سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        مدهوش

        شعری از

        محمد جواد عطاالهی

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۰۶ شماره ثبت ۱۰۴۸۰۹
          بازدید : ۹۴۱   |    نظرات : ۷۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد جواد عطاالهی
        آخرین اشعار ناب محمد جواد عطاالهی

        گاه گاهی هنوز چشمانت
        بی هوا می کنند بی هوشش
        او که دیگر نه در تنش ماند و
        نه درون بولیز و تنپوشش
        رفت بیرونِ از جهان بعد از
        دوستت دارمی که در گوشش...
        نه ، نگفتی و کار مشکل شد
         
        من به جز عشق،آشنا با تو
        اشتقاقی بزرگتر دارم
        جا ندارم برای تنهایی
        چون اتاقی بزرگتر دارم
        من همانم که آخر پاییز
        توله زاغی بزرگتر دارم
        بشنو که غار غار اشعارم
        آخرش کار می دهد دستم
        من که از هرکه نور می خواهم
        نخِ سیگار می دهد دستم
        مگر این دست گیره در نیست؟!
        بوی دیوار می دهد دستم
        آستینم برای پاچه خوری
        مهره مار می دهد دستم
        گاه گاهی برای دیدن او
        وِرد احضار می دهد دستم
        او که تردست ماهری بود و
        غیب شد با کلاه و خرگوشش
         
        باز هم با قطار می رفت و
        باز هم با پیاده بر می گشت
        مردکی گیج و زار می رفت و
        مردکی صاف و ساده بر می گشت
        او که اُفتاده بود از همه جا
        داشت بی استفاده بر می گشت
        او که از خانه یکه و تنها
        سمت آغاز جاده بر می گشت 
        تا که این شهر جنبشی بکند
        شهر را هم کشید بر دوشش
         
        در خیابان برای فتنه گری
        بیت های مرا عَلَم کردند
        شعر هایی که از تو می گفتم
        دست های مرا قلم کردند
        تو نبودی و نه نمی دانی
        که چه ها با من و دلم کردند
        اشک هایی که مثل لشکر غم
        رژه رفتند روی صورتَکَم
        میخ های نبودنت هر روز
        روی دیوار می کنند حَکم
        با خودم فکر می کنم هرشب
        این جسد کیست داخل تشکم؟!
        که ندارد تو را در آغوشش

        حرف هایی هنوز می ماند
        حرف هایی که جنس گفتن نیست
        این هیاهوگر شُعار پرست
        این قلمدار جنگجو، من نیست
        که نفهمیده است آخرِ عشق
        طعم شیرینی از رسیدن نیست
        و جهان تا به پاست می سوزد
        کار این گور آرمیدن نیست
        دورِ دور است این عبث بافی
        که غمت کرده است مدهوشش
         
         
         
        پ.ن
        نزدیک ترین قالب به این سروده ترجیع بند بود اما از آنجا که واقعا ترجیع بند نیست قالب را دل نوشته زدم ، با عرض پوزش خواهشم این است در مورد قالب بحثی نشود
        ۱۶
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۶ شاعر این شعر را خوانده اند

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        سینا سجودی

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        فاطمه بهرامی

        ،

        مهرداد عزیزیان بی تخلص

        ،

        حمید غرب

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        ژکا گرجاسی

        ،

        محمد امیری

        ،

        فاطمه گودرزی

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        آرمین پرهیزکار

        ،

        امیررضا خانلاری (وکیل الشعرا)

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        مجید مصطفوی (ماجد)

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        مسیح علیپور

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        امين آزادبخت

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        لیلا امریاس(پریسا)

        ،

        شبنم حکیم هاشمی

        ،

        احسان کریمیان علی آبادی

        ،

        حسین شریفی

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        رضا رضوی تخلص (دود)

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        محمد خسروی فرد

        ،

        سارا رحیمی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        سعید ساعدی

        ،

        مسعود آزادبخت

        ،

        روح اله یعقوبی پور تخلص شیدای ایلامی

        ،

        سارا کیانی

        ،

        عنایت یزدانی (فرخ)

        ،

        حسن حبیبی (مُصِر)

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۵
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        خوش آهنگ
        مبین مشکلات جوانان جامعه ما
        دستمریزاد خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۵۰
        سلام استاد ارجمند
        خوش آمدید به صفحه خودتان
        همچون همیشه شرمنده لطف نظر شما هستم
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۵۲
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۶
        یک سیر به سوی تحقق خود ، در تمامی آثار شما بنطر بنده هویداست
        که پیش بینی میکنم تا یک سال دیگر به سر منزل مقصود و قرار خواهد رسید
        درود،زیبا بود 🌺🌺
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۵
        سلام جناب عزیزیان ارجمند
        ممنونم از نظر لطف و حضور ارزشمند شما .
        با امید به خدا می رویم تا کی برسیم ...
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۵۱
        درود بر شم
        ا بسیار زیبا
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۴۴
        سلام جناب حکیم ارجمند
        خوش آمدید
        ممنونم از لطفتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۱۸
        گاه گاهی هنوز چشمانت
        بی هوا می کنند بی هوشش
        او که دیگر نه در تنش ماند و
        نه درون بولیز و تنپوشش
        رفت بیرونِ از جهان بعد از

        دوستت دارمی که در گوشش...


        نه ، نگفتی و کار مشکل شد
        من به جز عشق،آشنا با تو
        اشتقاقی بزرگتر دارم
        جا ندارم برای تنهایی
        چون اتاقی بزرگتر دارم
        من همانم که آخر پاییز
        توله زاغی بزرگتر دارم

        ( یادِ من شد تورا فراموشش )


        بشنو که غار غار اشعارم
        آخرش کار می دهد دستم
        من که از هرکه نور می خواهم
        نخِ سیگار می دهد دستم
        مگر این دست گیره ی در نیست؟!
        بوی دیوار می دهد دستم
        آستینم برای پاچه خوری
        مُهره ی مار می دهد دستم
        گاه گاهی برای دیدن او
        وِرد احضار می دهد دستم
        او که تردست ماهری بود و

        غیب شد با کلاه و خرگوشش


        باز هم با قطار می رفت و
        باز هم با پیاده بر می گشت
        مردکی گیج و زار می رفت و
        مردکی صاف و ساده بر می گشت
        او که اُفتاده بود از همه جا
        داشت بی استفاده بر می گشت
        او که از خانه یکه و تنها
        سمت آغاز جاده بر می گشت
        تا که این شهر جنبشی بکند

        شهر را هم کشید بر دوشش


        در خیابان برای فتنه گری
        بیت های مرا عَلَم کردند
        شعر هایی که از تو می گفتم
        دست های مرا قلم کردند
        تو نبودیّ و نه نمی دانی
        که چه ها با من و دلم کردند
        اشک هایی که مثل لشکر غم
        رژه رفتند روی صورتَکَم
        میخ های نبودنت هر روز
        روی دیوار می کنند حَکم
        با خودم فکر می کنم هرشب
        این جسد کیست داخل تشکم؟!

