سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        به باران چکه می کند

        شعری از

        مهدي حسنلو

        از دفتر .... ؟ نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰ ۲۳:۰۷ شماره ثبت ۱۰۵۱۴۳
          بازدید : ۳۷۵   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدي حسنلو

         
        بارها گفته بود میروم
        و حتی مرده ام  نخواهی دید
        باورم نمیشد
        به خیال پناهش 
         خانه ای از شیشه
        انبوه دریاست
        و او  ماهی سرخ
         لیز میخورد مدام از دست آزادی!
        به نگاهش قفس بودم
         او پرنده 
         روزی اسارت وحشی شد
        و وحشت پرهایم برد از من !
        شاید ,کافی نبودم
        او فقط چتر  باران نه
        سقف خانه بود
         خانه بدون‌ او دلتنگ نمی شود
         چکه نمی کند! 
        به باران چکه می‌کند 
        بوی خاکِ خیسِ عشق !
        من هنوز روزها را
        هر شب 
        آب و دون می دهم
         وقت آمدنش، گلها بشکوفند:دوستت دارم را !
        ...
        شب آمد به شب ، ماه نه 
          آب آمد به باران،  بهار نه
        پاییز در قلب سرخ نشست 
         برف به لب سرد، گرم شد
         او ایستاد  درون سکوتش
        در آوازِ  رنگِ فصل هایم
        حالا جز خاکی مرده !
        نمانده چیزی در این شعر
        در این شعر جز من چیزی نمانده!!
        _اگر این شعر می خوانی
        یعنی آمدی!
        گلی در این خاک بکاری!
        اما نه گلی جز خودت !_
        در من  شکوفه کن, ریشه ام
        در من بپیچ، ساقه ام
        در من سقوط کن , پروازم
        در من فرو بریز، آغازم! 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۲۱
        درود بزرگوار
        سپیدی بسیار زیبا و طولانی است خندانک
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۲:۳۴

        سلام جناب استکی بزرگوارم

        ممنون از حضورتان
        زیبا نگاه شماست

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۱۹
        با سلام.هر وقت به شعر ناب می آیم،عموما به چشمم چند شعر خوب و دوست داشتنی می خورد و واقعا دوست دارم نقاط بارزی از آن شعر را بیان کنم تا بلکه با خوانش مجددش،حالِ دلمان عوض شود.در دنیایی که مادیات،قدرت بلامنازع میدان شده است،نوشیدن جرعه ای شعر تازه،حال آدم را خوب می کند مثل بخش اول این اثر
        در شعر سپید،مهتمترین رکنی که باید در ابتدا رعایت شود به نظر می رسد استفاده نکردن از حروف ربط در ابتدای خطوط شعر است.حال آنکه می توان تا حدودی که به اصل کاشته آسیب نرساند و حرف دل صاحب کاشته را برساند استفاده کرد.وقتی در شعر سپید از موسیقی بیرونی شعر خبری نیست،وقتی از قافیه و ردیف وعدم تنش واژه گانی خبری نیست...و خیلی چیزهای دیگر،به نظر می رسد که رعایت عدم استفاده از حروف ربط در ابتدای خطوط شعری،کار چندان دشواری نباشد.مثلا در این اثر به نظر شاعر توانسته حالت استاندارد را برای خود نگه دارد.هرچند که هنوز هم جا برای حذف حروف ربط داشت.
        نکته دومی که در این اثر،به زیبایی به چشم می خورد زیبایی و پویایی تصاویر به کار برده شده است.که همگی قابل تصور و در دسترس مخاطب هست.
        نکته سوم،فرار از متن سرایی شاعر است.انتخاب ترکیبات متن گریز شعر دوستی که مخاطب انتظارش را ندارد.مثل وقت آمدنش، گلها بشکوفند:دوستت دارم را !
        مثالهایی از اثر را که نکات ارزنده ای در دل خود از باب صحبتهایی که شد:
        به نگاهش قفس بودم
        او پرنده
        یا :
        او فقط چتر باران نه
        سقف خانه بود
        خانه بدون‌ او دلتنگ نمی شود
        چکه نمی کند!
        به باران چکه می‌کند
        بوی خاکِ خیسِ عشق !

        ضمن آنکه ذکر این نکته جهت جناب حسنلوی عزیز،من دوست دارم شعرهای اینچنینی از شما بخوانم.و مطمعن هستم این قلم و این دل،حرفهای زیادی در باب سپیدسرایی دارد.


        با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        محمد قنبرپور(مازیار)
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۳۵
        سلام مرسی که مارا با این شعر آشنا کردی رفیق خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۴۲


        سلام
        جناب آزاد بخت، امین عزیز
        خیلی خوشحالم، دوباره در این روزگار سخت
        بی وقتی وقت گذاشتی ونوشتی
        جای بسی تقدیر وتشکر داره
        این روزها، بنا به دلایلی حتی با خودم هم جنگ دارم
        ونسبت به شعرهای خوب شما ودیگر دوستان
        نظراتم بیان نمیکنم
        امیدوارم به روزهای پیش رو
        تا قسمت چی باشه
        خندانک خندانک خندانک

        باز هم ممنون
        ودر پناه حق
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۴۶
        سلام محضر جناب حسنلو
        چون محبوبم جناب آزادبخت کثرالله امثاله امر فرمودند نکاتی علی رغم جهل و عجز بنگارم لغزشها را نبخشید متذکر شوید

        نکات:
        1-فلسفه حذف را در برخی جمله ها چیست مثل
        حتی مرده ام را نخواهی دید
        وحشت پرهایم را برد از من
        اگر شعر را می خوانی

        2-به نگاهش قفس بودم
        او پرنده
        دراینجا بود حذف شده به قرینه بودم آیا صحیحست

        3-آب و دون ، دون یا دان یا دانه کدام عامیانه و کدام رسمی

        4-بشکوفند با اینکه این فعل را فکرکنم گذشته ها داشتیم ولی اکنون بکار نمی رود سه پیوست یک خلاصه مقاله جناب باطنی از سایت جناب شادان شهرو دو خلاصه ای از نشست زبان فارسی سترون یا زایا سه اثری از استاد حسین منزوی

        5- شب آمد به شب ، ماه نه
        فعولن فعولن فعل
        جایگاه وزن در نثر سپید چیست؟

        6- نمانده چیزی در این شعر
        در این شعر جز من چیزی نمانده!!
        _اگر این شعر می خوانی
        آیا /این/ ها حشو نیست؟

        7- در من سقوط کن , پروازم
        در من فرو بریز، آغازم!
        جایگاه قافیه(بهتر است بگویم سجع) در نثر سپید چیست

        پیوست ها
        مقالۀ «فارسی زبان عقیم» اول بار در نشریه آدینه (فروردین ۱۳۶۸) منتشر شد. متن حاضر چکیده‌ای از آن است. فایل کامل آن در انتهای این صفحه قابل دریافت است.

        محمد رضا باطنی

        ✳️ دربارهً زیبایی، شیرینی، گنجینهً ادبی و دیگر محاسن زبان فارسی سخن بسیار شنیده ایم. اکنون شاید وقت آن رسیده باشد که با واقع بینی به مطالعهً توانایی های زبان فارسی بپردازیم و ببینیم آیا این زبان می تواند جوابگوی نیازهای امروز جامعهً ما باشد؟ آیا در آن کاستی هایی یافت می شود، و اگر یافت می شود چگونه می توان آنها را برطرف ساخت؟

        یکی از ویژگی های زبان، زایایی یا خلاقیت آن است. خلاقیت زبان را از جنبه های گوناگون می توان بررسی کرد ( از جنبهً ادبی، نحوی، واژگانی و شاید هم از جنبه های دیگر). بحث ما دراینجا به خلاقیت یا زایایی در واژگان زبان محدود می شود. زایایی واژگانی به اهل زبان امکان می دهد تا همراه با تغییراتی که در جامعهً آنها رخ می دهد واژه های تازه بسازند و کارایی زبان خود را با نیازمندی های خود متناسب گردانند.

        ✳️ از نظر زبانشناختی، زایایی واژگانی به مبحث اشتقاق یا واژه سازی مربوط می شود ( ازاین پس” زایایی” به کار می بریم به جای زایایی واژگانی ). اشتقاق یعنی اینکه ما بتوانیم از اسم یا صفت فعل بسازیم. از فعل اسم یا صفت بسازیم و مانند آن. با اندکی تسامح می توان گفت اشتقاق یعنی گذر از یک مقولهً دستوری به مقولهً دیگر. بنابراین، اگر بخواهیم به میزان زایایی یک زبان پی ببریم و احتمالا آن را با زایایی زبان های دیگر مقایسه کنیم، باید ببینیم در آن زبان با چه درجه از سهولت می توان از یک مقولهً دستوری به مقولهً دیگر رفت. از میان تغییرات اشتقاقی گوناگون، آنکه از همه مهم تر است گذر از مقولهً اسم یا صفت به مقولهً فعل است، یا به بیان ساده تر، ساختن فعل از اسم و صفت است. دلیل این امر آن است که فعل خود از زایایی زیادی برخوردار است و می توان از آن مشتق های دیگری به دست آورد. مثلا” در زبان انگلیسی از ion ” یون” که اسمی است از اصطلاحات فیزیک و شیمی فعل می سازند و سپس از آن مشتق های دیگر به ترتیب زیر به دست می آورند:
        ion ionizable
        ionize ionizability
        ionized ionization
        ionizing ionizer

        و سپس از راه ترکیب این مشتق ها با واژه های دیگر اصطلاحات جدیدی می سازند:
        ionization chamber
        ionization energy
        ionization potential
        ionization track
        ionizing radiation
        ionized gas
        ✳️ به طوری که می بینیم، پس از اینکه ion با استفاده از پسوند ize به فعل تبدیل شد می تواند منشاء هفت مشتق یا واژهً جدید باشد که خود می توانند با واژه های دیگر ترکیب شوند و شش اصطلاح جدید بسازند که جمعا ۱۳ واژه و ترکیب می شود، واین به هیچ وجه پایان زایایی فعل ionize نیست.
        اما ببینیم در زبان فارسی وضع چگونه است:

        ۱.در فارسی فقط فعل های ساده یا بسیط هستند که زایایی دارند، یعنی می توان از آنها مشتق به دست آورد.

