همه به دنبال عشق هستند
و توی ذهنشون از عشق فرمول عجیب و پیچیده ای را در نظر گرفتند.
هرروز برای بدست اوردن ان مخارج زیادی پرداخت می کنند را ههای طولانی را طی می کنند و به ادم های عجیب و غریب دل می بنند
خیابان ها پرشده از کاشفان عشق، ان ها ذره بینی به بزرگی اندوهشان دارند .
و من متعجبم از نگاه انان به این دنیا.
ماشین هایشان را از سوخت پر می کنند و هوای شهر را الوده و الوده تر می کنند به امید یافتن عشق لباس های گران قیمت می پوشند،
زن ها خود را زیر عمل های جراحی زیاد پنهان می کنند و دست هایشان را در هوا تکان می دهند و از مد حرف می زنند چیزی که گریبان گیر مردم شده بدون انکه بدانند روز به روز در این باتلاق بیشتر فرو می روند .
و باز من متعجبانه در گوشه ای از این دنیا به ان ها خیره می شوم
هیچکس به ان گل قرمز له شده در عابر پیاده توجه نکرد,هیچکس اندوه حیوانی گرسنه که از تنهای زوزه می کشد را ندید
هیچکس افتاب زیبا و برگ های سبز درختان را لمس نکرد و بوی نان داغ را از نانوایی استشمام نکرد
و با اب خنک و سرد مست نشد...
عشق جای دوری نیست همه چیز در حوالی ماست ....
عشق کنار ماست....
و
نثری خوب بود