چهارشنبه ۷ آذر
غزل شعری از محمد جواد عطاالهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰ ۰۸:۰۲ شماره ثبت ۱۰۳۳۳۹
بازدید : ۵۸۷ | نظرات : ۳۶
|
دفاتر شعر محمد جواد عطاالهی
آخرین اشعار ناب محمد جواد عطاالهی
|
به من بیا و به من خو کن بشین درون من و من شو
نخواستی به رفاقت هم ، بگیر پنجه و دشمن شو
مذاب می شوم امشب هم که باز در تپِشَم باشی
بیا به پیکر این آهن بکوب و چکش آهن شو
به عشق خالد و سرمستم هر آنچه سیب نشد هستم
تو را به سرخی لبهایت بیا و عاشق چیدن شو
به امن ساحل و مشغولم به آب می زنم ای دریا
بگیر پایم و مشغولِ مرا به عمق کشیدن شو
عزیز گرچه نمی دانی غمِ عزیز خریدن را
بیا عزیزِ به بازار غمِ عزیز خریدن شو
بشین میان شب و تنها خیال کن که نمی آیی
و همشمار نفس هایت دوباره گرم شمردن شو
شناورِ به تباهی ام که برکه گمشده ماهی ام
بیا به چشم به راهی ام دو پلکِ بسته ی مردن شو
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما جناب عزیزیان ان شالله که حال گل دختر جناب غریب نیز مساعد شود | |
|
درود بر جناب عزیزیان ممنون که به یادم هستید🙏🙏🙏 از شما گرامیان بانو کاسیانی و جناب عطاالهی هم سپاسگزارم🙏🙏🙏🌹 الحمدلله رب العالمین حال آرشیدا بهتر و رو به بهبود است سپاس از شما دوستان مهربان | |
|
سلام جناب ابراهیمی خدا را شکر ، بسیار خوشحال شدم با خبر خوبی که دادید دلتان بی غم بزرگوار در پناه حق | |
|
درود دوست و شاعر عزیز و ارجمند، محسن ابراهیمی عزیز خوشحالم که حال دخترتان رو به بهبودی است، سلامتی و طول عمر برای ایشان از خدای متعال خواهانم. دلتان دریایی | |
|
سلام ممنونم از لطف شما بزرگوار در پناه حق | |
|
سلام ممنونم از لطف شما جناب رضاپور همراهیتان همواره باعث دلگرمی بنده است | |
|
سلام بانوی گرامی خوش آمدید زیبایی در نظر شماست ممنونم از لطفتان | |
|
سلام جناب آزاد گرامی " بشین" به راحتی با " نِشین" قابل جایگزینی است و مشکل محاوره بودن بشین که مخفف بنشین است حلی میشود. در مورد قافیه که فرمودید ، قافیه در این شعر بر مبنای اشتراک " نون" و فتحه ی قبل آن است. من،دشمن،آهن،و همان مصدر هایی که فرمودید .در واقع شاید قافیه ی سفت و سخت و چند لایه ای نباشد ولی توجه کنید که چه امکان فراوانی را در اختیار شاعرش گذاشته | |
|
سلام جناب آزاد خوش آمدید ممنونم از همراهی شما | |
|
سلام بانوی گرامی خوش آمدید خیلی ممنونم از لطفتان در پناه حق | |
|
سلام بر شما بانوی ارجمند خوش آمدید ممنونم از لطف و همراهی شما | |
|
سلام ممنونم از لطف شما | |
|
سلام استاد گرامی ممنونم از لطف شما در پناه حق | |
|
سلام جناب رضوی بزرگوار بسیار ممنونم از لطف شما در پناه حق | |
|
سلام جناب عسکری خوش آمدید بسیار ممنونم از لطف شما در پناه حق | |
|
سلام جناب اسماعیلی بزرگوار خیلی خوش آمدید بسیار ممنون از لطف و همراهی شما در پناه حق | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آیا داشتن امضای شخصی یک اصل غیر قابل انکار در هنر امروز است؟
آیا بدون امضای شخصی مخلوق ما از درجه ی اعتبار ساقط است؟
با همین چند پرسش به نقد شعر زیبای شاعر دوست داشتنی، محمد جواد عطاالهی عزیز مینشینم،بعد از چند صباحی که به معنای واقعی کلام تمرکز و تسلطی بر نوشتن نداشته ام و امروز بعد از نزدیک به ماهی، حس میکنم از نظر سطح هوشیاری در حدی هستم که بتوانم چند خطی در مورد این شعر زیبا بنویسم.
شاید همین شعر زیبا باعث شده سطح هوشیاری و تمرکز بنده ذره ای دچار شوک شود!!
به هر حال از تو، محمد جواد عزیز ممنونم که با آورده ی امروزت سبب این خیر برای من شدی، وگر نه نوشته های بنده خیری برای عزیزی نخواهد داشت و صرفا خیریست برای خودم.
قبل از نقد
چند روزی از دوست عزیز و محجوبمان جناب محسن ابراهیمی عزیز بی اطلاع بودم و از ایشان جویای احوال شدم.
متاسفانه درگیر مریضی دختر کوچک و دردانه شان هستند. از خداوند برای سلامتی ایشان و خانواده ی عزیز و محترمشان طلب سلامتی روز افزون میکنم که ایشان هم از اعضای محترم سایت شعر ناب تقاضای دعای خیر داشتند🙏🙏🙏
.
.
.
بنظر میرسد ذهنیت پرشور و پر احساس ،ویژگی اساسی نهضت هنر در دوره ی رمانتیک است.
نه به معنای اینکه تا قبل از دوران رمانتیک در اروپا و هم دوره ی آن در آسیا و ایران خودمان، آثار هنری فاقد ذهنیت پرشور و پر احساس بوده اند!