        ۲.در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمی شود، یعنی نمی توان به طور عادی از اسم یا صفت فعل ساخت.

        ۳.شمار فعل های ساده ای که زایایی دارند و از گذشته به ما رسیده اند بسیار اندک است.
        ۴.از این شمار اندک نیز بسیاری در حال از بین رفتن و متروک شدن هستند، و جای خود را به فعل های مرکب می دهند. ولی فعل های مرکب عقیم هستند و نمی توان از آنها مشتق به دست آورد.

        ۵.از “مصدرهای جعلی” فارسی، چه آنها که از اسم های فارسی ساخته شده اند و چه آنها که از واژه های عربی ساخته شده اند، مشتق به دست نمی آید. به بیان دیگر، مصدرهای جعلی زایایی ندارند.

        ۶.نتیجه: زبان فارسی، در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمرهً مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی برای واژه سازی علمی از زایایی لازم برخوردار نیست و نمی تواند یک زبان علمی باشد، مگر اینکه برای کاستی های آن چاره ای اندیشیده شود.

        ✳️ ما در بقیهً این مقاله می کوشیم نکاتی را که فهرست وار در بالا برشمردیم با شواهد کافی همراه کنیم و در پایان نیز توصیه هایی را که مفید به نظر می رسند ارائه دهیم.

        ۱- گفتیم در فارسی فقط فعل های ساده هستند که زایایی دارند، یعنی می توان از آنها مشتق به دست آورد. اثبات این امر بسیار ساده است. به عنوان مثال فعل ” نمودن ” را در نظر بگیرید. ما از این فعل مشتق های زیادی به دست می آوریم: نمود، نمودار، نموده، نمونه، نما، نمایان، نمایش، نماینده ( و مشتق های دیگری نظیر: نماد، نمادین، نمادگری، نمایه، که به تازگی ساخته و رایج شده اند و نیز مشتق های درجه دومی نظیر: نمایندگی، نمایشگاه، نمایشنامه، نمایشی، که با افزودن پسوندی به مشتق های درجهً اول ساخته شده اند. ) با این همه ” نمودن ” به معنایی که سعدی در این شعر به کار برده است:

        دیـدار می نمـایی و پرهـیـز می کنی
        بازار خویش و آتش ما تیز می کنی

        ✳️ در گفتار و نوشتار امروزه بسیار کم به کار می رود تاجایی که می توان گفت این فعل از بین رفته یا در شرف از بین رفتن است. در زبان فارسی متداول فعل مرکب ” نشان دادن ” جانشین معنی متعدی آن شده و فعل های مرکب ” به نظر آمدن ” و ” به نظر رسیدن ” نیز جانشین معنی لازم آن شده اند. ولی این فعل های مرکب عقیم هستند و هیچ مشتقی از آنها به دست نمی آید. به بیان دیگر، اگر ما فعل سادهً “نمودن” را از اول نداشتیم و از همان آغاز این فعل های مرکب به جای آن به کار رفته بودند، امروزه هیچ یک از مشتق هایی که در بالا برشمردیم در فارسی وجود نداشت ( ۱ ).

        ✳️ به عنوان مثال دیگر می توان “فریفتن” و “فریب دادن” را مقایسه کرد. از “فریفتن” که مصدری ساده یا بسیط است می توان مشتق هایی به دست آورد: فریفته، فریفتگی، فریب، فریبا، فریبایی، فریینده، فریبندگی. ولی از “فریب دادن” که مصدری مرکب است مشتقی به دست نمی آید.

        ✳️ “فریفتن” در گذشته به صورت لازم و متعدی هر دو به کار می رفته است. ولی امروزه معنی لازم خود را بکلی از دست داده است و در معنی متعدی نیز کاربرد زیادی ندارد. بسامد یا فراوانی کاربرد ” فریب دادن” از ” فریفتن” بسیار بیشتر است، و اگر روند تبدیل فعل های ساده به مرکب همچنان ادامه یابد در آینده جانشین بلامنازع ” فریفتن ” خواهد شد.

        ۲- در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمی شود، یعنی به طور عادی نمی توان از اسم یا صفت فعل ساخت. زبان فارسی به ساختن فعل های مرکب گرایش دارد و برای مفاهیم تازه نیز از همین الگو استفاده می کند. ذکر چند مثال موضوع را روشن خواهد ساخت. در انگلیسی از television فعل televise و در فرانسه فعلteleviser را ساخته اند.

        درعربی هم از آن فعل می سازند و می گویند تلفز، یتلفز. اما ما در فارسی می گوییم ” از تلویزیون پخش کرد”. در انگلیسی واژهً telephone را به صورت فعل هم به کار می برند. در فرانسه نیز از آن فعل telephoner را ساخته اند. در عربی هم از آن فعل می سازند و می گویند تلفن، یتلفن. اما ما در فارسی از فعل مرکب ” تلفن کردن ” استفاده می کنیم. در انگلیسی از واژهً philosophy ” فلسفه” فعل Philosophize و در فرانسه از philosophie فعلphilosopher را ساخته اند.

        ✳️ در عربی هم از فلسفه فعل می سازند و می گویند تفلسف، یتفلسف. اما ما در فارسی اگر مورد قبول واقع شود، می گوییم ” فلسفه پرداختن” یا “به فلسفه پرداختن”.

        وقتی دکتر محمود هومن مصدر ” فلسفیدن” را ساخت و در نوشته های فلسفی خود به کار برد، مورد پسند قرار نگرفت و آن را ” دور از ذوق سلیم” دانستند. در انگلیسی از صفت polar فعل polarize و در فرانسه از صفت polaire فعل Polarizer را ساخته اند. در عربی نیز از قطب فعل می سازند و می گویند استقطب، یستقطب. ولی ما ترجیح می دهیم بگوییم ” قطبی کردن” و مصدر ” قطبیدن” را جعلی و مشتقات آن را “جعلیات” می دانیم. در انگلیسی از iodine “ید” فعل iodize و در فرانسه از iode فعل ioder را ساخته اند. در عربی نیز از آن فعل می سازند و می گویند یود، ییود. ولی ما در فارسی ترجیح می دهیم بگوییم “با ید معالجه کردن” یا “ید زدن به”.

        ✳️ مثال های فوق کافی است که نشان دهد زبان فارسی به ساختن فعل های مرکب گرایش دارد و فعل بسیط جدید نمی سازد. از فعل هایی که در انگلیسی و فرانسه و عربی ساخته می شوند، ‌ونمونه های آنها در بالا ذکر شدند، به راحتی می توان مشتق های جدیدی به دست آورد، همان گونه که دربارهً مشتق های ionize در بالا مشاهده کردیم. ولی ما در فارسی به راحتی نمی توانیم از “عبارت های فعلی” خود مشتق های جدید بسازیم ( به طوری که از مثال ها نیز فهمیده می شود، در اینجا منظور ما از فعل مرکب، فعل های پیشوند دار نیست).

        ۳- شمار فعل های ساده ای که زایایی دارند واز گذشته به ما رسیده اند بسیار اندک است. آقای دکتر خانلری در کتاب تاریخ زبان فارسی فهرست افعال ساده را “اعم از آنچه در متن ها مکرر آمده است و آنچه در زبان محاورهً امروز به کار می رود ” (۲ ) به دست داده است.

        ✳️ در این فهرست فقط ۲۷۷ فعل وجود دارد. اما یک نگاه گذرا به فهرست مزبور نشان می دهد که تعداد زیادی از افعال درج شده نه در گفتار امروز به کار می روند و نه در نوشتار. فعل هایی از این قبیل: غارتیدن، آهیختن، اوباشتن، بسودن، چمیدن، خستن، خلیدن، سپوختن، زاریدن، سگالیدن، شکفتن، گساردن، کفیدن، طوفیدن، مولیدن، گرازیدن، موییدن، خوفیدن، و تعداد کثیری دیگر.

        ✳️ در واقع تعداد فعل های سادهً فارسی که فعال هستند، یعنی در گفتار و نوشتار به کار می روند، از رقم ۲۷۷ بسیار کمتر است. در سه بررسی جداگانه که سه دانشجوی رشتهً زبانشناسی ( ۳ ) در دورهً تحصیل شان در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران انجام داده اند و فعل های ساده را از متن گفتار و نوشتار روزمره استخراج کرده اند، بالاترین رقم ۱۱۵ بوده است.

        ✳️ با افزودن فعل هایی که بسامد آن ها کمتر است، ولی هنوز در نوشتا ر به کار می روند این رقم بین ۱۵۰ و ۲۰۰ قرار می گیرد؛ یعنی در زبان فارسی حد اکثر ۲۰۰ فعل سادهً فعال وجود دارد که از آنها می توان مشتق به دست آورد!

        دکتر خانلری پس از ذکر شمار اندک فعل های سادهً فارسی، در پانوشت صفحه ۲۵۸ همان اثر می نویسد: “مقایسه شود با شمارهً فعل ها در زبان فرانسوی که به ۴۱۶۰ تخمین شده است.”

        ✳️ در زبان انگلیسی که گذر از مقولهً اسم به فعل بسیار آسان است و بسیار فراوان نیز رخ می دهد،‌ تعداد فعل های ساده و زایا بسیار بیشتر است. من با مراجعه به فرهنگ انگلیسی Random House توانستم در بین واژه هایی که با پیشوند tele ساخته شده اند و فقط ۵/۱ صفحه از ۲۲۱۴ صفحهً این فرهنگ را تشکیل می دهند، ۱۶ فعل ساده پیدا کنم که همه دارای مشتقات خاص خود هستند.

