تنها شده در غُربتِ شهری نگران
با یک چمدان ظلمت و کابُوسِ زمان
آوار شد از هر طرفی غم به دلش
انگار كه تاريك شده كل جهان
قولی به خودش داده فلانکس نشود
هرلحظه اسيرِ چشمِ ناكس نشود
خوشحال كه در پیلهی تنهاییِ خود
بازيچهی دستِ قومِ كركس نشود
او مانده و يك شهر، چُنان دربهدری
وامانده در این عصرِ پر از حیلهگری
آنقدر فُرو خورده تمامِ خود را
تا شرم كند جامعه از خيرهسری
اندیشهی وارونه از انسان دارد
پندارهی او نقصِ فراوان دارد
پیداست وجودش پُرِ بدبینی شد
اینگونه نگاهی که به مردان دارد
صد حیف كه او عزمِ تقابُل دارد
بر تکنگری گاه تمایُل دارد
از مردهراسی که به جایی نرسد
حتی اگر او قصد تکامُل دارد
انديشهی تکجنسیتی مذموم است
حقا که در اين جامعه او مظلوم است
محصولِ تمامِ نرسیدنها، زن
همواره به سرنوشتِ خود محکوم است
هرچند كه داديم به او جام بلا
بايد كه بكاهيم، از اين ظلم و خطا
زن ناز و لطیف است همانند حریر
هرگونه جفا به حق او نيست روا
حسن عباسی
میلاد مسعود پیامبر اکرم (ص) و ولادت امام جعفر صادق (ع) مبارک