سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 دی 1403
  • شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، 1230 هـ ش
10 رجب 1446
  • ولادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جواد الائمه»، 195 هـ ق
Thursday 9 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

    پنجشنبه ۲۰ دی

    دو غزل در رثای پدر و خواهر از دست رفته ام

    شعری از

    امیرحسین مقدم

    از دفتر ما صابر دردهای خویشیم نوع شعر

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ ۰۳:۵۳ شماره ثبت ۱۰۱۰۴
      بازدید : ۸۵۱۶   |    نظرات : ۲۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

     

    به یاد بغض در گلو شکسته پدرم و رنج به جان نشسته خواهرم،

    روانشان شاد. ......

    از بر، پدرم رفته

    بیگانه شدم دیگر ، من با همه خویشانم.

    دیوانه شدم زین غم ، مجنون و پریشانم.

     

    شمس و قمرم رفته ، از بر، پدرم رفته.

    وان تاج سرم رفته ، دیگر چه کنم جانم؟

     

    رویش چو رخ خورشید، او چشم و چراغم بود.

    من قدر ندانستم زان گوهر تابانم.

     

    دل زاغه‌ی غم، غم بیش زاغان پران بر بام.

    او غایت صبر اما، در فتنه دورانم.

     

    خاموش به لب، گرچه یک سینه پر از غم داشت.

    آخر بشکست از غم، این کوه خموشانم.

     

    او جان جهانم بود، جانم زجهانم رفت.

    برگو چه کنم دیگر با دیده‌ی گریانم.

     

    10 / شهریور / 1388

    در روز اربعین پدرم

    در رثای خواهرم

    آتش دل

    خدایا جان و تن آتش گرفته.

    دل ویران من آتش گرفته.

     

    چنان، گویی که هیمش را کران نیست.

    چنین، بر این بدن آتش گرفته.

     

    جگر می‌سوزدم، حتّا سرابی،

    اگر دشت و دَمَن، آتش گرفته.

     

    دل هرکس که دید آن خسته جان را،

    زبستر تا کفن، آتش گرفته.

     

    به سر گویی نبودش سر پناهی،

    غریب اندر وطن، آتش گرفته.

     

    مپندار این شرار از شوری بخت،

    که از نیرنگ، تن، آتش گرفته.

     

    به هر سو بنگرم، غیر از شرر نیست،

    که هم سود و ثَمَن، آتش گرفته.

     

    چه جای صحبت از سود و زیان است،

    ببین، حتّا سخن، آتش گرفته.

     

    از این زخمی که قلبم خورد از این داغ،

    نه جسمم، روح من، آتش گرفته.

    25 / 5 / 1390

    سومین روز درگذشت خواهر رنج کشیده‌ام، الهام

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2