        اگر این نمونه برداری “مشتی نمونهً خروار” باشد، ‌در این صورت می توان گفت در فرهنگ مزبور در حدود ۲۳۰۰۰ فعل ساده وجود دارد (۴).

        اینکه فعل های ساده در فارسی کم اند و به تدریج جای خود را به فعل های مرکب می دهند توجه دیگران را نیز جلب کرده است.

        ✳️ محمد رضا عادل در مقاله ای با عنوان “فعل در زبان فارسی” در شمارهً بهار و تابستان ۱۳۶۷ رشد: آموزش ادب فارسی، چنین می نویسند: “همان گونه که گفته شد، افعال ساده روز به روز روی به کاهش دارد و استعمال افعال مرکب فزونی می یابد. این امر تا بدان پایه است که گاه در چند جملهً متوالی نشانی از فعل ساده نیست…” و نمونه هایی نیز در تایید گفته خود ارائه می کنند.

        ✳️ یک نمونه برداری از فعل های مرکب، فراوانی کاربرد آنها را در زبان فارسی نشان می دهد. در این پژوهش تقریبا سه هزار فعل مرکب به دست آمده است که از این تعداد، ۱۰۵۶ فعل آن با ” کردن ” ساخته شده اند مانند: آزمایش کردن، گود کردن، نامزد کردن و غیره ( ۵ ).

        ۴- از این شمار اندک فعل های فارسی که به ما رسیده اند نیز بسیاری در حال از بین رفتن هستند، و جای خود را به فعل های مرکب می دهند. ولی فعل های مرکب عقیم هستند و نمی توان از آنها مشتق به دست آورد ( ۶ ). قبلا گفتیم که فعل ” نمودن ” در حالت متعدی جای خود را به ” نشان دادن ” و در حالت لازم به ” به نظر آمدن ” و ” به نظر رسیدن ” داده است، که همه فعل های مرکب عقیم هستند. نیز گفتیم که در برابر فعل سادهً ” فریفتن “فعل مرکب” فریب دادن ” و ” گول زدن ” قرار دارند که کاربرد آنها بسیار بیشتر از ” فریفتن ” است و احتمال دارد در آینده این فعل ساده را بکلی از میدان به در کنند و جانشین آن گردند. در اینجا به چند نمونهً دیگر اشاره می کنیم.

        فعل “شایستن” امروز بکلی از بین رفته و جای خود را به “شایسته بودن” داده است. مشتق های ” شایسته “، ” شایستگی “، ” شایان ” و ” شاید” بازماندهً روزگار زایایی این فعل هستند.

        فعل ” بایستن ” بکلی از بین رفته و جای خود را به فعل های مرکب ” لازم بودن”، ” واجب بودن ” و نظایر آن داده است. ” باید ” ( و صورت های دیگر آن مانند ” بایستی ” و غیره ) و ” بایسته ” تنها بازماندگان این فعل هستند. فعل ” خشکیدن ” و متعدی آن ” خشکاندن ” بسیار کم و در بعضی از لهجه ها به کار می روند، و فعل های مرکب ” خشک شدن ” و ” خشک کردن‌” جانشین آنها شده اند.

        ✳️ واژه های ” خشک ” ، ” خشکه ” و ” خشکی ” مشتق های بازماندهً این فعل هستند. فعل ” گریستن ” بسیار کم به کار می رود و جای خود را به ” گریه کردن ” داده است، و صورت متعدی آن ” گریاندن ” نیز جایش را به ” به گریه انداختن” واگذار کرده است. واژه های ” گریان ” و ” گریه ” تنها مشتق های بازمانده از فعل ” گریستن ” هستند.

        ” آمیختن ” تقریبا از استعمال افتاده است. معنی لازم آن بکلی از بین رفته و در معنی متعدی هم جای خود را به ” مخلوط کردن ” یا ” قاتی کردن ” داده است. واژه های ” آمیزش ” و ” آمیزه ” تنها مشتق هایی هستند که از این فعل باقی مانده اند. فعل ” نگریستن ” از استعمال افتاده و جای خود را به ” نگاه کردن ” و ” مشاهده کردن ” داده است.

        صورت های ” نگران “، ” نگرانی ” و ” نگرش ” مشتقات رایج این فعل هستند که باقی مانده اند. ” شتافتن ” دیگر به کار نمی رود و جای خود را به ” عجله کردن”، ” شتاب کردن”، ” با شتاب رفتن ” و مانند آن داده است، ‌و “شتاب” و ” شتابان ” مشتق های بازماندهً آن هستند.

        البته در زبان پهلوی نیز فعل های مرکب وجود داشته است، مانند “نیگاه کردن”، “ایاد کردن” به معنی “به یاد آوردن”، “به خاطر آوردن” ولی تعداد این فعل های مرکب بسیار کم و ناچیز بوده است( ۷ ).

        ✳️ کاربرد فعل های ترکیبی در فارسی کهن رایج شده و با گذشت زمان شتاب بیشتری گرفته است. آقای دکتر علی اشرف صادقی می نویسند: “این گرایش در دوره های بعد بسیار زیادتر شده… ” و نیز ” به نظر می رسد که زبان فارسی هنوز در مسیر این تحول پیش می رود. شاید امروز دیگرنتوان افعال مختوم به ” ئیدن ” را با قاعده شمرد، چه دیگر هیچ فعل جدیدی به این صورت ساخته نمی شود. برعکس، ساختن افعال گروهی با ” کردن”، “زدن” و جز آن بسیار شایع است: تلفن کردن ( زدن )، تلگراف کردن ( زدن )، پست کردن و غیره. ” ( ۸ ).

        آقای دکتر خانلری در اثر یاد شده در صفحه ۳۳۱ می نویسند: “از قرن هفتم به بعد پیشوندهای فعل به تدریج از رواج افتاده و فعل مرکب جای آنها را گرفته است.” و نیز در صفحه ۳۳۲ ” فعل مرکب در فارسی امروز جای بسیاری از فعل های ساده و پیشوندی را گرفته است.

        ✳️ شمارهً بسیاری از فعل های ساده در فارسی جاری امروز بکلی متروک است و به جای آنها فعل مرکب به کار می رود… “. دکتر خانلری سپس فهرست ۵۲ فعل سادهً آشنا را که بکلی متروک شده اند به دست می دهد.

        ✳️ گرایش به ساختن فعل های مرکب آنقدر زیاد است که در برابر مصدرهایی که از اسم یا صفت ساخته شده اند و به آنها ” مصدر جعلی” می گویند نیز اغلب فعل مرکبی وجود دارد مانند ” جنگ کردن ” در برابر ” جنگیدن”، “خم کردن” یا “خم شدن” در برابر “خمیدن”، ” ترش شدن” در برابر “ترشیدن” و غیره.

        ✳️ امروز صورت مرکب این فعل ها کاربردی بسیار بیشتر از صورت بسیط آنها دارد، به طوری که می توان گفت صورت بسیط آنها تقریبا از استعمال افتاده است.

        دربارهً علت این گرایش یعنی ساختن فعل مرکب، با قطعیت نمی توان چیزی گفت. ولی احتمال می رود که از لحاظ تاریخی ساختن فعل از واژه های قرضی عربی، مانند رحم کردن، بیان کردن و غیره، اگر نه تنها علت، لااقل یکی از علل عمدهً آن بوده باشد. ظاهرا ساختن فعل مرکب از واژه های دخیل عربی به تدریج گسترش یافته و به واژه های فارسی نیز سرایت کرده تا جایی که تنها الگوی ساختن فعل در فارسی شده است ( ۹ ).

        ۵- چنان که قبلا گفته شد، در زبان فارسی امروز گذر از مقولهً اسم و صفت به فعل معمول نیست، یعنی نمی توان از اسم و صفت فعل بسیط ساخت. به رغم اینکه بعضی از فعل هایی که از این راه ساخته شده اند قرن هاست در فارسی رایج هستند و بزرگان ادب فارسی نیز آنها را به کار برده اند، مانند ” دزدیدن “، ” طلبیدن “، با این همه بسیاری از ادبا و دستور نویسان آنها را ” مصدر جعلی ” می نامند ، که خود نشانهً اکراه و ناخشنودی آنها از این نوع افعال است ( ما برای اجتناب از کاربرد این اصطلاح، فعل هایی از این دست را ” فعل تبدیلی ” می نامیم و منظورمان این است که اسم یا صفتی به فعل تبدیل شده است.).

        ✳️ مادهً فعل تبدیلی می تواند اسم یا صفت فارسی باشد، مانند ” بوسیدن” و “لنگیدن” و نیز می تواند از اصل عربی باشد، مانند ” بلعیدن”. ساختن فعل های تبدیلی در گذشته بیشتر معمول بوده و با ذوق فارسی زبانان سازگاری بیشتری داشته است، به طوری که شمار زیادی از آنها را در آثار قدما می بینیم که فعلا از استعمال افتاده اند. مثلا ” تندیدن”، ” خروشیدن ” ( ۱۰ ) و بسیاری دیگر:

        بتندید با من که عقلت کجاست
        چو دانی و پرسی سوالت خطاست
        بوستان سعدی

        ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
        بتندید و بجوشید و بکالید
        بلبل نامهً عطار

        خروشید گرسیوز آنگه بدرد
        که ای خویش نشناس و ناپاک مرد
        فردوسی

        ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
        چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
        حافظ

        ✳️ ولی نباید تصور کرد که فارسی زبانان امروز اصلا فعل تبدیلی نمی سازند. چیزی که هست اکثر این فعل ها عامیانه هستند و کمتر به گفتار رسمی و از آن کمتر به نوشتار راه می یابند.

        اینها نمونه ای از آن فعل ها هستند: سلفیدن، توپیدن، تیغیدن، پلکیدن، پکیدن، شوتیدن، ماسیدن، چاییدن، تمرگیدن، شلیدن، کپیدن، سکیدن ( به معنی نگاه کردن)، چپیدن، چپاندن، لنباندن، لمیدن، لولیدن، سریدن، چلاندن، قاپیدن، لاسیدن، و بسیاری دیگر.