        که ندارد تو را در آغوشش


        حرف هایی هنوز می ماند
        حرف هایی که جنس گفتن نیست
        این هیاهوگر شُعار پرست
        این قلمدار جنگجو، من نیست
        که نفهمیده است آخرِ عشق
        طعم شیرینی از رسیدن نیست
        و جهان تا به پاست می سوزد
        کار این گور آرمیدن نیست
        دورِ دور است این عبث بافی

        که غمت کرده است مدهوشش




        سلام و درود بی حد

        بسیار بسیار زیبا و پویا اندیش
        مرحبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۲
        سلام بانوی بزرگوار
        ممنونم از لطف راهنمایی شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۵۵
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        بسیارعالی خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۵
        سلام بانوی بزرگوار
        بسیار خوش آمدید
        ممنونم از همراهی و لطف شما ادیب گرامی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۰۲
        بسمه تعالی سلام محضر صدیق مکرم و سرور معظم جناب مستطاب محمد جواد عطااللهی مدظله العالی
        در پیشگاه بزرگان سخن راندن بدون لکنت امریست صعب و مستصعب ولکن امیر بیان علیه السلام خطاب به مالک اشتر رضی الله عنه فرمود
        مِن كِتابهِ للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مِصرَ: واجعَل لِذَوي الحاجاتِ مِنكَ قِسما تُفَرِّغُ لَهُم فيهِ شَخصَكَ، وتَجلِسُ لَهُم مَجلِسا عامّا، فتَتَواضَعُ فيهِ للّه‏ِ الّذي خَلَقَكَ، وتُقعِدَ عَنهُم جُندَكَ وأعوانَكَ مِن أحراسِكَ وشُرَطِكَ، حتّى يُكَلِّمَكَ مُتَكلِّمُهُم غَيرَ مُتَتَعتِعٍ؛ فإنّي سَمِعتُ رسولَ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم يَقولُ في غَيرِ مَوطِنٍ: لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فِيها حَقُّهُ مِن القَوِيِّ غَيرَ مُتَتَعتِعٍ. ثُمّ احتَمِلِ الخُرقَ مِنهُم والعِيَّ، ونَحِّ عَنهُمُ الضِّيقَ والأنَفَ....
        اما بعد مطالبی بعون الله بنگارم که خویش در وصف خویش فرمود
        الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴿۴﴾
        مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله تعالی علیه در ابتدای کتاب شریف آغاز و انجام مطلبی دارند که تبرکا همان را مطلع کلام بیاورم
        سپاس آفريدگارى را كه آغاز همه از اوست و انجام همه بدوست، بلكه خود همه اوست. و درود بر پيغمبران كه راه نمايان خلق‌اند بآغاز و انجام، خصوصا بر محمد النبى صلى اللّه عليه و آله.
        اما بعد، وارد اثر شویم
        1-بولیز یا بلیز یا بلوز مسئله اینست لغت بیگانه است؟ تفاوتش با تنپوش و سر افتراقش، چرا تنپوش متصل و زمستان رو منفصل، وقتی در تن نیست قاعدتا در تنپوش نیست (خدا کند جناب مولایی گذرش به این سیاهه ها نیفتد خواهد گفت تن پوش هر کلمه ی معناداری را مستقلی بنویسید گرچه حقیر منتقد کلامشان هستم)
        2- بند دوم هم ارتباط عمودی اش همانند بند مثلا اول در بادی النظر بدست نمی آید و هم طولانی تر از بقیه است چه خوب که بندها همه تقریبا مساوی آید تا به چشم خوش آید همانند نسبت طلایی در ریاضیات
        3-آشنا مناداست؟ اشتقاق یا اشتیاق بیت در کل مغلق است اشتقاق بنظر ارجح است اینکه به ماورای عشق بیندیشیم در شعر که هر محالی ممکنست ،البته در ظرف لفظ،کاریست نکو ولکن چه کنم که اساس عالم بر حب است و فوق آن نیست حرکت حبی.
        4- اتاقی بزرگتر در ابتدا بنظر میرسد مغلقست و قافیه اندیشم و ...
        و لکن جهان اتاق بینی لطایفی دارد که با خود دوستان...
        5-تبدیل هستم به م را سرورم تشریح کنند در چه مواردی کاربرد دارد
        6-توله زاغ جالبست و لکن چقدر در بافت اثر خوش نشسته است نمیدانم
        7-در مورد غار غار مطلبی در پیوست از جناب محمدی می آورم درود برین تواضع
        8-بود و . این ختم مصرع به /و/ در چه مواردی مجاز است گویا برخی اساتید منتقد این امر هستند
        9-با پیاده چرا با با آمده است
        10-برگشتن به آغاز احسنت ما ز بالاییم و بالا میرویم حرکت در دایره نزول و صعود
        11-نه نمیدانی تلفظ نه به نظرم ثقیل آمد
        12-صورتکم هم ثقیل یافتم حضور ت و ک در کنار هم. در عربی الفاظ مشابه را بعضادر هم مدغم میکنند مثل مدخر البته استاد سعدی هم ثقیلیات گاه دارند
        گر تضرع کنی و گر فریاد
        دزد زر باز پس نخواهد داد
        13- جنس یا از جنس؟
        14-من نیست یا من نیستم
        15-جهان گور پنداری و بعض مفاهیم مستتر در اثر هم قاعدتا با مزاج خونی من سازگار نیست
        16- دور متضاد نزدیک یا دور به معنی چرخه، زمان ، دوره
        17-در مورد قالب هم گرچه باید بحث کرداما مرا ممنوع کرد. به روی چشم
        پیوست در مورد قار قار یا غارغار البته تایید و یا رد با خود اعزا و نیزسروان خرده نگیرند وقت عزیز دل را سر یک کلمه ی شاید نه چندان مهم میگیرم که فرمود
        و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد. کلش را بیاورم که دلنشین بود روح مرحوم سپهری در اعلی علین مستقر باد خداحافظ

        عبور باید کرد
        و هم نورد افق های دور باید شد
        و گاه در رگ یک حرف،
        خیمه باید زد.

        عبور باید کرد.
        صدای باد می آید، عبور باید کرد.
        و من مسافرم ای باد های همواره!
        مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید.
        مرا به کودکی شور آب ها برسانید.
        و کفش های مرا تا تکامل تن انگور
        پر از تحرک زیبایی خضوع کنید.
        دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر
        در آسمان سپید غریزه اوج دهید.
        و اتفاق وجود مرا کنار درخت
        بدل کنید به یک ارتباط گمشده ی پاک.
        و در تنفس تنهایی
        دریچه های شعور مرا بهم بزنید
        روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
        مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید.
        حضور هیچ ملایم را
        به من نشان بدهید.

