سه شنبه ۱۵ آبان
اکنون که رفتهای! شعری از علی نقی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ ۱۲:۳۱ شماره ثبت ۱۰۸۳۲۲
بازدید : ۱۶۶ | نظرات : ۶
|
|
اکنون که رفتهای!
غبار های مبهم دیوار را، در را، پنجره را
پنهان میکند.
و هر امید رفته را لد و کوب.
دستم به دکمه های کمپیوتر وصل است.
تا صفحهای چند نویسم: بیا.
چتری که خاطرات بارانی دارد.
دیگر یادی از نبودنت هست.
اکنون که رفتهای!
و باران جز حس تنهایی نیست!
اینبار باریدن باران را در روی بام خانه ام،
حس میکنم و نبودنت را.
در ثانیه های دور و دورترین ها
باران حادثهای لبخندت بود.
باران حادثهای دوست داشتنت بود.
اکنون که رفتهای!
باران جز تیغ تنهایی نیست!
که در گردش زمان و تند
که بر ادراکم ضربه می زند.
اکنون که رفتهای!
دیوار مانده است، دروازه و پنجره بکلی بسته است.
و ذهن مغشوش من که
هر لحظه نبودنت را دیوانه وار مرور می کند.
اکنون که رفتهای!
من هم از خود رفتهام، بی خود رفتهام، به کجا که رفتهام؟
تنها به خط خاطرات صفحهای از دور.
در خود خیره مانده ام.
از دور و دورترین ها
بر خودِ تنها
چشم به خود دوخته ام
بی تو نشسته ام!
شاید در انتظار آمدنت،
بهار هم در راهست.
شاید بهار تو را بیاورد اینبار.
شاید بیاورد اینبار، شاید بیاورد اینبار؟
|
|
نقدها و نظرات
|
نظر لطف تان است عزیز خیلی سپاس | |
|
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیبا بود
جسارتا اشتباه تایپی ندارد