        ✳️ آنچه برای بحث ما مهم است این است که از فعل های تبدیلی، چه آنها که از واژه های فارسی ساخته شده اند و چه آنها که از اصل عربی هستند، مشتق به دست نمی آید. این فعل ها، با آنکه ساده هستند، زایایی ندارند و جز معدودی که از آنها به اصطلاح “اسم مصدر شینی” ساخته شده است ( مانند: چرخش، غرش، رنجش ) بقیه مشتقی ندارند یا به ندرت مشتقی از آنها رایج شده است.
        به بیان دیگر، فعل های تبدیلی نیز مانند فعل های مرکب عقیم هستند.

        ۶- نتیجه: تصویری که از زبان فارسی اکنون می توان به دست داد چنین است: درزبان فارسی فقط فعل های ساده یا بسیط هستند که می توانند زایایی داشته باشند، یعنی می توان از آنها مشتق به دست آورد؛ تعداد این فعل ها در زبان فارسی به طور شگفت آوری کم است؛ از این شمار اندک نیز عده ای در حال از بین رفتن و متروک شدن هستند؛ در زبان فارسی دیگر به طور عادی فعل سادهً جدید ساخته نمی شود، بلکه گرایش به ساختن فعل های مرکب است؛ فعل های مرکب و نیز فعل های تبدیلی هیچ کدام زایایی ندارند، یعنی نمی توان از آنها مشتقات فعل ساده را به دست آورد. زبان فارسی در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمرهً مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی این زبان برای واژه سازی علمی زایایی لازم را ندارد و نمی تواند یک زبان علمی باشد، مگر اینکه برای رفع کاستی های آن چاره ای اندیشیده شود.

        ***

        ✳️ با این همه زبان فارسی می تواند یک زبان علمی باشد، به شرط اینکه کند و زنجیری را که ما به پای آن زده ایم باز کنیم. ما در بقیهً این مقاله می کوشیم نشان دهیم که زبان فارسی زایایی لازم را بالقوه دارد. منتها ما این توانایی را از قوه به فعل نمی آوریم. ولی‌ پیش از آنکه در این بحث وارد شویم، باید به چند نکته توجه داشته باشیم.

        الف واژه های علمی برای مردم کوچه و بازار ساخته نمی شوند، بلکه برای جمعی کارشناس و اهل فن و دانشجویانی که در رشتهً خاصی تحصیل می کنند، ساخته می شوند. بنابراین اگر انتظار داشته باشیم که واژه های تازه را همه بفهمند و احتمالا خوششان هم بیاید، انتظار بی‌جایی است. شما یقین داشته باشید معنی ionize و دیگر مشتقات آن را که در آغاز این مقاله برشمردیم جز گروهی اهل فن، انگلیسی زبانهای معمولی نمی دانند و شاید هم هیچگاه نشنیده باشند.

        ب برنامه ریزی زبانی ( language planning ) از کارهایی است که بسیاری از کشورها به آن دست می زنند. در برنامه ریزی زبانی آگاهانه در مسیر زبان دخالت می کنند؛ بعضی روندها را تند و بعضی دیگر را کند می کنند تا برآیند آن متناسب با نیاز جامعه باشد. برای اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید باید اضافه کرد که این دخالت ها از آن گونه نیست که مثلا مردم نباید بگویند “حمام گرفتن” بلکه باید بگویند “به حمام رفتن” و مانند آن، بلکه مسائلی درحیطهً برنامه ریزی زبانی قرار می گیرند که به خط مشی کلی زبان مربوط شوند: مثلا دادن پاسخ به این سوال که آیا در واژه سازی علمی باید فقط از عناصرزندهً زبان استفاده کرد یا می توان ریشه ها و پیشوندها و پسوندهای مرده را نیز احیا کرد و به کار گرقت؟ یا اینکه آیا می توان از عناصر قرضی در زبان فعل ساخت و مثلا گفت “تلویزیدن” ؟ و “تلویزیده” ؟ و مانند آن.

        پ نکتهً مهم دیگر این است که مشکل واژه های علمی را باید یکجا و به طور خانواده ای حل کرد. مثلا اگر قرار باشد برای ۱۳ اصطلاحی که در آغاز این مقاله برشمردیم و در انگلیسی همه از ion ساخته شده اند برابرهایی ساخته شوند باید شیوه ای به کار گرفت که نه تنها جوابگوی آن ۱۳ اصطلاح باشد، بلکه اگر به تعداد آنها افزوده شد نیز همچنان کارساز باشد.

        ✳️ با توجه به نکاتی که در بالا گفته شد اکنون راه هایی را که برای واژه سازی‌علمی مفید به نظر می رسند به بحث می گذاریم. در واقع آنچه من می‌خواهم بگویم حرف تازه ای نیست؛ دیگران قبلا آنها را گفته و حتا عمل کرده اند. منظور من توجیه درستی راهی است که آنها رفته اند و بر طرف کردن سوء تفاهماتی که از این رهگذر در ذهن بعضی از افراد به وجود آمده است.

        ۱- مهم ترین راه و بارورترین روش برای ساختن واژه های علمی، ساختن مصدر تبدیلی یا به اصطلاح “مصدر جعلی” است. در فارسی نیز مانند انگلیسی، فرانسه، عربی و بسیاری از زبانهای دیگر باید از اسم یا صفت فعل بسازیم تا بتوانیم مشتقات لازم را از آن به دست بیاوریم و گره کار خود را بگشاییم.

        تنها با ساختن فعل است که می توان مشکل واژه های علمی را به طور گروهی حل کرد. مثلا اگر از “یون” با پسوند فعل ساز ” یدن ” فعل “یونیدن”ساخته شود، می توان تمام برابرهای لازم را برای ۱۳ اصطلاحی که در آغاز این مقاله برشمردم به دست آورد: یونیدن، یونیده، یوننده، یونش، یونیدگی، یونش پذیر، یونش پذیری، اتاقک یونش، انرژی یونش، پتانسیل یونش، ردِ یونش، گاز یونیده، تابش یوننده، ونیز بسیاری دیگر که ممکن است بعدا مورد نیاز باشند.

        ✳️ چنان که پیش تر گفته شد، این حرف تازه ای نیست: آقای دکتر محمد مقدم در آیندهً زبان فارسی ( ۱۱ )همین پیشنهاد را می کنند، منتها ایشان معتقدند که مادهً فعل نیز باید از اصل فارسی باشد. پیش تر به دکتر محمود هومن و گرایش او به ساختن فعل های تبدیلی نیز اشاره کردیم. ولی نخستین کسی که به این فکر جامهً عمل پوشانید دکتر غلامحسین مصاحب بود که در دایره المعارف فارسی افعالی مانند ” قطبیدن “، “اکسیدن”، “برقیدن”، “یونیدن” را به کار برد والحق که به کار درستی دست زد.

        امروز نیزگروه های واژه سازی در مرکز نشر دانشگاهی از همین خط مشی پیروی می کنند. در اینجا برای رفع سوء تفاهم بد نیست چند نکته را توضیح بدهیم.

        الف/ من معتقد به “فارسی سره” که در آن هیچ واژهً عربی یا فرنگی نباشد، نیستم زیرا آن را غیر عملی می دانم. تلاش برای یافتن برابری فارسی برای “یون” کاری است عبث. ولی معتقد نیستم که “یونیزاسیون” و ” یونیزه ” و دیگر مشتقات آن باید در فارسی به کار روند.

        زیرا زبان فارسی توانایی ساختن این مشتقات را دارد. از سوی دیگر، من معتقد به طرد واژه های متداول عربی در فارسی نیستم. بعضی از این واژه ها قرن هاست که در فارسی به کار رفته اند و امروز جزو واژگان زبان فارسی هستند، همان طور که تعداد کثیری از واژه های فارسی به صورت معرب در عربی به کار می روند و امروز جزء لاینفک زبان عربی هستند. “در مورد تاثیر زبان فارسی بر عربی از خود قرآن کریم سخن آغاز می کنیم. می بینیم کلمات فارسی فراوانی در این کتاب آسمانی آمده و باز می بینیم که برخلاف خوی ملی گرایی و تعصب عربها یا ایرانیان یا هرنژاد دیگری که می گویند باید زبان را از واژه های بیگانه پیراسته کرد، این کتاب آسمانی از کلمات غیر عربی و از جمله فارسی‌استفاده کرده است.” ( ۱۲ )

        بنابراین وقتی صحبت از واژه سازی می شود نباید این توهم به وجود آید که منظور عربی زدایی است.

        ب / بعضی از ادبای ما وقتی رواج واژه هایی نظیر “قطبیدن” را ( که در برابر polarize به کار رفته ) و یا ” قطبش” و نظایر آن را می بینند دچار تشویش می شوند که “این جعلیات زبان شیرین فارسی را خراب می کنند، به گنجینهً پر ارزش ادب فارسی لطمه می زنند، رابطهً ما را با بزرگان ادب فارسی چون حافظ و سعدی قطع می کنند، در آثار قدما کی چنین چیزهایی آمده است؟ ” و نگرانی‌ های دیگری از همین دست.

        در پاسخ این بزرگواران باید گفت: اولا ” قطبیدن” از نظر ساخت هیچ فرقی با ” طلبیدن” ندارد که عنصری و ناصرخسرو و خیام و سعدی و مولوی و حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی آن را به کار برده اند ( نگاه کنید به مدخل “طلبیدن” در لغت نامهً دهخدا). ثانیا واژه هایی مانند polarize ، iodize ، ionize و نظایر آن نیز در آثار بزرگان ادب انگلیسی مانند شکسپیر و میلتون و بایرون و جز آن دیده نمی شوند. ولی ساخته شدن این مصدرها در زبان انگلیسی و دهها مشتقی که از آنها به دست می آید هیچ زیانی به گنجینهً ادب زبان انگلیسی وارد نکرده است.