        محمدهادی محمدی در مقاله‌ای به تفاوت غارغار و قارقار پرداخته و می‌گوید در فارسی نوشتن غارغار برتر از قارقار است.
        در بخش‌هایی از مقاله این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان می‌خوانیم: «دست‌کم سی سال از زندگی حرفه‌ای من بر این پایه گذشت که غارغار درست است یا قارقار. نخستین تجربه‌ام درباره این موضوع به سال ۱۳۶۸ برمی‌گردد. هنگامی که سه داستان تصویری به کانون دادم، که باید می‌شد سه کتاب جداگانه، که در نهایت شد یک کتاب که نام آن هم «خاله ستاره و بزغاله» است. آن زمان فرشته طائرپور در بخش انتشارات کانون بود و برای من جوان خسته و آزرده از روزگار، مرغک کانون که روزگار کودکی و نوجوانی‌ام را در کتاب‌خانه‌های آن گذرانده بودم، تنها یک نشان نبود، بلکه پرنده‌ای بود که رویاهای‌ام را برای رسیدن به آزادی می‌ساخت.
        در آن سال، وقتی که این سه داستان به مرحله تصویب رسید، فرشته طائرپور بحث را به این جا کشاند که غوغولی غوغو درست نیست و شما باید قوقولی قوقو می‌نوشتید. غارغار درست نیست و شما باید قارقار می‌نوشتید. منِ جوان کم‌تجربه می‌گفتم نخیر غوغولی غوغو و غارغار در فارسی درست‌تر است، زیرا این‌ها نام‌آوا هستند، و نام‌آواها پیوند تنگاتنگی با شیوه رانش یا تلفظ دارند. مستندات آن زمان چه بود؟ چند واژه‌نامه و دیگر هیچ. با هم مقداری به گفت‌وگو گذراندیم. او نمی‌پذیرفت و من هم در جایگاه خود بودم. داستان‌ها منتشر شد و البته غوغولی غوغوی من تبدیل شد به قوقولی قوقو.
        از آن زمان سی سال می‌گذرد. در این سی سال، دست‌کم بیست سال‌اش را به پژوهش در زبان‌آموزی کودکان گذرانده‌ام که بخشی از فرآورده‌های آن در این بیست‌ساله منتشر شده است، و البته خوش‌بختانه اکنون دیگر موضوع پژوهش‌های زبان‌آموزی در موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان یک امر جمعی شده است، و به زودی با انتشار کتاب بسیار بااهمیت «سواد شکوفایی» پژوهش و نوشته زهره قایینی، شاید این نکته برای کسانی که در جامعه ما به حوزه زبان‌آموزی کودکان علاقه دارند، روشن شود که ایران نزدیک نیم سده است، از قافله پژوهش‌های سوادآموزی در جهان جا مانده است. و البته برای کسانی که این روزها یا در گذشته به محتوای کتاب‌های فارسی آموزش و پرورش اشاره می‌کنند، اما نمی‌دانند که مهم‌تر از محتوایی که خالی از آموزه‌های زنده و تازه است، درهم‌ریختگی و آشوبناک کردن روشمندی بنیادهای آموزشی که در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به آن دست یافتیم، بسی آسیب‌زاتر است از آن محتوای بی‌جانی است که به خورد کودکان این سرزمین داده می‌شود.
        این جاماندگی سبب آسیب‌های فراوان به کودکان زبان‌آموز شده است و برآیند آن همین است که می‌بینیم. جامعه‌ای سرشار از دانش‌آموختگانی تا سطح دکترا، اما در زمینه نوشتن کم‌سوادتر از کودکان دوره ابتدایی. این گروه و بسیاری از گروه‌های دیگر، شاید برای‌شان مهم نباشد که قارقار درست است یا غارغار؛ زیرا هنگامی که به متن‌های آن‌ها نگاه می‌شود به جای نصف می‌نویسند نسب، به جای ظهر می‌نویسند ذحر و بسیاری نادرستی‌های دیگر. و این‌چنین نادرستی‌های نوشتاری شاید سبب شود که کسانی بگویند پرداختن به قارقار یا غارغار شاید کمی برای این جامعه دیرهنگام باشد. جامعه‌ای که دارد اصل زبان مادری یا زبان ارتباطی‌اش را که فارسی باشد به ویرانی می‌کشاند.
        این آشفتگی به همین جا محدود نمانده است و بسیاری از کسانی که دوره‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت ویراستاری را پیش این یا آن استاد یا به ظاهر استاد گذرانده‌اند، به ویژه هنگامی که بحث در حوزه ادبیات کودکان و زبان‌آموزی است با جسارتی مثال‌زدنی مرا متهم می‌کنند که چه‌طور این همه سال یاد نگرفته‌ای قارقار درست است و غارغار می‌نویسی. و به همین دلیل هر بار که میان گروهی ویراستار یا نویسنده و به ویژه در حوزه ادبیات کودکان بحثی درمی‌گیرد که مربوط به ویژگی‌های زبانی یا زبان مناسب برای آموزش کودکان یا زبان مناسب برای ادبیات کودکان است، مشارکت نمی‌کنم، زیرا باور دارم کسانی که در این زمینه وارد بحث می‌شوند، باید تا اندازه‌ای از ویژگی‌های ساخت یا پیکره زبانی برای کودکان آگاه باشند. و بدانند هنگامی که برای آموزش و ادبیات کودکان پیکره زبانی ساخته می‌شود، باید جدای از خود ادبیات، چند دانش دیگر مانند، دانش عصب زبان‌شناختی Neurolinguistics، روان‌شناسی زبان Psycholinguistics، و خود زبان‌شناسی درگیر شوند تا بتوان یک متن آموزشی یا ادبی مناسب کودکان آفرید.
        به همین دلیل مواردی مانند این‌که غارغار درست است، یا قارقار، غورغور درست است یا قورقور، قوقولی قوقو درست است یا غوغولی غوغو در این دوره چندین دهه‌ای بی‌پاسخ مانده‌اند. تعجب ندارد کسانی که این موضوع را دنبال می‌کنند، بیش از هرچیزی می‌روند سراغ واژه‌نامه‌هایی مانند دهخدا و معین و بعد آن گروه که باورمند به قارقار هستند، پیروزمندانه می‌گویند که نوشتن قارقار به شکل غارغار، ناشی از بی‌سوادی یا کم‌سوادی نویسندگان یا ویراستاران است. گروهی دیگر می‌گویند که برمبنای شیوه‌نامه فرهنگستان و آموزش و پرورش قارقار بر غارغار ترجیح دارد. چنان که در بازنشر کتاب‌های آواورزی و الفباورزی یکی از همکاران هم مرا متقاعد کرد که به سبب یک‌دستی با کتاب‌های درسی غارغارها، قارقار شود، که پذیرفتم اما از آن روز در پشیمانی‌ام که چرا این نکته را پذیرفتم. دلیل بنیادین‌ام هم این است که زبان‌آموزی در حوزه دبستان و پیش‌دبستان چنان فقیر است، که نتیجه آن شده است، همین کتاب‌های آموزشی فارسی دبستان. بارها به آشکار یا در نشست‌های بسته‌تر گفته‌ام، این کتاب‌ها بازتابی از فاجعه آموزش و پرورش ایران هستند. از جنبه تاریخی و تحلیلی هم گاه به گاه درباره این فاجعه سخن گفته‌ام، اما سخنان و پژوهش‌های اصلی‌ام را گذاشته‌ام تا در زمان مناسب منتشر کنم.
        ممکن است، در ابتدا کسانی باشند که این پرسش را مطرح کنند که آیا این گزاره را می‌توان با گزینه دوگانه درست و نادرست سنجید. هرگز. یعنی اگر شما قارقار نوشتید یا غارغار، هیچ کدام از این‌ها نادرست نیست. پس اگر هیچ کدام درست یا نادرست نیست، طرح موضوع آن چه ضرورتی دارد؟ طرح این موضوع تنها در چارچوب زبان‌آموزی به کودکان و ادبیات کودکان معنادار است. تنها می‌توان این گزاره را پیش نهاد که کدام از جنبه فارسی معیار و دانش زبان‌شناسی، دانش چیدمان نویسه‌ای یا ارتوگرافی Orthography و دانش عصب زبان‌شناختی و روان‌شناسی زبان درست‌تر و بهینه‌تر است. تا آن‌جا که فضای این جستار اجازه دهد برخی از این موارد را در این‌جا و برخی را در جستارهای دیگر بازخواهم کرد.
        غارغار و قارقار از جنبه آواشناسی
