يکشنبه ۳۰ دی
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
بعد از یک سفر طولانی
نیمه شب بود
نزدیکِ سحر
با تنی خسته ز بیداری شب
شاد و مشتاق
به دیدارِ وطن برگشتم
کوچه ها خلوت بود
خانه ، در نور مرا دید ز دور
خواستنی بود حضور
بوسۀ کلید بر گونۀ قفل
درِ خانه را چو معشوق گشود
جهش برق به رگ های پریز
جنبشِ زندگی در لولۀ آب
خواب را از سَرِ کاشانه ربود
حسِّ آرامش نابی بود و
عطرِ یک جور وصال
همه جا غرقِ سکوت
گل و آیینه و میز
چیده در جای خودش
کتری ، روی اجاقِ خاموش
کمد و پشتی و قالیچه و تخت
خسته از این همه تنها بودن
ساکت و منتظرِ ما بودند
پنجره بوی رفاقت می داد
طعمِ دیدارِ دگر با خانه
لذتی بود به غایت شیرین
ساعتِ دیواری ، در فراقِ باتری
خواب می دید ، زمان ایستاده
ولی هنگامِ وصال ،
با صدای قلبش ،
گوشِ حساس خموشی لرزان
و زبانش به زمان ملحق شد
همه جا آرام و
قابی از خاطره بود
سقف هم بوی صبوری می داد
عکس ها ، از دلِ دیوار
صمیمانه نگاهم کردند
عکس ها می گفتند
که زمان می گذرد
و اگر بد یا خوب ،
فقط این خاطره ها می مانند
خانه در عین سکوت
غرق در خاطره بود
پرده ها افتاده
دوسه تا قاشق و لیوانِ بلور
مهر و سجاده
همچنان منتظرِ دستِ نوازش بودند
ولی انگار که یک چیز
تفاوت می کرد
دفعۀ قبل تو با من بودی
من و تو همره و همدم بودیم
ولی این بار فقط من بودم
من و تنهایی و من
با هم و همسفرِ هم بودیم ......
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.