سکوت
در باغ بلبلان را فریاد از چه باشد
با اینکه گل و غنچه پر برگ و سبزه باشد
گل ها بروی بلبل باشند در تبسم
گو مرغکان چه خواهند یا این بهانه باشد
گوشت به نغمه پر کن صبح سحر به بستان
فوجی ز نغمه خوانان بینی به شاخه باشد
باد صبا ز شیراز آمد به بزم آنان
حاشا که مطربان را دل ها فسرده باشد
سازند جمع مستان گردایه د رگلستان
تا از چه بلبلان را آه و فغانه باشد
گل ها به رسم هدیه دادندمان ترنم
خود خامشی گزیدند وین تا همیشه باشد
گفتند این سبب را آن بلبلان شیدا
کردند ناله و آه چشمت ندیده باشد
زین همهمه که هر روز بر ما ست گرد گلها
یک خواهش است و گل راپاسخ به خنده باشد
وقت سحر چو خواهیم صحبت کند ز دردش
با قطره اشک صورت در حال گریه باشد
ما جمله بی نیازیم از صوت و قو ل و گفتار
جز بر لبان دلبر حتی به کلمه باشد
باد صبا بخندد بر اینهمه جوانی
گر بین ما و گل ها کس را گمانه باشد
این نغمه ها به آنست تا غنچه لب گشاید
ما بین ما و آن ها نسبت چگونه باشد
امداد جوید آنان نالان ز جمع یاران
شاید گریزگاهی از چاه هدیه باشد
گفت این که بار خودرا سازد سبک سبکبار
غافل که بار مارا صدها فزوده باشد