        ✳️ امروز شور و شوق برای خواندن آثار شکسپیر شاید بیش از روزگاری باشد که این واژه ها ساخته نشده بودند. در واقع این دو قضیه هیچ ارتباطی با هم ندارند. ثالثا چنان که پیشتر گفته شد و شواهدی نیز در تایید آن آورده شد، زبان عربی که در نظر بسیاری از مردم زبان متحجری است، اصطلاحات علمی را به باب های مناسب می برد و مشتق های لازم را از آنها به دست می آورد.

        ا✳️ گر چنین است، پس چرا ما از توان زبان فارسی استفاده نکنیم، فعل های تبدیلی نسازیم، و مشتق های لازم را به دست نیاوریم؟ در این میان کار واژه سازی زبان انگلیسی از همه جالب تر و آموزنده تر است. زبان انگلیسی واژهً ion را ( که به معنی “رفتن” است ) از یونانی عاریه می گیرد و در معنای علمی کاملا جدیدی به کار می برد. سپس پسوند ize را که از طریق لاتین از یونانی به دست آورده است بر آن می افزاید و فعل ionize را می سازد. در مرحلهً بعد، پسوند able را که از طریق فرانسه از لاتین به ارث برده به آن اضافه می کند و صفت ionizable را می سازد، و هیچ کس هم ایرادی نمی گیرد.

        ✳️ ولی ما بعد از قرن ها هنوز می گوییم “طلبیدن” مصدر جعلی است، و اجازه نمی دهیم در زبان فارسی فعل جدیدی ساخته شود، آن هم با پسوند فعل سازی که متعلق به خود زبان فارسی است!

        باری، نگرانی های ادبای ما گرچه از روی دلسوزی است، ولی ریشه در واقعیت ندارد. شاید وقت آن رسیده باشد که برچسب “جعلی” و “جعلیات” از روی واژه های تازه پاک شود. اگر جز این کنیم، فارسی از لحاظ واژگان علمی زبانی عقیم باقی خواهد ماند.

        ۲- یکی دیگر از راه هایی که باید برای واژه سازی علمی مورد استفاده قرار گیرد، بهره گرفتن از مشتقات فعل هایی است که هم اکنون در فارسی به کار می روند، یعنی ساختن مشتق از راه قیاس، اعم از اینکه آن مشتق ها در گذشته به کار نرفته باشند یا فعلا متداول نباشند: مثلا ساختن ” نوشتار” به قیاس “گفتار” یا “رسانه” به قیاس “ماله” و مانند آن.

        دکتر محمد مقدم در آیندهً زبان فارسی جدولی از ده فعل فارسی به دست می دهد که از هر کدام می توان بالقوه هفت مشتق به دست آورد که جمعا هفتاد صورت می شود. او می نویسد: “از هفتاد صورتی که دراین جدول داریم می بینیم که چهل و پنج صورت را به کار نمی بریم در حالی که به همهً آنها نیازمندیم. اکنون به آن بیفزایید صدها واژهً همکرد ( مرکب ) را که با آنها نساخته ایم و هزارها واژهً دیگر را که می توانیم تنها از این چند ریشه با گذاشتن پیشوند و پسوند های گوناگون… بسازیم.”

        ✳️ از زمانی که دکتر مقدم این سخنرانی را ایراد کرد ( سوم دی ماه ۱۳۴۱ ) و بعدا به صورت دفتری چاپ شد تاکنون سه صورت از آنهایی که به کار نمی رفته به کار افتاده اند: نوشتار، ساختار، و سازه ( مهندسی سازه ).

        ✳️ ما امروزه صفت ” کُنا ” را به کار نمی بریم، در حالی که از ” کُن + آ ” ساخته شده است مانند: گویا، شنوا، روا، توانا و جز آن. از این گذشته این صفت در گذشته به کار رفته است: ” اگر اندر ذات وی بود، وی پذیرا بودی نه کنا ” ( ۱۳ ) . همچنین است کنایی که به قیاس

        ” توانایی”، ” گویایی ” و مانند آن ساخته شده است، و در گذشته نیز به معنی ” کنندگی ” به کار رفته است. نیز فعل ” کنانیدن ” در گذشته به صورت متعدی سببی به کار رفته است ( ۱۴ ). حال با استفاده از این امکانات زبان فارسی ما می توانیم مشکل یک گروه از اصطلاحات شیمی را چنین حل کنیم:
        کناننده activating کنا active
        کناننده activator کنایی activity
        کنانش activation کنانیدن activate
        انرژی کنانشی activation energy کنانیده activated

        ✳️ منظور از این مثال این نیست که بگوییم اصطلاحاتی که شیمیدان ها در فارسی به کار می برند غلط است و باید آنها را دور بریزند و در عوض این مجموعه را به کار برند؛ بلکه منظور از آن نشان دادن امکانات ناشناختهً زبان فارسی و به ویژه نشان دادن اهمیت قیاس در واژه سازی علمی است. در مثال بالا، ” کنا “، ” کنایی ” و ” کنانیدن ” همه قبلا در فارسی به کار رفته بودند. ولی فرض می کنیم که هیچ کدام از آنها به کار نرفته بودند. در آن صورت نیز ما می توانستیم همین مجموعه را یا نظایر آن را از روی قیاس بسازیم و به کار ببریم. حتا اگر ناچار بودیم می توانستیم این مجموعه را با واژه ای از اصل عربی بسازیم: فعال، فعالایی ( یا فعالیت )، فعالانیدن، فعالاننده، فعالانش، فعالانشی، و اشتقاق های لازم دیگر.

        ✳️ ما باید خود را با نیازهای واژه سازی علمی بیشتر آشنا کنیم. باید این حرف را فراموش کنیم که ساختن ” مصدر جعلی ” جایز نیست. باید از این فرض نادرست دست برداریم که کاربرد واژه امری است “سماعی” و نه قیاسی.

        ✳️ زبانی که قدما به کار برده اند جوابگوی نیازهای آن روز جامعهً ما بوده است. ما می توانیم و باید اندوخته ای را که آنها برای ما گذارده اند دست مایه قرار دهیم، ولی نمی توانیم تنها به آن اکتفا کنیم. باید کند و زنجیری را که ندانسته به پای زبان فارسی زده ایم باز کنیم و بگذاریم زبان همگام با نیازها و تحولات شگرف جامعهً امروز آزادانه پیش برود. اینجاست که نیاز به وجود یک فرهنگستان علوم کاملا احساس می شود، فرهنگستانی که با چشم باز به جهان واقعیات نگاه کند و بتواند سنجیده و خردمندانه گام بردارد.

        .

        .

        یاداشت ها

        ۱- فرهنگ معین یکی از معانی “نمودن” را انجام دادن، عمل کردن، و کردن ضبط کرده است، همان گونه که امروز به کار می رود. مثلا: “تسلیم نمودن” به جای “تسلیم کردن”. دکتر معین یادآور می شود که بعضی از محققان این کاربرد را درست نمی دانند، ولی اضافه می کند: ” باید دانست که بزرگان آن را استعمال کرده اند:

        پس سلیمان آن زمان دانست زود
        که اجل آمد، سفر خواهد نمود
        مثنوی

        ۲- ناتل خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، جلد دوم، پیوست شمارهً۱. بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۵۲.

        ۳- خانم پریوش غفوری، خانم اکرم شیرزاده فرشچی، و آقای دکتر عنایت الله صدیقی ارفعی.

        ۴- Random House Dictionary of the English Language, ۱۹۸۶

        ۵- ژاله رستم پور، پژوهشی دربارهً افعال مرکب، پایان نامهً فوق لیسانس زبانشناسی ۱۳۵۹.

        ۶- از بعضی از فعل های مرکب گاه مشتقی رایج شده است، ‌ولی تعداد آنها بسیار اندک است.

        ۷- از آقای دکتر رحمت حقدان سپاسگزارم که مرا در گردآوری اطلاعات لازم که به زبان پهلوی مربوط می شد یاری کردند.

        ۸- صادقی، علی اشرف، ” تحول افعال بی قاعدهً زبان فارسی “، مجلهً دانشکدهً ادبیات و علوم انسانی مشهد، شمارهً زمستان ۱۳۴۹.

        ۹- از گفتگو با آقای دکتر احمد تفضلی در این زمینه بهره مند شده ام. از ایشان سپاسگزارم.

        ۱۰- اکثر این شاهدها از لغت نامهً دهخدا گرفته شده اند.

        ۱۱- مقدم، محمد، آیندهً زبان فارسی، انتشارات باشگاه مهرگان، دیماه ۱۳۴۱.

        ۱۲- احمدی، احمد ” ماهیت، ساخت و گسترهً زبان فارسی “، زبان فارسی، زبان علم، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵.
        ۱۳- نگاه کنید به مدخل های مربوط در فرهنگ معین.

        ۱۴- لغت نامهً دهخدا.
        شادان شهرو ✍️shadanblog.blog.ir

        ابوالحسن نجفی
        آیا زبان انگلیسی تافته‌ی جدابافته است؟
        ابوالحسن نجفیدر نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم بعد از این‌که پاستور درباره‌ی میکروارگانیسم‌ها صحبت کرد، تصمیم گرفتند برای نامیدن «میکروارگانیسم»‌ها لفظی را وضع کنند. جلساتی با حضور علما و زبان‌شناسان تشکیل شد و دست‌ آخر بحث کردند و به این نتیجه رسیدند که نام آن را «میکروب» بگذارند و کلمه‌ی «میکروب» ساخته شد. آن زمان باید برای وضع یک کلمه جلساتی تشکیل می‌دادند و بحث‌های مفصلی می‌کردند. اما امروز زبان انگلیسی هر روز به آسانی ده‌ها واژه‌ی جدید می‌سازد که در علوم به کار می‌رود. زبان انگلیسی چه کار کرده است؟ آیا تافته‌ی جدابافته است؟ چیزی داشته که زبان‌های دیگر نداشته‌اند؟ واقعاً چنین چیزی نیست و به این دلیل می‌تواند از عهده‌ی این کار برآید که از امکانات بالقوه‌ی زبان استفاده می‌کند. ما هم باید ببینیم که آیا امکانات بالقوه‌ای را که در زبان هست، مغفول گذاشته‌ایم یا از آن استفاده کرده‌ایم؟ سیل ورود واژگان و اصطلاحات فنی از زبان خارجی مدت‌هاست که شروع شده و ما نیاز داریم که معادل‌هایی برای آن‌ها بسازیم. ما می‌توانیم از امکانات بالقوه و بالفعل زبان فارسی استفاده کنیم.

