باد پاییزي وباران وشبي طولاني
بغض غمناك وسكوتي در تبي باراني
خواب بیداری در نبض شبم جریان داشت
تابشی گرم در ظلمت سردم جان داشت
تپشی درخواب و ضربانی بی صدا
حسرتي مدفون و يك تلاقي ِ دعا
تا که پیدا شدم انگار کسی در من بود
حالتي سبز تر از از دل به کسی بستن بود
باد غمناک غروب و این دل بارانی
بغض نمناک غریبی بعد هر ویرانی
لای در باز شد و باد بهم خورد مرا
عشق پیدا شد و از درد در آورد مرا
در مدار عشق من مرگ خودم را دیدم
سوی دل رفتم و از درد فرو پاشیدم
عشق یک داغ است بر صورت درد
درد هم اشکی است برچهره ی سرد
لذت داغ عطش روی لبانم ماسید
خاطراتت یک دل سیر به جانم بارید
در خودم دفن شدم دردل جسمی بی جان
روزگارم تاریک ، خاطراتت عریان
روی پیراهنم از اشک مرا باریدی
در دل خاطره ای صاف بمن تابیدی
خاطراتت تا دم بغض مرا با خود برد
دلم از غصه این خاطره ها در خود مُرد
دم من دود شد و باد خطر کرد مرا
در فضای خاطره باز سفر کرد مرا
رفتم از خاطره ها عشق بکارم درخود
ابری از اشک شوم تا که ببارم بر خود
دفن کردم جسد عشق تو را در یادم
یادم آمد که بی عشق تو من بر بادم
تب تند دوریت شعد و جودم را خورد
تا لب تیغ جنون جسم مرا با خود برد
ناله ی ناخوش رگبار زمستانی سرد
پُر شد و سر رفت ، دنیای وجودم از درد
گم شدم در عطش خیال هم پای تو من
سوختم درحسرت شیرین رویای تومن
آن شب بارانی، شب عاشق شدنم
لحظه ی ویرانی وقت پرپر شدنم
مثل یک لحظه ،عمر آشنائی سر شد
رفتی و رفتن تو ، رفتنی دیگر شد
تو نباشی آسمان خاطرم بارانیست
بی توآرام ترین لحظه ی من طوفانیست
تو نباشی روزهای آرزویم سَرد
کوچه ی شهر دلم بی عابرِ بر گرد
تو نباشی شاخه خشک دلم بی برگ است
روزگارم در مسیر شعله های مرگ است
بی تو من لب به لب دردم و اوج خطرم
در مسیر دَوَران ضربه های تَبرم
بی تو من هیچ نیم وسعت قلبم خالیست
دار بیدار دلم بی پایه و پوشالیست
مثل یک زهر بیا تلخ ترین نوشم باش
زیر سنگین ترین خواب هم آغوشم باش
مثل سیگار بیا مرگ ترین دودم باش
آخرین تصویر، در وادی بدرودم باش
گاه و بی گاه پر از حسرت و دلواپسیم
مبتلا بر عشقم و محکوم بر بی کسیم
نرد این عشق قمار زندگی یادم داد
تاس بد اقبال ِ اين چرخ ، بر بادم داد