جمعه ۳۰ آذر
سرگذشت تأثرآور یک شاعر
ارسال شده توسط سینا خواجه زاده در تاریخ : سه شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۳۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۶۰ | نظرات : ۱۷
|
|
در منتهاالیه خیابان، بود پدید
تهران، برونِ شهر، خرابه یکی بنای
گسترده مه، ز روزنه شاخهای بید
فرشی که تا بد ار، بلرزد همی هوای
ساعت دوازده است، هلا نیمهشب رسید
جز وای وای جغد نیاید دگر صدای
یک بیستساله شاعری، آواره و فرید
با هیکل نحیف و خیالات غمفزای
از دست میخ کفش به پا، گه همیجهید
در کفش مینمود، همی جابهجای پای
چون دلش خوراک و چو پیراهن شهید
دوشش عبای کهنه، کفن در بر گدای
شام از پس گرسنگی، مدتی مدید
یک نیمه نان بخورده، پس کوچه در خفای
در لرزه و تعب، ز تب و نوبه میمکید
اندر دهانش انگشت، از حسرت دوای
ناگه سکوت، پرده شب را ز هم درید
از دست حزن خویش، چو بگریست های های
خوابید روی خاک و عبا بر سرش کشید
سنگی نهاد زیر سرش، بهر متکای
با آن که در نتیجه عشق وطن گُزید
در این خراب مانده وطن در خرابههای
بازش ببین کزو، در و دیوارش میشنید
دایم ز شام تا سحر، این ناله کی خدای!
گر این چنین به خاک وطن، شب سحر کنم
خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم؟
سرودهای از سیدمحمدرضا کردستانی معروف به میرزاده عشقی است که بیت آخر آن اشاره به مطلع شعر دیگری از خود اوست:
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهش بر سر است و، من:
نامردم ار به بی کله، آنی بسر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ! زیر و روی تو، زیر و زبر کنم
جائیست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه می کنی؟ بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم*
معشوق «عشقی » ای وطن، ای عشق پاک!
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم:
«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم »
«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم »
«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم »
* کرا کشت خواهد همی روزگار - چه نیکوتر از مرگ در کارزار
میرزادهی عشقی در سن ۳۰ سالگی ترور شد. دو سه بیت از شعر بالا هم بر سنگ قبرش نوشته شده است.
.
.
.
وطنپرستی خوب است؟
بد است؟
آیا حتماً باید برچسبی(خوب و بد و ...) بر آن نهاد؟ یا اینکه تا میشود استفادهاش کنیم، بدون نگاه به خوب و بدیاش.
آیا تاریخ مصرفی داشته و اکنون به پایان رسیده است؟
...
لطفا به این پرسشها و پرسشهایی از این دست، از جنبههای غیرسیاسی و غیر مذهبی فکر کنید. اگر شدنی بود و حوصلهای دست داد، دیدگاهتان را بگذارید تا دیده شود.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۲۴۹۸ در تاریخ سه شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درود، و ممنون که شعرها رو خوندید و دیدگاه خوبتون رو گفتید. | |
|
درود هادی جان. ممنونم برای توجه و شما، و دیدگاه سنجیدهی تان و همینطور این شعر خواندنی. بخشهایی را که میخواندم یاد بخشهایی از سرودهی از فرخی یزدی افتادم: به هنگام سیهروزی علم کن قد مردی را ز خون سرخفام خود بشوی این رنگ زردی را نصیب مردم دانا به جز خون جگر نبود در آن کشور که خلقش کرده عادت هرزهگردی را . . . | |
|
درود، آره بنده هم به پیروی از خیلیها لااقل اندک دغدغهای دارم، چون همچنان احتمال میدهم زندگی حتی همین روزهای تاریک فرصتی باشد برای انجام کاری، شاید خوب. بسیار سپاسگزارم که دیدگاه خواندنیتون رو مطرح کردید. خوشحالم که دربارهی زیبایی شعرها همعقیدهایم، دربارهی زیبایی تصویری که از آرزوی خود برای مرزها ارائه نمودید نیز همینطور. | |
|