        سه منبع تغذیه‌‌ی واژگانی
        من به سه منبعی که در زبان فارسی موجود است و می‌توانیم از آن‌ها برداشت و تغذیه کنیم، اشاره می‌کنم:
        منبع اول، اشتقاق‌های فعلی است. هر فعل بسیط در زبان فارسی سی وجه اشتقاق دارد و سی مشتق می‌توان از هر فعل ساخت. اغلب این اشتقاق‌ها بلااستفاده مانده اما بالقوه هست. سال‌های گذشته کتابی نوشته شده به نام «فرهنگ مشتقات مصادر فارسی» که ده جلد از این کتاب چاپ شده است. نویسنده‌ی‌ این اثر سال‌ها در متون فارسی تحقیقات بسیار کرده و آن‌چه از سی امکان اشتقاق فعل‌ها یافته، در ‌آن‌جا آورده است. در آن‌جا این نکته دیده می‌شود که همه‌ی افعال فارسی امکان آن را دارند که سی وجه اشتقاق داشته باشند اما تقریباً هیچ‌یک نیست که از همه‌ی این سی‌ امکان استفاده کرده باشند.

        ما اسم مصدر را از ترکیب «بن فعل» با پسوند «-ِ ش» می‌سازیم. سال‌ها پیش کسی بود که برای سوادآموزی کوشش می‌کرد و سالنی را با هزینه خودش کرایه کرده بود و مطبوعات و کتاب‌های مختلف را در آن قرار داده بود تا جوان‌ها به آن‌جا بروند و کتاب‌ بخوانند. معمولاً اسم این نوع جاها «قرائت‌خانه» بود اما او ناگهان تصمیم گرفت نام آن را «خوانشگاه» بگذارد. چنان غوغایی درگرفت و اعتراضاتی از اطراف شد که «خوانش» چه کلمه‌ای است که در نهایت هم آن‌جا تعطیل شد. اما امروز استفاده از همین اسم مصدر رایج شده است. مانند: توانش، خیزش، دمش، پویش، آمایش، مکش، چینش و … در علوم هم از آن استفاده‌ی بیش‌تری شده است: پراکنش، انبارش، پیمایش، گسلش، گیرش.

        اسم مصدرهای بالقوه‌ای هست که هنوز از آن‌ها استفاده نشده و می‌توانستیم از آن‌ها هم استفاده کنیم. من با کلمات عربی دشمنی ندارم و معتقدم کلمات عربی که وارد زبان فارسی شده، جزئی از زبان فارسی است. اما تاسف می‌‌خورم که اگر از آغازی که زبان فارسی رسمی شد و شأن نوشتاری یافت، از همه‌ی امکانات بالقوه‌ی زبان استفاده می‌کردند ما امروز راحت‌تر می‌توانستیم با کلمات خارجی مقابله کنیم. در همان زمان می‌توانستند کلمه‌ی «گمارش» را به جای انتصاب، «گسلش» را به جای انفصال، «آزارش» را به جای ایذا، «گدازش» را به جای ذوب و «انگارش» به جای فرضیه به کار ببرند.

        یکی از برتری‌های زبان‌های غربی تعداد بیشتر افعال بسیط آن‌هاست. ما افعال بسیط را در زبان فارسی یک به یک به افعال مرکب تبدیل کرده‌ایم که از آن‌ها هم نمی‌توان این اشتقاقات را ساخت. در صورت لزوم می‌توان از مصدرهای قیاسی استفاده کرد که کوشش کافی هم در این باره صورت نگرفته و متأسفانه علما هم در برابر این کلمات مقاومت می‌کنند. زبان عامیانه‌ی فارسی به راحتی از این مصادر قیاسی استفاده می‌کند مثل پلکیدن، سلفیدن، چاییدن، چاپیدن، کپیدن، لمباندن و… چرا ما این‌قدر از این ساختن می‌ترسیم؟ چنان‌که از قدیم هم ساخته‌اند، مثلاً کلمه‌ی «طلب» را از عربی گرفته‌اند و طلبیدن را ساخته‌اند یا از «فهم»، فهمیدن و از «رقص»، رقصیدن را ساخته‌اند. پس می‌توان این کار را کرد، اما ما می‌ترسیم.

        یک دسته افعال فارسی هست که به آن‌ها فعل‌های سببی می‌گویند. فعل‌ سببی دو صورت دارد: فعل لازم را به متعدی تبدیل می‌کند؛ مثلاً خندیدن را به خنداندن تبدیل می‌کند که متعدی شود. یا این‌که خود فعل متعدی را دوباره متعدی می‌کند که علاوه بر مفعول «را»یی یک متمم حرف اضافه‌ای هم دارد. اما بالقوه هم می‌توانیم کلمات زیادی را بسیاری را با آن بسازیم مثلا لغزاندن، شتاباندن، میراندن، گرواندن، آراماندن، درخشاندن. امروز در زبان عامیانه برای مفهوم سببی راه‌هایی به کار می‌برند مثلاً به جای سازاندن می‌گویند: خانه را داد ساختند.

        منبع دوم در واژه‌سازی استفاده از وندهاست. ما در زبان فارسی بیش از هفتاد پسوند داریم که بسیار از این لحاظ غنی هستیم، البته تعداد پیش‌وندها کمتر است.

        منبع سوم، ترکیب‌سازی و کلمات مرکب است. تعداد واژه‌های مرکب در فارسی به تعداد واژه‌های بسیط است. اگر به فرهنگ لغت مراجعه کنیم حدود ۵۵ درصد کلمات بسیط‌اند و ۴۵ درصد کلمات مرکب هستند. تا حالا هم برای ساختن اصطلاحات جدید علمی در فرهنگستان‌ها بیش‌ترین استفاده از کلمات مرکب شده است. این کلمات چنین ساخته می‌شوند:
        ترکیب اسم با اسم: گلاب، تختخواب، بهارخواب، استخوان‌درد، کاهگل، عهدنامه، بهارنارنج.
        ترکیب اسم با صفت: خونسرد، خونگرم، دلتنگ، دلشکسته، دلمرده، سرمست.
        ترکیب صفت با اسم: خام‌طمع، عالی‌مقام، خوش‌مشرب، تنگ‌دست، زودرنج.
        ترکیب صفت با صفت: خوش‌خوش.
        ترکیب قید با اسم: همیشه‌بهار.
        ترکیب ضمیر با اسم: خودکار، خودرأی، خودکام.

        در زبان عامیانه خیلی راحت این معادل‌ها استفاده می‌شوند، مانند: گوجه‌فرنگی، توت‌فرنگی، سگ‌دست، دستمال کاغذی، ماشین دودی، چراغ زنبوری، نوارچسب، جارختی. کلمات مرکب لزوما معنای شفافی ندارند که با اولین مواجهه متوجه شویم که چه معنایی دارند. در ادبیات فراوان از این کلمات داریم.

        در فرهنگستان اول، دوم و حتا فرهنگستان سوم بیشترین معادل‌هایی که برای مصطلاحات علمی ساخته شدند، با استفاده از ترکیب‌سازی زبان‌ فارسی بود. این قدرت نه تنها امروز روشن‌ شده، حتا دو سه قرن پیش هم مستشرقانی که با این زبان مواجه می‌شدند به این نکته اشاره می‌کردند؛ از جمله ویلیام جونز که چندین زبان می‌دانسته، نقل می‌کند که کلمات مرکب یکی از محاسن بزرگ زبان فارسی است و از این لحاظ فارسی بر عربی رجحان دارد. یک محقق لهستانی به نام خوجکو در کتاب خود در باره‌ی ترکیب‌ها نوشته است: استعداد زبان فارسی برای ساختن کلمات مرکب شگفت‌انگیز است. هرکس که با روح این زبان اندک آشنایی داشته باشد خود می‌تواند آن‌ها را بسازد زیرا فعل‌ها و اجزای فعل، اسم‌ها و صفت‌ها، قیدها و حروف اضافه، همه به مجرد ندای اندیشه از در اطاعت درمی‌آیند. اندیشه را به همان صورت که صاحب اندیشه می‌خواهد به عبارت درمی‌آورند. این توانایی ترکیب‌سازی بی‌گمان یکی از سرشارترین و زیباترین گنجینه‌های زبان فارسی است. از این رو نویسندگان و شاعران به فراوانی از آن بهره می‌گیرند و چون ما غربیان بخواهیم این ساخته‌ها را به زبان‌های خودمان که از چنین روانی و سهولتی بی‌بهره‌اند، برگردانیم ناچاریم که به عبارت‌پردازی‌های مطول دست بزنیم و این همواره جذابیت و ظرافت ترکیب اصلی را از میان می‌برد.

        علی‌محمد حق‌شناس
        تفکیک خط، زبان و فرهنگ
        علی‌محمد حق‌شناسخود این نکاتی که اشاره شد، مبین این است که زبان فارسی، زبان زایایی است اما به رغم این واقعیت، این توهم در پشت ذهن خیلی‌ها هست که انگار زبان فارسی در حوزه‌های جدید کمیت‌اش لنگ است. من برای این که این مسأله را بشکافم، چند چیزی را که در مباحث معمولاً به هم گره می‌خورد از هم جدا کردم. این‌ چیزها به هم مربوط‌اند، بر هم اثر می‌گذارند اما ذاتاً جداگانه هستند. یکی «زبان»، یکی «فرهنگ» و دیگری «خط» است. ما معمولاً این‌ها را با هم قاطی می‌کنیم و مشکلات یکی را در دیگری فرافکنی می‌کنیم و مشکلات عجیبی می‌سازیم که گیج‌مان می‌کند.

