سه شنبه ۱۵ آبان
تو شعری از علی نقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰ ۱۴:۳۸ شماره ثبت ۱۰۵۸۶۵
بازدید : ۱۴۹ | نظرات : ۳
|
|
من هستم و دنیا
من هستم و خودم
هر دو نشسته ایم روی کرسی تنهایی
به لغت تو خیره مانده ایم
تو کی هست و چه هست؟
شاید تو گل باشد در باغچه
تو باران است
تو دریا هست
تو باد هست
تو خود تو هست از زیبایی خودت
شاید تو خود باران باشد،
خود آب
به قشنگی قطره های باران
به وارونگی قطره های پشت شیشهای پنجره
تو پروانه هست
به مزرعه زبان هر کس
تو پرنده هست
تو رویا هست
تو آشناست از صدای آشنایی
صدای آشنا از کیست؟
صدای توست و لحن زیبایی
تو عشق آشنای آدما به بهار است
تو عشق آدما به آدماست
تو لبه ی نورست به علف
تو نشستن به تماشای دریاست
به تقلای شنیدن حرفی
از جفت ماهیان سرخ و لعل
تو رود روان هست
روان به دیدار بحر که دران گردد شناور
تو همان خود تو هست
باور کن تو همانیست که من میبیند
تو همان بوسه نور هست از گلبرگ صورت
تو سایهای دیوار بلندست که تو می شیند
در آغوش وفا
تو سایهای گرم لبخندست
تو سبد پر از گل است
تو آسمان است
تو کهکشان پر رمز و راز است
تو دنیای من است که دران جا دارد
تو تکیهگاه من است
تو مکمله ای من است
تو نیمه ای من است
تو چشمان من است
تو رقص قلم است
تو شعر است
تو آزاد هست
تو بلبل شاخسار باغ و گلشن از خود تو هست
تو دشت وسیع است که من دران فرو می افتد
تو دست مادرست
تو لغت بی پایان است
تو هنوز مه زیباست
که من نمیداند پشت آن کی هست و چه هست؟
علی نقی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.