خیر
ولی آنچه مسلم است این بوده که تا قبل از این نهضت و بدلیل وجود نوع خاصی از هنر که اکثرا زیر نظر دربار حمایت میشده، هنرمندان شاید اراده ای تمام و کمال برای ظهور وجود خودشان در آثارشان نداشته اند.
بعد از دوران رمانتیک که هنر به معنای تمام و کمال از زیر سایه ی دربار خارج شد ، هنرمندان شاید به استقلالی در خلق رسیدند که موجب ظهور کلمه ای به نام " امضا" در آثار هنری شد.
چون هنرمند دیگر بابت خلق از دربار، یا پادشاه، یا کلیسا، یا حکومت یا نظام سیاسی حقوق و مواجب دریافت نمیکرد و هنر برای هنر بود و هنر برای هنرمند بود و در نهایت هنر به عموم مردم عرضه میشد.
به نوشته ی ویلیام وردزورث شاعر دوره ی رمانتیک انگلستان، " شعر خوب، سرریز " بی اختیار" حسهای پرشور است" !
همین سرریز بی اختیار( که هنرمند ،دیگر ترسی هم از آن نداشت چون مکلف به ارائه ی چارچوب دار آن به مراکز قدرت حاکم نبود و مخاطب اصلی مردم زمانه بودند) سبب شد قسمت بزرگی از ادبیات از این زمان به بعد جنبه ای خودنگارانه بیابد و امضاهای متعدد هنری تا امروز بوجود بیاید و این نهضت با ظهور هنر مدرن و پست مدرن به نهایت و غایت خودنگاری رسید و باعث شد دیگر هیچ هنرمندی دنیا را مانند هنرمند کناری خود نبیند!
از طرفی جنگهای جهانی اول و دوم، فروپاشی نظام اخلاقی در دنیا، قدرت گرفتن گفتمانهای پوچ گرایی، و ایسم های بیشمار ، مکتبهای فراوان و انفجار اطلاعات و از همه مهم تر رسانه ای که هر روز بیشتر از دیروز در دست بشر قرار دارد و از بین رفتن تدریجی سیستمهای ممیزی همه و همه زمینه را برای بروز نگاههای شخصی به دنیا مهیا کرده است!
اما نهایتا موضع آنکه این نقد را مینویسد چیست؟!!
امضا بالاخره خوب است یا بد؟
داشتن نگاه شخصی خوب است یا همه باید مثل هم ببینند!؟
اعتراف میکنم بنده تا مدتی طرفدار وجود نگاهی استاندارد به مفاهیم کلی بودم.
بنظرم هنرمندان میبایست نگاهی متعهد و چارچوب دار به مقولات مختلف میداشتند.
مانند عشق
بنظرم اینکه هر کسی حرف خودش را در مورد عشق بزند و بگوید این نگاه من است و من اینجوری به عشق نگاه میکنم باعث سردرگمی هرچه بیشتر انسان میشود. و مگر انسان چند سال عمر میکند که مثلا ۳۰ سال آنرا هم در سردرگمی بگذراند!!؟
منتها بعد از مدتی دریافتم شاید هنرمند خود پرسشیست که برای دنیا مطرح شده و باید خودش را به شکل یک جواب با دنیا در میان بگذارد( این جمله الهامیست از یکی از نظریات نیچه)
حال اگر هنرمند بخواهد خود را به صورت یک جواب با دنیا به اشتراک بگذارد آیا میتواند همان جوابی را بدهد که حافظ به دنیا داد؟!
یا دقیقا همان جوابی باشد که سعدی به دنیا داد؟!
اگر روزی نیما یوشیج به دنیا گفت آی دنیا ببینید ، این منم، من نیما یوشیج هستم
من صنایی نیستم
من ملک الشعرا نیستم
من فردوسی هم نیستم
من یک جواب جدیدم به پرسش چرایی بودنم در دنیا
پس خواهش میکنم من را به شکل نیما یوشیج ببینید
این هم خصوصیات متمایز بنده نسبت به یک میلیون و دویست و سی و دو هزار و سیصد و چهل و پنج شاعر قبل از خودم است!!
امروز در موضعی ایستاده ام که نگاه شخصی محمد جواد عطاالهی به دنیای پیرامونش را بیشتر از روز قبل درک میکنم.
اینکه شعر محمد جواد با شعر مهرداد عزیزیان متفاوت است، در نظرم زیباست.
تنها مشکل من با خودنگاری، بی اختیاری شاعر در انتقال مفهومیست که در سر دارد.
مبنای اختلاف بنده با هنر مدرن نیز از همین انحراف شروع میشود.
هنوز با قدرت ایستاده ام و میگویم ، من پذیرفته ام که هر کسی زبان خاص خودش باشد
به شرطی که بتواند خودش را با واژه ها منتقل کند
به مخاطبش
به آنکه انگیزه ی سرودن ماست
و مطمئنم هیچ کس برای دل خودش نمینویسد
هرکسی لااقل برای یک دل کوچک دیگر در این دنیا مینویسد
و محمد جواد عزیز
امروز حرفی که زدی را فهمیدم
نمیدانم برای کدام دل کوچک نوشته بودی
ولی میگویم خوش به حال آن دل کوچکی که شاعر بزرگی مثل محمد جواد عطاالهی برایش قلم میزند👏👏👏
مدیر ویراستاری صبور، و هر آن عزیزی که این نوشته را خواند.
معذرت میخواهم که این نوشته هیچ المانی از نقد در خود ندارد.
بیشتر دلگویه ای بود و بابت انتشارش با تیک نقد از همه عذرخواهی میکنم🙏🙏