درود، ممنونم که نظر و شعر ارزشمندتون رو مطرح کردید. شعر شما ۱۲ بیت دارد، درحالی که شعر میرزاده(شعر مربوط به بیت تضمین شما) ۷ بیت، پس در مقیاس این وزن و ردیف و قافیه، اوضاع مملکت از روزگار قاجار دست کم ۵ بیت داغونتر شده است. آره وطنپرستی وطندوستی است. در بعضی موارد دوستیای که بتوان آن را با پرستش قیاس نمود. در ادامه امیدوارم هرکس که سخنی دربارهی این دیدگاه محترم دارد مطرح کند و با همین تبادل نظر، دلخوشیای به یکدیگر هدیه کنیم. من فکر میکنم میشود به قضیه اینطور هم نگاه کرد که مرزها پیش از جوانهزدن ایدهی استعمار و حتی پیش از اینکه از وجودشان در این مقیاس بزرگ آگاه شویم شکل گرفته بودند. یا اگر مرزی نبود، دلیلی نداشت چیزی که به آن میگوییم استعمار هم شکل بگیرد و خیلی زود محو نشود. چون بشر کوچکترین شاکلههای فرهنگی و اجتماعیاش را مدیون سعی و خطا است. | |
|
منظورم از استعمارگران، معنای معمول آن شامل فلان کشورها نیست، استعمارگران یک یا چند کشور خاص نیستند، استعمارگری یک تفکر است، و این تفکر که مبنایش بهره بردن بیشتر ِ یک عده ی اقلیت و بی بهرگی یا کم بهرگی اکثریت است، عواملی دارد که در کشورهای مختلف حکومت می کنند. مثلاً در کشورهای مختلف تغییر حکومت میدهند و نامش را میگذارند انقلاب، مثل تغییر حکومت سال ۵۷ در کشور خودمون. استعمارگران افراد خاص و قدرتمندند و البته ثروتمندی هستند که حکومت همان کشورهایی که هی توی رسانه های ما بهشون میگن استعمار از جمله انگلیس یا امریکا یا روسیه یا... هم عوامل آنها هستند چه برسد به حکومت کشورهایی مثل کشور ما. به همین دلیل است که میگویم باور ندارم دشمنی ایران و امریکا و انگلیس و... چون همه ی اینها عوامل استعمارگرانند، یک خانواده اند، دستشون توی یک کاسه است، و تعارض ظاهری آنها بخشی از سیاست آنهاست. | |
|
بله، تصور بنده هم از استعمار مانند فرمایش شماست. دولتها استعمارگر نیستند، بلکه پیمانکار اویند. خیلی از آدمها خریدنی اند. یک روز در یک تلوزیون مینشینند و میگویند اگر هزار سال دیگر هم انتخابات باشد، باز هم شرکت میکنند و انتخاب حجابشان آزادانه بودهاست، روز دیگر کارفرمایشان عوض میشود و بهتبعش حرفهایشان... و هر استعماری دوست دارد چنین آدمهای کاربلدی را پیدا کرده، بادشان کند، برنامهریزیشان نموده و به پورتهای USB3 جامعه مردم فرویشان کند. و تودهی مردم هم که مجهز به تکنولوژی Plug and Play اند و الیماشالله... فکر میکنم در این زمینه دیدگاهمان خیلی نزدیک است. اختلافی هم باشد، برای بنده زیباست و دلپسند. باز هم از لطف همسخنیتان ممنونم. | |
|
درود، ممنونم که دیدگاه و سخن ارزشمندتون رو نوشتید. آره، بعضیها فکر میکنند برای نشان دادن میهنپرستی، باید دست به دگرستیزی بزنند. کسانی که ارادهای برای تلاش واقعی که آثار مثبت بهبار آورد ندارند. | |
|
درود امیرحسین جان
آنها که ویران میکنند نمیدانند ما ایرانیها چه لذتی از ساختن دوباره میبریم.
ممنونم برای این شعر زیبا.
نمیدونم منظور شاملو از «آنان» که بود، اما در ذهن من، تصویر ابر انسانهایی مجسم شد که هر روز در گوشه و کنار شهر میبینمشان که با قد افراشته و قامت خمیده و چشمهایی که در دل شیر هراس میاندازد، گونیهای پر از آنچه که ما به آن میگوییم زباله را بر دوش میکشند تا از همان زباله ارتزاق کنند و از برادرکشی و وطنفروشی نه. | |
|
به به چقدر زیبا و دلنشین گفتی؛ آنها که ویران میکنند نمیدانند ما ایرانیها چه لذتی از ساختن دوباره میبریم👌 منهم فکر میکنم منظور شاملو ابرانسانهای پاک و شریف بوده... که هرکاری میکنند و هرچیزی میفروشند اما ناموس فروشی و وطنفروشی نه | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا بود🌺🌺👏👏
وطن پرستی البته که خوب است، اگر معنی وطن پرستی وطن دوستی و دلسوزی و احساس مسئولیت برای وطن باشد و به سمت فاشیست سوق پیدا نکند
منتها ارجح بر وطنپرستی، انسان دوستیست که اگر انسانیت مبنا باشد دیگر احتیاجی به وطن پرستی هم نیست!🙏