        در ایران در دوره پیش‌دبستان و دبستان، و هنگامی که کودکان در حال یادگیری الفبای زبان فارسی هستند به ندرت با آن‌ها کار بیداری آوایی phonological awareness و بیداری واجی phonemic awareness یا همان آواشناسی پایه کار می‌شود. این پدیده بسیار مهم که اکنون بخشی از روند زبان‌آموزی در کشورهای پیشرفته است، در ایران امروز عنصری غایب و محذوف به شمار می‌رود و نشان از این می‌دهد که روند گسترش و پیشرفت زبان‌آموزی فارسی برای کودکان زبان‌آموز برای دهه‌ها است که نه تنها پیش نرفته است، که در پسرفت خود نشانه‌های روشنی از ویرانی را به نمایش می‌گذارد. به همین سبب است که طرفداران قارقار در گستره زبان فارسی بیش‌تر از کسانی هستند که غارغار را اصل می‌دانند. علت آن هم این است که اگر قرار بود که نام‌آواهایی مانند غارغار براساس نظام آوایی زبان فارسی تحلیل و آزموده شوند، در آموزش به کودکان جای خود را به قارقار نمی‌دادند؛ زیرا قارقار از جنبه آوایی اگرچه هیچ تفاوتی با غارغار ندارد، اما از جنبه برابری واک با نویسه تفاوت بنیادی دارد. آن چیزی که کودک فارسی‌گو بر زبان می‌راند، غارغار است، نه قارقار.
        همه آن‌هایی که نادانسته یا کم دانسته فریاد برمی‌آورند که زبان فارسی از گروه زبان‌هایی است که عمق ارتوگرافیک Orthographic depth آن، یعنی برابری واک با نویسه آن زیاد و مبهم است، باید از جاهایی شروع کنند که این حفره‌ها قابل پر شدن است، و یکی از این حفره‌ها همین نام‌آواهایی است که در اصل و در زبان فارسی با «غ» باید نوشته شوند اما جای آن‌ها را «ق» گرفته است. بی‌گمان در شکل‌دهی به قارقار چند عنصر نقش داشته‌اند. یکی این‌که در زبان ترکی، نام کلاغ، «قارقا» است و نام‌آوای این پدیده متاثر از این نام به فارسی هم سرایت کرده است.
        جایگاه غارغار و قارقار در گستره فرهنگ و سرزمین ایران
        زبان فارسی در دامنه گسترده‌ای از شبه قاره هند تا فرارودان یا سیحون و جیحون و از این سو از خراسان تا بخش‌های بزرگ از ایران کنونی زبان اول برخی از مردم است و اگر هم زبان اول نباشد، در کل ایران به عنوان زبان ارتباطی به کار می‌رود. بنابراین جایگاه آوایی «غ» و «ق» را می‌شود هم در چارچوب زبان فارسی برای کسانی که زبان مادری‌شان فارسی است و هم ایرانیانی که زبان مادری‌شان فارسی نیست اما زبان فارسی را به عنوان زبان ارتباطی به کار می‌برند، بررسی کرد.
        بررسی‌های آواشناسی و واج‌شناسی نشان می‌دهد که در برخی از مناطق ایران و به ویژه میان اقوام ایرانی که زبان‌های دیگر ایرانی به جز فارسی را به کار می‌برند، مانند مردم کردزبان، مناطقی در خراسان و به طور کلی مناطقی که از خراسان تا بدخشان در افغانستان می‌رسد، و البته مناطقی از جنوب شرق ایران، مانند سیستان و بلوچستان و حتا کرمان و کمی این سوتر تا یزد، جایگاه رانشی دو واک «غ» و «ق» متفاوت است. در این مناطق واک «غ» سایشی‌تر از «ق» بر زبان رانده می‌شود. این‌که این مردم در هنگام رانش واژگانی مانند غارغار و قارقار از کدام جایگاه رانشی بهره می‌برند، یعنی قارقار می‌کنند یا غارغار به مطالعه جداگانه و گسترده نیاز دارد. اما چون اکنون زبان فارسی معیار، زبان با لهجه یا اکسنت تهرانی است، نام‌آواهایی مانند غارغار یا غورغور یا غوغولی غوغو بر همین نام‌آواها اما با نوشتار «ق» برتری دارند. اگر نظام آموزش و پرورش ایران و بخش زبان‌آموزی آن به اهمیت این موضوع پی می‌برد، آن‌گاه از همین روزن کوچک می‌شد، دامنه آموزش بیداری آوایی و بیداری واجی را در این فضای بسته و خالی از پویایی کم کم فراخ‌تر کرد.
        آیا کاربرد غارغار یا قارقار دلیلی بر جنگ زبانی است؟
        برخی از کسانی که «ق» را از گروه‌ها واک‌های تحمیلی به نظام الفبای فارسی می‌دانند، به نادرست براین باورند که «غ» بر «ق» برتری دارد، چون اولی خودی است و دومی بیگانه. در حالی که به راستی چنین نیست. «ق» در میان واک‌های نظام الفبای فارسی ماهیتی ویژه دارد. براساس شیوه چیدمان ابتثی که یکی از چیدمان‌های نظام الفبای عربی و فارسی است، در الفبای عربی «ق» حرف بیست و یک‌ام است و در نظام الفبایی فارسی حرف بیست و چهارم. در هر دو نظام الفبایی نام این حرف یا واک «قاف» است. دکتر شمس‌الدین ادیب سلطانی برخلاف بسیاری از زبان‌شناسان دیگر براین باور است که «ق» از واک‌های کهن ایرانی است. به گفته او: «مهمترین دلیلی که می‌توان برای فارسی دانستن «ق» باز نمود، وجود صدای «ق» است در ایران‌زمین. چنانکه گفتیم، هنوز در بعضی نقاط ایران مردم بین تلفظ «غ» و«ق» فرق می‌گذارند، و در تهران کنونی نیز صدای «ق» وجود دارد و شاید در مجموع کمتر از صدای «غ» نباشد. همچنین باید توجه داشت که تنها زبان عمده‌ای که در حال حاضر در جهان صدای «ق» [g] دارد، فارسی است. در عربی «ق» فقط در تلفظ فصیح وجود دارد. در لهجه‌ها و گویش‌های عربی، «ق» در تلفظ اکثرا به «ک» و «گ» تبدیل می‌شود و گاه به همزه بدل می‌شود (یعنی عملا حذف می‌شود)، به قسمی که ممکن است در بسیاری کشورهای عربی‌زبان اصلا به این صدا برنخورید. »
        اما واک «غ» از جنبه جایگاه در نظام الفبایی عربی حرف نوزده‌ام و نام آن «غین» است. در نظام الفبایی فارسی، جایگاه آن بیست و دوم و باز نام آن متاثر از نظام الفبایی عربی «غین» است. در فارسی معیار آوای رانشی آن «غ» است. در زبان عربی آوای رانشی آن چیزی میان «ق» و «خ» است. زبان فارسی خود سرشار از واژگانی است که در آن‌ها «غ» وجود دارد، مانند باغ، غنچه، کلاغ، غوک، غار و.... زبان سغدی که از زبان‌های کهن ایرانی خاوری است، وامواژه‌هایی را به فارسی داده است که در آن «غ» است مانند آغاز و جغد.
        از جنبه تبارشناسی یا ریشه‌شناسی واژگانی غارغار امروزی فارسی، در نیا-زبان هند- اروپایی یا نیای بسیاری از زبان‌های هندی، اروپایی و ایرانی و از جمله زبان زبان فارسی چیزی بوده است مانند غراهک یا غراهکا (greh₂-k) که البته در زبان اوستایی هم همین گونه مانده است و بعد در زبان فارسی به غارغار تبدیل شده است. greh₂-k در زبان یونایی و اروپایی سرانجام به دو فعل croak و Caw که همان کاراکا کردن یا غارغار کردن تبدیل شده است. «h₂» در این نشانه فونتیکی یکی از آواهای واکی فرضی است که مانند «ه» کنونی است، اما حنجره‌ای‌تر، که زبان شناسان برای شناسایی واک‌های نیا- زبان هند و اروپایی که هزاران سال پیش موجودیت داشته، ساخته‌اند.
        جایگاه رانشی واک «ق» در زبان فارسی
        آیا واک «ق» در زبان فارسی جایگاه رانشی دارد؟ اگر بحث زبان فارسی معیار با لهجه یا اکنست تهرانی باشد، باید گفت نه. اما همان گونه که در بخش نخست این جستار گفته شد، زبان فارسی تنها ساخته تهرانیان و مرکزنشین‌ها نیست. این واک از گروه واک هایی است که هم در عربی و هم در ترکی و مغولی به فراوانی به کار می رود و در زبان فارسی با گویش تهرانی، همان واک (غ) به شمار می رود. این واک جای سخن بسیار از خود گذاشته است، زیرا رانش گاه آن میان زبان شناسان زبان فارسی یک سان دیده نشده است. گروهی آن را از گروه واک هایی دیده‌اند که رانش گاه آن زبان کوچک یا بادامک (ملازی) و نرم کام است و گروهی آن را پس کامی  دانسته اند.
        پرویز ناتل خانلری با توجه به گستره بزرگ کاربری زبان فارسی از فرارودان تا مرکز ایران، براین باور است که واک «ق» از گروه واک های فارسی دری است و نه «غ»، با این همه او براین باور است که واک «غ» در بسیاری از جاهای کرمان و استان فارس همچنان کاربرد گسترده دارد که با رانش (ق) هم تفاوت بسیار دارد.
        این واک در ترکی و مغولی نیز بسیار شنیده می شود، در واژه هایی مانند قاشق، قره قروت، قره قویونلو، قاچاق، چیرگی این واک دیده می شود.