        زبان، همان‌طور که دیگران گفته‌اند خانه‌ی اندیشه و فرهنگ انسان است اما خود اندیشه و فرهنگ انسان نیست. مجموعه‌ی چیزهایی که در طول سالیان در زبان جمع شده، اعم از چیزهایی که به طور آگاهانه جمع شده مثل اندیشه و فلسفه، یا چیزهایی که به صورت ناهشیارانه از طریق سنت جمع شده است، فرهنگ‌اند. ما می‌توانیم زبان را داشته باشیم اما این امکانات را در آن نداشته باشیم. خط جزء تجهیزات بسیار جدیدی است که در اختیار زبان گذاشته‌اند که بتواند کارهای فرهنگی را سامان بدهد. در حقیقت حکم برق‌کشی یا تلفن‌کشی در یک خانه‌ی قدیمی را دارد که خانه را برای کارهای جدید آماده کنند. این سه از هم جدا هستند اما در هم اثر می‌گذارند. اثرات تغییر خط، در برابر عمر صدها هزار ساله‌‌ی زبان زودگذر است. تاریخ خط به هشت‌هزار سال بیش‌تر �
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۵۴
        تاریخ خط به هشت‌هزار سال بیش‌تر نمی‌رسد که هشت‌هزار سال در برابر قدمت زبان ناچیز است. خط اگر تغییر کند، ممکن است در دو یا سه نسل آشوب ایجاد کند اما بعد از آن، آشوب از بین می‌رود. کمااین‌که در ترکیه این اتفاق افتاده و بعد تمام سرمایه‌ی فرهنگی ترکیه به این خط منتقل شد.

        اما تاثیر فرهنگ در زبان تأثیر ماندگاری است. اتفاقات سریعی که در فرهنگ رخ می‌دهد ممکن است زبان را از پا درآورد. امکانات ناخوبی که در فرهنگ ممکن است اتفاق بیفتد، ممکن است زبان را گیج و برای مدت‌ها گرفتار سردرگمی کند. گاهی تغییرات فرهنگی اگر خیلی سریع باشند، سبب می‌شوند که خیلی از زبان‌ها کلاً از بین بروند. خیلی از زبان‌ها بر اثر تغییرات عظیم فرهنگی از میان رفته‌اند، مثل زبان قبطی. چنان‌چه به دلایلی در فرهنگ یک جامعه آشفتگی به وجود آید، این آشفتگی در زبان منعکس می‌شود. اما این آشفتگی مربوط به فرهنگ است و مربوط به زبان نیست.

        زبان عقیم، میراثِ مردم عقیم
        اقرار به این‌که زبانی نازا ست، اقرار به این است که مردم آن زبان سترون‌اند. هر زبان‌شناسی می‌داند که زبان‌ها از زایایی کمابیش همانندی برخوردارند. بعضی از جوامع از این زایایی استفاده کرد‌ه‌اند و برخی از جوامع در برهه‌هایی از تاریخ‌شان از این زایایی استفاده نکرده‌اند. به تعبیری می‌توان گفت که هرگونه نازایی و سترونی که در زبان پیدا شود، عارضه‌ای است دال بر یک بیماری فرهنگی. اگر آن بیماری فرهنگی از بین برود، آن عارضه‌های زبانی هم از بین می‌رود. این وضعیتی است که فارسی در آن قرار گرفته است.

        بد نیست که حساب دو چیز را از هم جدا کنیم: یکی حساب سر و صداهای مطبوعاتی یا ژورنالیستی، و دیگری حساب تلاش‌های متخصصان و اصحاب فن و خبرگان یک حوزه را برای حل یک مشکل. واقعیت این است که همین سر و صدایی که اخیراً در باره‌ی نازایی یا سترونی زبان فارسی ایجاد شده، با سر و صداهای ژورنالیستی شروع شده‌اند. من این سر و صدای ژورنالیستی را رد نمی‌کنم. مطبوعات وجدان جامعه هستند و وجدان باید حتا یک مقداری از عقل هم فاصله بگیرد تا بتواند پیش از واقعه هشدار بدهد و علاج واقعه را پدید آورد. هرکس این کار را کرده، ناز شست‌اش که این سر و صدا را به وجود آورده است. اگر کسی در مطبوعات همین مساله‌ی زبان فارسی را مطرح نمی‌کرد، ما این‌جا نبودیم و نگران نبودیم که آیا زبان ما زبان سترونی است یا نه؟ آن‌کسی که این کار را کرده، موفق بوده و کار خودش را کرده است.

        این مقاله‌ای که آن‌همه سر و صدا کرد، از تاریخ نگارش‌اش هفده سال می‌گذرد و با این عنوان نوشته شده است: «فارسی زبانی عقیم؟» در واقع یک سؤال است. نویسنده‌ی این مقاله می‌گوید آیا زبان فارسی، زبان عقیمی است؟ بعد در جریان بحث هم می‌گوید که نه، عقیم نیست. البته در این باره کمی هم نویسنده قصور کرده، اما بازی ژورنالیستی که در این‌جا صورت گرفته این است که روزنامه‌نگار یک جمله‌ی انشایی را که بر آن صدق و کذب مترتب نیست، گرفته و آن را تبدیل به یک جمله‌ی اخباری کرده که مترتب صدق و کذب است و می‌توان یقه‌ی کسی را که می‌گوید زبان فارسی زبانی عقیمی است، گرفت. با این کار بلوایی ایجاد کرده است. یک علامت سوال را کنار گذاشته و یک نقطه گذاشته است. اذهان را شورانده است که به فکر بیفتند.

        ما باید به این فکر کنیم که کجای زبان فارسی چه مشکلی دارد و چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ این کار متخصصان است و ما هستیم که باید مساله را طرح کنیم، وارسی کنیم و دامنه‌های‌اش را مشخص کنیم و به راه‌حلی برسیم. باید دید که در این مدت چه اتفاقاتی افتاده که این طور نسبت به زبان‌مان بدگمان شدیم و با متهم کردن زبان‌مان زیر عنوان زبان عقیم، خودمان را هم متهم کردیم و زیر همین سوال بردیم. این مقاله‌ای که بحث درباره آن شروع شده به بحث زایایی واژگانی توجه دارد. می‌گوید که باید امکاناتی فراهم کرد و ‌آن امکانات زبان بسیط است که اشتقاق از دل افعال بسیط صورت بگیرد. اما همه زبان‌شناسان می‌دانند که زایایی واژگانی نقش بخش اشتقاقی صرف است. یعنی اگر بخش صرف را راه‌ بیندازیم و حسابی چرخ‌دنده‌های‌اش را روغن بزنیم، می‌تواند مثل بخش نحو کار کند و عنداللزوم واژه بسازد.

        در طول قرون به دلایل گوناگون، بخش اشتقاق زبان فارسی اندکی عاطل مانده اما عقیم نشده و توانایی زایایی را دارد، اما دیگر کسی از آن استفاده نمی‌کند. درست در همین دوره‌ای که صرف فارسی سترون شده و زایایی واژگانی ما گرفتار اشکال شده، فرهنگ ما به هر دلیلی دستخوش نوعی نازایی شده که به گمان من این نازایی منبعث از بهت‌زدگی ما در برابر فرهنگ‌هایی است که یک دفعه با آن آشنا شدیم و دیدیم آن‌ها چقدر قوی هستند و ما گیج شد‌یم.

        چاره‌ی کار ظاهراً این است که کمیته‌هایی برای واژه‌سازی برپا کنیم، متخصصان و زبان‌شناسان در کنار هم قرار بگیرند؛ این کار خوب است اما راه به جایی نمی‌برد. برای این‌که مساله ابعاد ملی پیدا کرده و همه‌ی ما گرفتار کمبود واژه هستیم و در چنین شرایطی اگر چند نفر بخواهند واژه بسازند و از صبح تا شب بر سر و کله‌ی هم بکوبند، راه به جایی نمی‌برد. پس باید چه کرد.

        ظن من این است که تنها کاری که در این زمینه می‌توان کرد، این است که بخش زنگارگرفته‌ی صرف اشتقاقی فارسی را از زنگارزدگی بیرون بیاوریم و در سطوح مختلف آموزشی از کلاس اول به بالا به بچه‌ها یاد بدهیم که همان‌طور که شما اگر حرفی را برای گفتن دارید، جمله‌ای از خودتان می‌سازید، اگر مفهومی هم برای انتقال دادن دارید، کلمه‌ای از خودتان می‌توانید بسازید. آن ساز و کار را جزء آموزش عمومی جامعه کنیم. مشکلی که روبه‌روی همگان است فقط با یک تلاش همگانی از بین می‌رود. از این‌که چهار کلمه در این میان، بد از آب درآید هم نترسیم. آن‌ها از طریق انتخاب طبیعی کنار گذاشته می‌شود. یا می‌تواند فرهنگستانی باشد که در این باره قضاوت کند. به این صورت ما نازایی واژگانی زبان فارسی را می‌توانیم حل کنیم. چراکه زبان فارسی مثل هر زبان دیگر توانایی زایایی دارد. این فقط رفع کمبود واژگانی است اما کافی نیست.

        زبان فارسی تنها در عرصه‌ی واژگان نیست که این مشکلات را دارد. زبان فارسی سبک‌ها و طرزها و گونه‌های مناسب علوم مختلف را به گونه‌ای که امروز مطرح‌اند، ندارد و فکری هم باید به حال آن‌ها کرد. یعنی باید آن گونه‌های موقعیتی و اشکال تخصصی زبان فارسی را فراهم کرد و به دست آورد. خود این مساله صد سال تمام کار دارد. باید درباره‌ی این مسائل کار کرد. از این رهگذر است که زبان فارسی می‌تواند از این مشکلی که ما آن را به عنوان عقیم ماندن یاد می‌کنیم، نجات دهیم. ما عقیم‌‌ایم که کار نمی‌کنیم، زبان فارسی عقیم نیست. زبان وارد یک دوره‌ی تازه‌ای از فرهنگ تازه‌ای می‌شود که تداوم فرهنگ خودش نیست و باید زبان را آماده کرد. فارسی‌زبان اگر عقیم نباشد، باید این امکان را برای زبان‌اش آماده کند.

