سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        من و مادربزرگ!!!
        ارسال شده توسط

        طاهره اباذری هریس

        در تاریخ : سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶ ۰۳:۴۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۵۰ | نظرات : ۲

         
        می دانی
        من زودتر از تو پیر خواهم شد
        همین حوالی سی سالگی باید موهای سفیدم را با رنگ موی n1 بپوشانم
        تار به تار دلشوره پیرشان میکند
        مثلا نگران سرفه های خش دارت که میشوم سفید تر می شوند
        نخ به نخ دلشوره ی سیگارهایت و جا سیگاری پر شده را فرو می دهم در این ریه های بی جان و هق هق بیرون می دهم و پیر تر می شوم
        یا فکر اینکه نکند بی پلیور و بارانی در این سرما بیرون رفته باشی و سرما بخوری...
        اینکه کسی نباشد که چای داغی دستت بدهد و قربان صدقه ات برود،
        یا بدتر
        اینکه کسی باشد و من نباشم چین به چین چروک می اندازد زیر چشم های خیسم
        روزی چهار وعده،هر شش ساعت یکبار... نگرانی قرص های نخورده ات مثل یک پیرزن آلزایمر گرفته به جانم می افتد
        قرص ها تجویز دکتر برای تو بود یا من؟!
        راستی مجبورم حواسم را جمع کنم که اشتباهی سر نزند ازم،
        شیطنت و بچگی هایم را بگذارم توی همان صندوقچه هایی که مادربزرگ ها داشتند
        نیستی که بگویی فدای سرت، اصلا آدم است و اشتباهاتش
        که با لبخند بگویی دیوانگی هایت را هم عشق است...فلانی!
        روز به روز دارم آدم بزرگ تر میشم،درست عین مادربزرگ...!
        تازگی ها هم که دست به عصا شده ام،توی شعرهایم،نوشته هایم...
        مبادا کسی بویی ببرد که یک تو وسطِ زندگیم گم شده است
        خلاصه این روزها کنار پای مادربزرگ می نشینم توی ایوان
        از عشق می گوید و از جوانیش
        از پدربزرگ و دلبری هایش
        من هم با بغض سکوت میکنم عشق را
        و تورا
        و هی فکر میکنم که قرار نیست برای نوه هایم از تو بگویم
        خیلی وقت است من و مادر بزرگ شبیه همیم
        فقط او موهایش را با حنا رنگ میکند
        من با n1!
        #طاهره_اباذری_هریس

         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۸۳۹ در تاریخ سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶ ۰۳:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        امیر اصفهانی(دلقک)
        سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶ ۱۰:۲۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۶ ۰۸:۵۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مرسی
        درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2