        درحالی که در زبان عربی چنین واژه هایی دیده نمی شوند و بیش تر برپایه و برگرفته از ثلاثی مجرد یا سه گانه های تنها ساخته  می شوند، مانند قاسم، قسمت. کنش های پیوسته  زبانی میان زبان فارسی و عربی سبب شده است که بسیاری از واژه هایی که ریشه آن ها فارسی است، در زبان عربی از (ک) به (ق) برگشته شود. برای نمونه قهرمان، قند، و قباد واژه هایی فارسی هستند که در بنیاد خود کهرمان، کند و کواد بوده‌اند؛ که البته استاد برجسته آواشناس ایرانی دکتر میرشمس‌الدین ادیب سلطانی براین باور است که این گونه از «ق»‌ها بازمانده همان «ک» کهن اوستایی است.
        دکتر ادیب سلطانی براین باور است که به طور کلی در زبان مغولی آلتایی «ق» بسیار رایج‌تر از ترکی است و برای نمونه ییلاق، قشلاق، شلاق، قورچی، قاچ، قورمه، آقا، قاتق، قاتی، قاطی، قالتاق، قیماق، قشنگ، قاشق و...مردم ترک‌زبان آذری در ایران نیز بسیاری از واژه های فارسی را که در عربی دگرروی شده بار دیگر به گونه ای بر زبان می رانند که به ریشه آن نزدیک تر است، برای نمونه قند را با رانش میان همان (ق) و (گ) بر زبان می رانند. در یک نگاه کوتاه و بررسی واژه های ترکی که به زبان فارسی هم راه یافته اند، می توان گفت که این واک در زبان ترکی بسیار چیره است. در این زبان به ماهی (بالیق)، به ظرف (قاب) که یک شکل آن بشقاب شده است، به پیر (قوجا) به کلاغ (قارقا) و به ترشیدن یا گندیدن و قارچ بستن (قیژقیرماق) می‌گویند که به ویژه در واژه  پایانی چیرگی این واک که سه بار آمده، به خوبی آشکار است. اگرچه در برخی از گویش ها (قیژقیرماخ) هم گفته می شود.
        جایگاه رانشی واک «غ» در زبان فارسی
        این واک از گروه واک های همخوان یا به شکل درست‌تر، هم‌آوای بسته (صامت انسدادی) است که رانش گاه آن نرم کام و بادامک در بخش پایانی گلو و دهان است. هنگام رانش این واک، تنه  زبان به بالا می رود و راه نرم کام را می بندد. این واک مانند همه  واک های بسته از گروه واک های آنی و کشش‌ناپذیر است. این واک با گویش تهرانی به این گونه بر زبان رانده می شود و در مناطق دیگر این سرزمین چگونگی رانش آن می تواند ناهم سان با گویش تهرانی باشد.
        هنگامی که کودکان فارسی‌زبان به رانش واک «غ» می‌پردازند، آن‌ها نمی‌گویند، باق، بلکه می‌گویند باغ، نمی‌گویند، کلاق، بلکه می‌گویند، کلاغ، نمی‌گویند قار، بلکه می‌گویند، غار، نمی‌گویند مقز، بلکه می‌گویند، مغز. به همین دلیل وقتی هم غارغار می‌کنند، خیلی روشن غار می‌زنند نه قار.
        اما اگر از فارسی معیار گذشتیم و به لهجه‌ها، گویش‌های دیگر زبان فارسی و فراتر از آن زبان‌های دیگر ایرانی یا حتا زبان ترکی رسیدیم که از شاخه زبان‌های ایرانی نیست، کلاق و کلاغ می‌تواند از دو جایگاه رانشی متفاوت رانده شود، پس غارغار و قارقار هر دو معتبر هستند. این نکته به ویژه برای کودکان عرب‌زبان جنوب ایران نیز مصداق دارد که رانش واک «ق» و «غ» آن‌ها با هم تفاوت دارد. به همین دلیل مردم خوزستان به طور کلی که فارسی را با لهجه خاص خود بر زبان می‌رانند چه عرب باشند چه فارس، و چه بختیاری واک «ق» را پررنگ یا پرحجم تلفظ می‌کنند
        چرا در فارسی نوشتن غارغار برتر از قارقار است؟
        این موضوع به دانشی بازمی‌گردد که باز به سبب فضای بی‌حال و کسالت‌بار پژوهش‌های زبان‌آموزی در نهادهای دانشگاهی و آموزش و پرورش ایران به آن پرداخته نشده است. در حقیقت نوشتن غارغار بر قارقار برتری دارد، زیرا با دانشی به نام ارتوگرافی و عمق ارتوگرافیک یا چیدمان نوشته‌ای و نویسه‌ای در ارتباط است.
        اگر بخواهیم این مفهوم را خیلی درست به زبان فارسی ترجمه کنیم، ارتو+ گرافی یعنی نوشتن درست. ارتو Ortho به معنای درست و شایسته از لاتینی و یونانی وارد زبان‌هایی مانند فرانسه و انگلیسی شده است. گرافی یا گرافیا هم که ریشه یونانی دارد، به معنی نوشتن و نگاشتن یا نقش کردن است. پس ارتوگرافی یعنی دانش درست‌نویسی که می‌شود آن را از جنبه علمی و دانشی نویسه‌شناسی نام نهاد، یعنی دانشی که بر روی نوشتار متمرکز است؛ بنابراین این پدیده فقط رسم‌الخط نیست که چیزی فراتر از رسم‌الخط معنا می‌دهد. در ارتوگرافی روی قواعد نوشتار به یک زبان، که از چیدمان الفبای آن و گونه‌های نویسه‌های الفبایی، رابطه میان واک و نویسه یا آن چه به زبان می‌آوریم و آن چه می‌نویسیم، تا شیوه‌هایی مانند جدانویسی نویسه‌ها یا چسبان بودن آن، موقعیت هسته واژه و نقش‌های پیوندی به هسته واژه، نشانه‌گذاری‌های میان نوشتار، واریته‌ها یا گونه‌هایی که می‌توان یک زبان را نوشت پژوهش و گفت‌وگو می‌شود.
        برخی زبان‌ها هستند که رابطه میان آن‌چه در زبان گفتار رانده و شنیده می‌شود، با آن‌چه نوشته می‌شود، بسیار ناروشن، پر از استثناها و نویسه‌های خاموشی است، که در واژه هستند اما بر زبان رانده نمی‌شوند. از جمله این زبان‌ها، فرانسه و انگلیسی دو زبانی هستند که عمق ارتوگرفیک آن‌ها بسیار تیره است و از جمله زبان‌هایی‌اند که رابطه میان گفتار و نوشتار بسیار سرگیجه آور است. برخی زبان‌ها مانند ایتالیایی یا فنلاندی هستند که عمق ارتوگرافیک اندکی دارند و از گروه زبان‌های با خط روشن شناخته می‌شوند. در این زبان‌ها، رابطه میان واک و نویسه یک به یک و برابر است، هرچه که به زبان می‌آید، از جنبه واجی، یک برابرنهاد روشن نویسه‌ای دارد. اما جایگاه زبان فارسی کجاست؟ زبان فارسی هم نه به شدت انگلیسی و فرانسه که از گروه زبان‌هایی با عمق ارتوگرافیک زیاد است. به همین دلیل است که برای بیش از یک سده گروهی از نخبگان آشنا و ناآشنای ایرانی به زبان‌آموزی فارسی فریاد دگرگونی خط فارسی را سردادند و برخی از آن‌ها خط‌هایی ساختند که به خیال خودشان عمق ارتوگرافیک نداشت؛ اما این‌ها نمی‌دانستند خط بخشی از فرهنگ و میراث فرهنگی یک جامعه است و عوض کردن آن همان بلایی را بر سر زبان فارسی می‌آورد که دگرگونی خط در ترکیه آورد. یعنی جدایی از زیست فرهنگی ترکیه سبب شد که در جاهای بسیاری ترکان ترکیه‌ای خط خود را به شکلی ناگوار همساز به نظام آوایی واقعی زبان خود کنند. پس اگر می‌خواهیم عمق ارتوگرافیک خط فارسی کم‌تر شود، جاهایی که ممکن است باید نظام برابری واک و نویسه را رعایت کنیم؛ و یکی از جاها همین نوشتن نام آواها است. در نظام آوایی زبان فارسی معیار «غ» کاربرد دارد و به کار می‌رود پس باید برابر با نویسه آن باشد. اگر به جای غارغار، قارقار کنیم، عمق ارتوگرافیک زبان خود را ژرف‌تر کرده‌ایم و سایه‌ای تاریک‌تر بر سر این زبان و خط آن کشیده‌ایم. به همین دلیل و برپایه دانش ارتوگرافی، اگر کودک با زبان فارسی معیار، بگوید، غارغار، و در کتاب‌های درسی یا در کتاب‌های داستانی نوشته شود، قارقار، این پدیده در چارچوب عمق ارتوگرافیک یعنی ناروشن کردن رابطه میان واک و نویسه. کودک فارسی‌زبان با زبان معیار نمی‌تواند قارقار کند، او غارغار می‌کند؛ و این همه گفته شد، تا روشن شود که اگر در کتابی یا جایی با نام‌آوای «غارغار» یا «غورغور» یا «غوغولی غوغو» روبه رو شدید بدانید که شاید، شاید آن شخص که این‌گونه نوشته است، ممکن است اندکی بیش‌تر درباره تاریخ آموزش و پرورش ایران و سوادآموزی پایه کار کرده باشد، از آن‌ها که در مرکز تدوین کتاب‌های درسی آموزش و پرورش نشسته‌اند و حرکت‌شان و هدف‌شان برگشت است، برگشت از امروز به سوی شیوه آموزش قاجاری- مکتب‌خانه‌ای است، همین!
        متن کامل این مقاله در سایت آموزک منتشر شده است.

