهل
ما را چه کار لعنت ظالم وَ یاورش
چون روز آخرت خدای ماست داورش
ما را چه کار کاین زمانه بی عدالت است
چون عدل، بهر مردمان پر صداقت است
ما را چه کار گر بشکستید قلبمان
چون این شکسته ها بشود راه وصلمان
(اشاره به سخن حضرت شمس تبریزی)
ما را چه کار بهر شرع و دین آدمان
چون برنشسته ایم پیش قوم با غَمان
آخر چه هست در دل این مرد کوچکت
ما دل که بگفتیم خود چو قصر و کوشک است
این دل، مکان تو است و مشتاقِ بر نهان
ما را چه کار حاجت است، بگو و وارهان
نوزده سالگی
شعرتان مثنویست
نیاز به ترمیم وزن در برخی مصرع ها دارد
موفق باشید 🌺🌺