سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        فرار از سکوت قسمت ،چهارم
        ارسال شده توسط

        فاطمه شایگان(هیراب)

        در تاریخ : سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۵۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۳ | نظرات : ۰

        داروها رو بردار وقبل از اینکه پشیمون بشم راهت و بگیر وبرو،سوال اضافه هم نکن.پاکت داروها رو برداشتم و از خوشحالی، دردِ حاصل از ضرب وشتمِ تنم رو فراموش کردم ، ودوان دوان به سمت بخش،رفتم ،وقتی که می خواستم وارد اتاق بشم متوجه حضور دکترشدم:
        _ فک نکنم دوام بیاره ،بیمار دچار هیپوولمی شدید شده ،هرکاری باید ،رو انجام دادیم دیگه..........نگذاشتم حرف دکتر تموم شه با وجود اینکه ،اصطلاح پزشکی که به کار برده بود رو ،نمیدونستم چیه؟اما از لحن نا امیدانه اش فهمیدم ،نباید زیاد امیدوار باشم.توی حرفش پریدمو با بغضی گلو گیر گفتم :چی می‌گید،من سر در نمیارم،چرا امیدی نیست؟_ دخترم خواهرت خون زیادی از دست داده علاوه براین آسیب شدیدی به استخوان‌ها وعضلاتش رسیده ،باید امیدت به خدا باشه .
        + درد میکشه آقای دکتر ؟
        _ به دلیل آسیب اعصابی که مسئول ارسال سیگنال های درد به مغزش هستن ،دردی احساس نمیکنه ،تازه اگر هم احساس کنه ما مرتب بهش مورفین تزریق میکنیم نگران نباش ،انشاالله که این بحران رو پشت سر میزاره .الان هم برو بیرون زیاد نزدیک بیمار نشو چون به خاطر شرایط بدنی ش ممکنه دچارعفونت بشه.
        بیرون رفتم ،پرستارها مشغول تراشیدن پوست آسیب دیده ش شدن ،فقط فریادهای کنگ وبی جان عاطفه بود که گوش احساسم رو کر کرده بود،این بدترین برهه ی زندگی پر فراز ونشیب من بود،خدایا فقط نمیره،فقط نمیره ......بعد که کار لایه برداری وضدعفونی کردن ومراحل پانسمان ش تمام شد،بهش مورفین تزریق کردن و آروم گرفت، روی سر انگشتام ایستادم و با سعی زیاد تلاش کردم از شیشه پشت در ببینمش ،انگاربا چشم های نیمه بازش قصد داشت بهم،چیزی بگه ،میدونستم که فکر وقلبش پیش ماهان مونده ،سریع وبدون معتلی،یه نگاهی به چپ وراست انداختم که پرستار نباشه ودر رو نیمه باز کردم ،وآرام بهش گفتم : ماهان خوبه جاش اَ منه ،من مراقبشم،غصه نخور.باصدای بی جون ولبی خشک ،یه چیزی نجوا میکرد تا خواستم برم نزدیک که ببینم چه میگه،پرستار با صدای بلند فریاد زد: دختر مگه نگفتم نزدیک بیمارنشو ،زود شو بیا بیرون ،پاهام به سمت خروج از اتاق می رفت، اما چشمام هنوز حرکات لبهای عاطفه رو تعقیب میکرد،یعنی چی می خواست بگه؟
        بیرون اومدم ودوباره روی همون صندلی نشستم مدام به این طرف واون طرف نگاه می کردم که مبادا ،مسعود دوباره غافلگیرم کنه وبیاد سراغم.درهمین حین متوجه زنِ جوان و زیبایی شدم که با لباس های مندرس وپاره ،اون بغل ته راهرو ،نشسته بودو با حرکات عصبی، با خودش حرف می زد وبه این طرف واون طرف ایما،اشاره می کرد.بهش خیره شدم به یک باره نگاهش رو برگردوند،سمت منو و باچشم هایی گرد،گفت:چیه چرا به من زل زدی هااااا؟
        خشکم زده بود،با همون حالت عصبی وبا شتاب به سمت من  اومد.
        وای خداااااا ،انگار واسه خودم دردسر ساختم. . ‌ . ادامه در قسمت بعدی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۳۶۵ در تاریخ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        شاهزاده خانوم

        ب سلام به همه نابیون محترم ااا خوشم نمیاد قسم بخورم برای این موضوع کاملا بی ارزش اما چنان با روح و روان آدم بازی می کنید مجبورم این کارو بکنم به والله قسم توی ناب هیچ پروفایل فیکی ندارم ااا برای چی وقتی می تونم خودم فعالیت کنم حرفامو بزنم فیک داشته باشم ااا نه ثنا خانوم منم نه آتنا خانوم نه هیچ احد و الناس دیگههه ااا توی ناب و وبلاگم تنها یه اسم دارم اونم شاهزاده خانوم از سال هشتاد و هفت تا حالااااااا ااا شاد باشید
        مدینه ولی زاده جوشقان

        یک چند پی دانش و دفتر گشتیم کردیم حساب اا یک چند پی زینت و زیور گشتیم در عهد شباب اا چون واقف از این جهان ابتر گشتیم نقشی است بر آب اا ترک همه کردیم و قلندر گشتیم ما را دریاب
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ترنّمِ صَفای جان صداقت است و راستی ااا شُکوهِ اعتبارِ حق صلابتِ بَهاستی اا سلام بداهه ی
        ساسان نجفی

        ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم اا ما را سریر دولت باقی مسخر است
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        زده ام قفل بزرگی به دروازه دل که دگر بار به روی احدی وانکنم آنچنان دل بشکسته که اااا هم حتی پشت دروازه دل در بزند وانکنم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0