        ( نامی از خانم طائرپور رحمه الله علیها به میان آمد ای کرونا تو عزیزانی زما بگرفته ای بس نازنین شادی روح ایشان به پاس زحمات عدیده ای که در زمینه ی ادبیات کشیدند و جمیع درگذشتگان الفاتحه مع الصلوات)
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۵۶
        سلام جناب آزاد گرامی
        قبر از هرچیز تو را جدت این هایی که پس و پیش نام ها می گذاری را لا اقل برای من نگذار که ناراحتم می کند.

        و اما اشتقاق بزرگتر از عشق مرگ است و هر اتاقی بزرگتر از قبر ، مابقی موارد را بگذارید تا بعدا یک یک در فرصتی دیگر.
        از لطف و همراهی شما و همچنین بابت پنجره سبز و مقاله ایی که در آن درج کردید ممنونم .
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۱۱
        سلام درود برین تواضع منتظر هستم و پوزش از اطاله ی کلام
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۵۰
        مرسی جناب آزاد گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۵۷
        سلام تشکر پرنشاط در وادی ادبیات و مانا باشید
        محمد قنبرپور(مازیار)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۰۴
        با سلام بر اهالی شعر ناب

        *(گاهی دچار یاس پدیدارشناختی می‌شوم و هستی را به باد انتقاد می‌گیرم. فکر می‌کنم زمان سروده‌های زیبا سر آمده است، گویا تمام حرف‌ها زده شده و دیگر دریچه‌ای رو به جهان کلمه وا نخواهد شد. آه، گاه خیال می‌کنم من آخرین آدمی هستم که زیبایی‌های شعر را لمس کرده، شعر خوب را از زبان شاعران خوب، شنیده. جز صدای جیرجیرکی ملول و مست در کنج اتاق، صدایی نیست که بشنوم و انگار وقتش رسیده، بروم که برود از خاطرم شعرهای یکه و تک و عالی.
        گاهی -یعنی گاهی که شعرهای کم-عمق و کوتاه-فکر زیادی می‌بینم و می‌شنوم، در فضای مجازی دنبال دل‌خوش‌کنکی‌جات می‌گردم، کمی بعد فکر می‌کنم، آه چه زود دیر شد، فرصت آن‌ همه خوشبختی با صدای بلند و شعرهای فوق‌العاده‌ای که از دوستان شاعرم شنیدم و مدت‌هاست تکرار نمی‌شوند، هم دیگر صدایشان شنیده نمی‌شود و هم این کرونای لعنتی، دیدن روی ماه‌شان را از من و ما گرفت. حالا پس از ماه‌ها که جز خدایگان سعدی، بیدل جان و طالب و غنی و عرفی و حزین و امیرخسرو و تنی چند از قدما به علاوه‌ی نصرت و نیستانی و اخوان و شاملو و منزوی جان و سپس قیصر و تنی چند از متاخرین، چیزی برای زمزمه نمی‌یابم و اگر به ویژه حضرت بیدل دهلوی علیه آلاف تحیة و ثناء نبود، معلوم نبود اکنون در کدام‌ ویرانه سر به خاک گذاشته بودم تا مگر از غریبان خاک و راهی شدگان برزخ و بهشت و دوزخ، یکی با صدای بلند شعر بخواند در محضر باری؛ تا من صدایش را، با گوش‌های چسبیده به خاک، نیوش نمایم.
        خوشا که یک «گاهی» دیگر هم گاه رخ می‌دهد و در برهوتی که احتمالا این هم به خاطر تغییرات اقلیمی به وجود آمده، یک مرتبه به جوانی تازه‌-رکاب برمی‌خوری که نفس‌َش آمیخته است با شعرهای بکر و زلالی رودخانه‌ی جاری ذوق‌َش پُرَت می‌کند از نشاط و نشات گرفته شعرهایش از طبیعتی پنهان که آدمی‌زاد هنوز دستش به آن نرسیده تا با پلاستیک و ته‌-سیگار و زباله آن‌جا را به گند بکشد و بیالاید. این یکی دیگر از برکات است که آدمی را در نهایت ناامیدی، با تلنگری به عشق پیوند می‌زند و با چهره‌ای نو اما نوید-دهنده روبه‌روی‌ات می‌کند و از این منظر است که چراغ امید در نهایت یاس، گُر می‌گیرد به قول شیرازی‌ها دلت را گِرا می‌کند) *


