پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
باران ببار
که لطافتِ دستان زندگی
محصولِ بارشِ بی ادّعای توست
وقتی که باد ،
قطره های تو را می پراکَنَد ،
قلبِ کویر، سازِ تپش ، ساز می کند
و چشمِ امید ، همسفرِ باد می شود
تا نسل های نیامده را ،
در قابی سبز، ملاقات کند
باران ببار ببار
که تو اشکِ شوقِ هزاران ستاره ای
برگونه های سرخ زمین
بر تن زمان
بارشِ آرامِ تو، مفهوم عاشقی است
یک عشق خالصِ بی مرز
بی نشان
ممتدّ و مهربان
بر هر کسی که شد
از هر کجا که بود
باران ببار
که تو گزینش نمی کنی ،
مهمان سفرۀ ایثارِ خویش را
وقتی که تنِ رنجورِ دشتِ دهکده را ،
لمس می کنی ،
رگ های خوابِ زمین
تا عمقِ اشتیاق
راغب و مشتاق می شوند
و آمالِ سوخته در آغوشِ انتظار،
هزار بار، جوانۀ جانانه می زنند
باران ببار ببار ببار
که امواجِ کاهلی ،
درقطره های نازشِ تو، محو می شوند
و دهکده هایی که نَفَسِشان
بند آمده است ،
در ارتفاعاتِ ناامیدی ،
به پیشوازِ زندگی ،
و طراوتِ متروک می روند
باران ببار ببار
که با ترانه های لطیفِ تو
جسمِ نحیفِ یأس
در سایه سارِ عشق ،
به دلِ خاک می رود
تا حلقه ای شود در گذرِ وصلِ نسل ها
باران ببار
که به یُمنِ حضورِ تو ،
برگ های هزارسالۀ مدفون درعمقِ خاک
به افتخارِ شکوفه های نیامده ،
بر شاخه های حیات ،
دوباره پدیدار می شوند
و رنگ های گمشده در لایه های شب
بر قلّه ای سبز ،
افقی مثلِ کهربا
و جاده ای تا ابد ، سپید
همدم و همراهِ یکدگر
تصویرِ عشق می زنند
به سینۀ اعصارِ در گذر
باران ببار
که پهنه گیتی بدون تو
میدانِ سوختنِ گندم درآتش است و
فریادِ برخاسته از جانِ برزگر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنشین و زیبا بود
موفق باشید