        دکتر محمد دبیرمقدم
        زبان فارسی امروز بسیار تحلیلی‌تر از انگلیسی امروز است
        دبیرمقدماکنون نوزده سال است که گزاره‌ی «فارسی زبانی عقیم» در نوشته‌ها مطرح شده و به تازگی نیز پوششی رسانه‌ای یافته است. در کلاس‌های دانشگاهی نیز دانشجویان گاهی در باره‌ی صدق یا کذب این گزاره کنجکاوی می‌کنند. از این رو شایسته است که جامعه‌ی زبان‌شناسی ایران، به طور جدی به این موضوع بپردازد و دیدگاه روشن خود را درباره‌ی این پرسش که آیا زبان فارسی عقیم است، بیان کند. گزاره‌ی «زبان فارسی عقیم است» بر اساس باورهای زبان‌شناختی من به کلی نادرست است. باید بگویم که نه‌تنها زبان فارسی عقیم نیست بلکه هیچ زبان بشری عقیم نیست.

        در زبان‌شناسی گرایشی وجود دارد که «رده‌شناسی زبان» نام دارد. هدف رده‌شناسی دستیابی به شباهت‌ها و تفاوت‌های ساختاری اعم از واجی، صرفی، نحوی، بین زبان‌های هم‌خانواده و غیرهم‌خانواده است. مطالعات رده‌شناختی دو مقطع عمده را در کوله‌بار دستاوردهای خود دارد. این دو مقطع رده‌شناسی کل‌گرا و رده‌شناسی جزء‌گراست. رده یک اطلاق کلی به یک زبان بود. و زبان‌ها بر اساس آن به رده‌های تصریفی، تحلیلی، پیوندی و انضمامی تعلق داشتند. در رده‌شناسی کل‌گرا این مساله رایج بود که رده‌ی یک زبان بازتاب هویت، خصلت و وحدت انحصاری تلقی می‌شد.

        زبان انگلیسی تا دوره‌ی آغاز انگلیسی نوین، زبانی تصریفی بود، اما از آن پس تدریجاً به درجه‌ی تحلیلی گرایش یافت و اکنون زبانی تحلیلی است. زبان فارسی در دوره‌ی فارسی باستان، زبانی تصریفی بوده و در دوره‌ی میانه تا پیش از دوران اسلامی به سوی زبانی تحلیلی سوق یافته بود و در دوره‌ی فارسی نو، زبانی تحلیلی شده است. زبان فارسی امروز بسیار تحلیلی‌تر از انگلیسی امروز است.

        اکنون برخی ویژگی‌های تحلیلی بودن زبان فارسی را مرور می‌کنم: وجود تعداد قابل توجهی حرف اضافه به همراه کسره‌ی اضافه که حاکی از منشاء تاریخی اسمی آن‌ها، بهره‌گیری از صورت‌های ترکیبی برای بیان مفاهیم مجهول، زمان، وجه، سببی و مانند آن گواه دیگری از تحلیلی بودن زبان فارسی است. نشانه‌ی دیگر استفاده از واژگان مرکب است که در این میان فعل مرکب جایگاه ویژه‌ای دارد. در فعل مرکب زبان فارسی محتوای گزاره‌ای را جزء غیرفعلی بیان می‌کند و نوع عمل را هم‌کرد یا فعل سبک انجام می‌دهد. با جایگزینی هم‌کردها، ظرایف شگفت‌آوری را می‌توان ابراز کرد. بنابراین با توجه به این نکات باید گفت زبان فارسی زبانی است با گرایش غالب تحلیلی بودن.

        به بیان دیگر امکانات زبان فارسی متنوع است، از جمله امکاناتی که در زبان‌های رده‌‌ی پیوندی یافت می‌شود و مشخصاً بهره‌گیری از وندافزایی. اما تمایل غالب زبان فارسی تحلیلی است. این سخن به آن معناست که نباید امکانات واژه‌سازی زبان‌ها را سیاه و سفید دید. به این معنا که گویی یا زبانی از اشتقاق و وندافزایی استفاده می‌کند و یا از ترکیب و مثلاً تشکیل فعل مرکب. باید بدانیم که در رده‌شناسی جزء‌گرا که رویکرد غالب در رده‌شناسی امروز است، از آن‌جا که رده گرایش غالب و نه قدر مطلق است، در نتیجه هر رده یک پیوستار است، یعنی وضعیتی است مدرج. در رده‌ی تحلیلی هم زبان فارسی قرار دارد، هم زبان انگلیسی و هم زبان چینی. زبان فارسی و نیز زبان انگلیسی هر دو در طول زمان از رده‌ی تصریفی به رده‌ی تحلیلی سوق یافتند. در باره‌ی زبان فارسی این تغییر رده پس از فارسی باستان، بیش از دو هزار سال پیش آغاز شد. در باره‌ی زبان انگلیسی حدود چهارصد سال پیش.

        برخی از رده‌شناسان بر این باورند که در گذر زمان اگر زبانی تصریفی بخواهد تغییر رده دهد، الزاماً تحلیلی خواهد شد. مطابق آرای این گروه از رده‌شناسان زب،ان فارسی و انگلیسی دستخوش یک تغییر تاریخی درون‌زا و طبیعی و متعارف شدند. بر این اساس امیدوارم هیچ زبان‌شناسی نخواهد ادعا کند که زبان تحلیلی برای بیان مفاهیم علمی و عمومی ناکارآمد و عقیم‌ است. این سخن یعنی بازگشت به اندیشه‌های قرن نوزدهمی و ارزش‌گذاری غیرعلمی آن دوره در باره‌ی برخی از رده‌ها از یک سو و از سوی دیگر آشکارا در خود تناقضی را دارد. زیرا انگلیسی هم تحلیلی است اما ظاهراً هیچ‌کس آن را عقیم نمی‌پندارد. مگر آن‌که بخواهیم بگوییم که بعضی از زبان‌های رده‌ی تحلیلی عقیم‌اند و برخی غیرعقیم. آن‌گاه باید کنجکاوی کرد و پرسید که وضعیت زبان چینی که بسیار تحلیلی‌تر از زبان فارسی و انگلیسی ست، چگونه است؟
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۵۶
        ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران
        افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران

        جاری شده از کرب‌وبلا آمده و آنگاه
        آمیخته با خون سیاووش در ایران

        تو اختر سرخی که به انگیزه‌ی تکثیر
        ترکیـد بر آیینه‌ی خورشیدضمیران

        ای جـوهـر سـرداری سـرهـای بـریـده
        وی اصـل نمیـرنـدگـی نسـل نمیـران

        خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه‌ی تاریخ
        هربار که آتش زده شد بیشه‌ی شیران

        آن شب چه شبـی بود که دیدند کواکـب
        نظـم تو پراکنـده و اردوی تـو ویران

        وان روز که با بیرقی از یک تن بی‌سر
        تا شـام شـدی قـافله‌سـالار اسیـران

        تا بـاغ شـقایـق بشـونـد و بشکـوفـنـد
        باید کـه ز خـون تـو بنوشنـد کویـران

        تـا انـدکـی از حـقّ سخـن را بگـزارنـد
        بایـد کـه ز خـونـت بنـگارنـد دبیـران

        حدّ تو رثا نیست عزای تو حماسه‌است
        ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۲۳:۱۵
        سلام
        بردار عزیزم
        سیاوش عزیزِ آزاد
        کلاس درس پر باری بود برایم ممنون
        در مورد شعر چند مورد برای نمونه آوردید..
        فکر میکنم اگه با فضای شعرهام بیشتر آشنا بشید
        حتما براش پاسخی هست
        اینکه شما ودیگر دوستان در شعر ناب
        دغدغه مند شعر و زبان فارسی هستین
        بدون اغراق هم خوشحالم میکنه
        هم مسئولیت سنگینی روی دوشم میزاره
        و
        یه اشاره کوچکی به انتخاب طبیعی داشتید
        در این مورد با شما هم عقیده هستم
        سلول به سلولم متعقد به انتخاب طبیعی
        ....
        از شعر تان که بر این صحنه کاشتید
        خیلی سپاس گذارم

        خندانک خندانک خندانک خندانک



        امين آزادبخت
        دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۳۸
        با سلام خدمت شاعر توانمند سپیدسرا

        دوست عزیز،دیر شعرت را خواندم، چندین و چند بار خواندم.اماوقتم تنگ است.فردا در موردش،حرف خواهم زد.

        با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک

        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۴۸

        سلام
        جناب آزاد بخت
        خیلی خوشحال شدم
        از حضورتان وممنونم
        خوشحال میشوم
        نظر ونقدتان را بدانم بی صبرانه منتظرم
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۰:۴۲
        درود جناب حسنلو گرامی
        به شعر ناب خوش آمدید خندانک خندانک
        وشعرزیبایتان خندانک


        ودر همه حال خیروبرکت روان است و
        روبه شروعی سبز است ویرانی خندانک
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۰:۴۷
        سلام خواهرم
        خیلی خوشحالم از حصورتان
        وممنونم

        انگار میدونستم امروز هستین
        روز به آخرین شعرتان نگاه میکردم برا چند ماه پیش بود اگه اشتباه نکنم
        بله همین طور که می فرمایید
        تا خاکستر نشه دوباره سبز نمیشه
        بازم ممنونم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۲۳
        حال آنکه من به شخصه دلم برای جناب آزاد تنگ گشته و دوست دارم ایشانِ ایشان را،در این صفحه زیارت کنم و قلمی بر این کاشته بکارند.

        با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1