        منتقد : مجتبا صادقی

        شاعر، نویسنده و روزنامه نگار/ برگزیده کنگره‌ها و جشنواره‌های متعدد شعر/ داوری رقابت‌های ادبی، از دانش‌آموزی و دانشجوبی تا آزاد/ تالیف‌ مقالات و نقدهای متعدد در مطبوعات/
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۵۸
        سلام مازیار عزیز
        گویا سروده هایم زودتر از آنچه فکر می کردم دارند کار دستم می دهند.
        دوستت دارم و همیشه از لطف و همراهی ات ممنونم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سلمان مولایی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۹
        سلام

        و

        این قلم آشنا و نزدیک دارد در حوالی دوردست های دور از دست می چرخد و کلمه را به ساز خود می رقصاند آن چنان که گویی آخرین ساز است و آخرین کلمه ...
        یک آنارشی کامل که در بی نظمی و هرج و مرج خویش حلقه هایی از مفاهیم انسانی را به هم زنجیر می کند بدان روی که شاعر در هر بیت به مفهومی متفاوت می پردازد اما آن گاه که تمام این مفاهیم متفاوت را در کنار هم می گذاریم می بینیم که شاعر دارد در خودش فریاد می کشد چندان بلند که حنجره ی خواننده نیز به بانگ برمی خیزد و این جاست که یافته ها و رفته های شاعر که مختص به خود اوست به آهستگی به خاطرات همگانی بدل می شود و هر کسی می تواند از ظن خویش یار شعر و شاعرش شود پس همذات و همزاد پنداری شکل می گیرد اتفاقی که این روزها در کمتر شعری می توان یافت چرا که شعر ها به کوشش بر می آیند و به بارها چیدن و ویران کردن این بیت های تا ثریا کج ، بنا می شوند پس حتی در اوج زیبایی نیز ساختگی دیده می شوند و دل و جان ات را نمی ربایند تا ساعت ها به دیدارشان چشم بفرسایی و آن گونه سر به سمت بلندی بی پایان شان بگردانی که کلاه از سرت بیفتد ولی باز هم برای برداشتن کلاه به دیدارشان برمی گردی ...
        زبان شعر که به اندازه ای سرراست از کلمات ادبی و محاوره ای ترکیب شده است نه چندان متکلف است که چشم را پس بزند و نه چندان لوس و بی مزه که دهان جان ات را تلخ کند و زیباتر آن که همین زبان سیال و شناور در راستای هرج و مرج کلی موجود در مفاهیم عمل می کند و آن را ملموس تر می سازد و در همین حال به خواننده فضایی به سزا می دهد تا بیشتر به شعر نزدیک شود و به ادراک آن نائل شود درست مانند آن چه که در قالب شعر رخ داده است که تاکیدی دیگر بار است بر این ویژگی ممتاز شعر ...
        اگر چه شعر در عین سادگی ست ولی بی آن که از متن بیرون بزند و در روال طبیعی کلام از آرایه های ادبی بهره می گیرد که باز شمردن شان در جمع اساتید پر ارج کاری بیهوده می باشد.
        اما فارغ از این شعر آن چه گفتن اش ضروری می نماید این است که ؛
        چیره دستی شاعر و هنر ذاتی او اگر چه در تمام آثار او به عینه قابل لمس است و مشاهده اما هنوز به سبکی شخصی که منحصر به قلم شاعر باشد نرسیده است و به زعم من در این شعر حتی از عناصری که در اشعار پیشین شاعر نمایانگر نزدیکی او به این مرتبه است ، دورتر می شود ، اما با توجه به سن و سال تقویمی شاعر می توان این دور شدن را به فال نیک گرفت و به کنجکاوی ذهن او نسبت داد که در حال تجربه کردن مراتبی نو و یافتن سبک و سیاقی موثر و محکم تر است که رسیدن به آن علاوه بر استعداد خدادادی نیاز مند خواندن و نوشتن در عرصه های گوناگون است که سرانجام به آموختن و تثبیت آموخته ها و شیوه ی به کاربردن آن ها بدل خواهد شد...

        اگر چه حرف بسیار در این شعر و در قلم نگارنده پنهان است اما نه حوصله ی جمع و نه وسعت زمان ، هیچ یک اجازه ی بیش تر نوشتن را نمی دهند اما امید آن دارم که پس از مدتی دوری و دلتنگی بتوانم پای اشعار ناب دوستان ام ( مراد تمام کاربران سایت است ) درهم نوشته هایی را بنویسم.
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۴۹
        سلام استاد بزرگوار
        همیشه در مقابل کلمات شما بی کلام هستم و تنها میدانم که نوشته های شما نیز مانند اشعارتان تا همیشه در جان و قلب اهالی شعر ناب ماندگار خواهند بود .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۵۲
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۶:۴۸
        در وجود ما هزاران گرگ و خوک

        صالح ناصالح و خوب خشوک

        حکم آن خورست کآن. عالی ترست

        چون که زر پیش از مس آند آن زرست

        ساعتی گرگی در آید در بشر

        ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر

        دل ترا در کوی اهل دل کشد

        تن تو را در حبس آب گل کشد

        هین غذای دل بده از هم دلی

        رو بجوی اقبال را از مقبلی

        آب گل خواهد در دریا رود

        گل گرفت پای آب را می کشد

        گر رهاند پای خود را از دست گل

        گل بماند خشک و او شد مستقل

        آب ما محبوس گل مندست هین

        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا

        بس می گوید شیرین از حال ما

        کی شود ما از گل برمانیم جان

        سوی در یا رقس کنان چون موجها

        ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش
        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت

        چو در وجود ما می گردد تا به کشت
        و از فریدون مشیری

        هر که گرش را بیندازد به خاک

        رقته رفته می شود انسان پاک
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۶:۴۵
        درود بر شما
        در وصف زیبایی شعر فقط می تونم بگم عالی بود
        آفرین ها
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۰
        سلام بانوی گرامی
        خدا را باید شکر کنم که همیشه دیده های زیبا نگر به صفحه این کوچک می آیند
        ممنونم از لطف و همراهی شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        حمید غرب
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۲۸
        درود جناب عطاالهی عزیز

        جلوه های شگرفی از تشبیهات بدیع و دیدنی در سروده پیداست
        و به باور این حقیر با کمی ویرایش ، اثری ماندگار خواهد شد ، گر چه همین حالا هم تحسین برانگیز است

        توفیتان پایدار و کلامتان استوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۳
        سلام بر شما بزرگوار
        از قلم و منش شما می آموزم به تحسینتان مفتخر
        بسیار ممنونم از نظر ارزنده شما
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه بهرامی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۵۵
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        آفرین بر شما
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۵
        سلام
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد امیری
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۲۳
        درود بر شاعر جوان
        بسیار زیبا بود. خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۶
        سلام جناب امیری
        ممنونم از نظر لطفتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۵۶
        درود بر شما
        سروده ی بسیار زیبایی بود
        که جسارتا با نظر جناب عزیزیان موافقم کمی به ویرایش نیاز دارد
        تا اثری ماندگار شود هر چند که همین مدلی هم بسیار زیبا بود . خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۷
        سلام بانوی گرامی
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف و همراهی با ارزش شما
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۵۲
        خوش اهنگ و زیبا سروده شما
        درود
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۷
        سلام بانوی بزرگوار
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف نظر شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۰۹
        درود جناب عطاالهی خندانک خندانک خندانک
        اگر یادت باشد از همان سبکی که دوست داشتم سرودی خندانک خندانک خندانک
        بدجور به دلم می نشیند این قالب و سبک
        و خیلی هم زیبا سروده اید خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۰۹
        سلام جناب ابراهیمی عزیز
        بله و خوش حالم که مورد پسند دوستان و اساتید واقع شد
        دلتان بی غم شاعر ارجمند خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آرمین پرهیزکار
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۲۹
        درود بر شما دوست عزیز جناب عطاالهی
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        قلمت مانا خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۱۰
        سلام دوست گرامی جناب پرهیزکار
        زیبا نظر هستید
        ممنونم از روشنی حضورتان
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجید مصطفوی (ماجد)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۱۵
        سلام و عرض ادب


        زنده باشید به مهر
        مانا و نویسا خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۱۱
        سلام و عرض ادب و احترام
        ممنونم از لطف و همراهی شما جناب مصطفوی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
        سلام محمدجواد دوست داشتنی
        شاید بیشترین کسی که از شعرت راضی بود و با آن همذات پنداری کرد خودم بودم . انگار شرح حال مانا را نوشته بودی ، برای همین هم به کسانی که پیش از من کامنت نوشتند گل کادو می کنم . و به خودت که عین گل هستی خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۰۲
        البته ایشان به تنها کسی که فقط گل تقدیم نکرد این کمترین بود باری جناب مانا من گلفرست نیستم ولکن سر و نرخم را به خاطرت شکنم خندانک خندانک خندانک ...
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۲:۱۷
        عزیز منید شما
        انشالله از بار اندوهم کمی کاسته که شد ، بیشتر از حضورتان بیاموزم
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۴۷
        سلام مانای گرامی
        بسیار ممنونم از لطف و همراهی شما
        دلتان بی غم باشد
        بابت گل ها هم دستتان درد نکناد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا امریاس(پریسا)
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۴:۵۴
        زیبا سرودید
        درود بر شما
        خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۴۷
        سلام بانوی گرامی
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        احسان کریمیان علی آبادی
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۰۷:۴۹
        درود
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۱۶
        سلام
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۵۱
        درود بر شما جناب عطاالهی گرامی
        بسیار بسیار بسیار عالی
        دستمریزاد
        خیلی زیبا
        قلمتان سبز خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۴
        سلام بانوی ارجمند
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف سرشار دیده عیب پوش شما
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۲۳
        درود بر شما بزرگوار
        بسیار زیبا وعااالی
        ماناقلم شما خندانک
        خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۵
        سلام بانو گرامی
        خوش آمدید
        زیبا نظر هستید
        ممنونم از لطفتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۳۹
        سلام و درود
        خداقوت
        زیباست کارتان خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۶
        سلم جناب رضاپور عزیز
        ممنونم از لطف و همراهی شما
        در پناه حق موفق و پیروز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۳۴
        درود بیکران بر محمد جواد عزیز
        بسیار زیبا سرودید. بهره مند شدم از قلم توانمندتان
        سلامت و موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۱۹
        سلام جناب پرناک
        ممنونم از لطف و حضور شما عزیز ارجمند
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید ساعدی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۴۶
        بسیار زیبا خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۱۹
        سلام
        ممنونم از لطف شما.
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۱۴
        سلام و احترام محمدجواد عزیز
        زیبا بود و البته واژه (پاچه خوری) وجود ندارد،
        )توله) زاغ هم نامانوس است
        با پوزش از قلم اساتید
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۲۰
        سلام جناب آزادبخت
        ممنونم از لطف و همراهی شما
        نظرتان صحیح است
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد خسروی فرد
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۱۶
        زیبا بود
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۲۰
        سلام
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا رضوی تخلص (دود)
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۲۱
        سلام و درود جناب عطاالهی
        بسیار زیبا با تصاویر قشنگ
        شاد باشید و سلامت
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۲۱
        سلام جناب رضوی گرامی
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف و همراهی شما بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0