"صالح بیچار" (ساڵح بێچار) شاعر، نویسنده، ترانه سرای و روزنامهنگار کورد عراقی، در نخستین روز جولای ۱۹۶۷ میلادی، در محلهی "سەرشەقامە" شهر سلیمانیه، پایتخت اقلیم کوردستان دیده به جهان گشود.
وی طی سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ میلادی در خیابان مولوی آن شهر، کتابفروشی داشت و همین امر سببساز آشنایی وی با بسیاری از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و خوانندگان آن دیار شد.
نخستین شعرش در سال ۱۹۸۳ در روزنامهی هاوکاری منتشر شد و تاکنون اشعارش به زبانهای عربی و انگلیسی و فارسی و... برگردان شده است. همچنین خوانندگان بسیاری از جمله: عدنان کریم، شهین طالبانی، چوپی فتاح، شیلان عثمان، بختیار صالح و... اشعار او را خوانده و اجرا کردهاند.
ایشان در سال ۱۹۹۱ با خانم "منیره رسول" ازدواج و از این ازدواج صاحب سه دختر و دو پسر شدند.
▪فعالیتهای ادبی و هنری و اجتماعی:
- عضو کنگرهی اتحاد نویسندگان کورد
- عضو مجلس روشنفکران کورد
- عضو اجرایی کنگرهی ادبی و هنری گلاویژ
- عضو اجرایی خانه داستان سلیمانیه
- عضو سندیکای روزنامهنگاران کوردستان
- عضو فدراسیون نیمه دولتی روزنامهنگاران (IFJ)
- همکاری با مجلهی پەپوولەی مناڵانە، ماهنامهی یادگار و روزنامهی کوردستان نو و...
و...
▪کتابشناسی:
- ئەوان مرۆڤن بەرلەوەی بەساڵچووبن - ٢٠٠٣
- فریشتەسپییەکان - ٢٠٠٥
- ھاوڕێیانی ژینگە (ئۆپەرێت بۆ منداڵان) - ٢٠١٢
- دیوانی ساڵح بێچار - ٢٠١٩
▪نمونهی شعر:
(۱)
چشم انتظاری،
دریاییست...
که خشک نمیشود و از بین نمیرود
غروب است و چشم انتظار تو...
دلم میگوید که میآید،
دلم گواه میدهد...
در حالی که تردید و دو دلی از درون
نابودم میکند،
میترساندم،
به گریه میاندازدم،
و آن تردید میگوید که نمیآیی...
(۲)
تو اینجا نیستی،
همه چیز جای خودش است!
همان جا و
همان فصل و
همان شهر و
همان خیابان
اما من باز منم و
رهگذر همان راهام،
اما دنیا عوض شده است...
این بار که تو اینجا نیستی...
من فقط تنهام!
(۳)
هوا، بوی خوشی میدهد...
نکند، تو فراموش کردی
پنجرههایت را ببندی!
(۴)
امشب روحم به سوی تو آمد
از من گریزان و
بسیار خسته و دردمند
پناهش بده، که تو پناهندهای...
ملت تو عشق توست!
(۵)
زمانی کە با هم هستیم
شک میکنم که بیدار هستم
چونکه بیتو هم باشم، مردهام
تماشا دارد که بیتو زندهام هنوز!
(۶)
فقط یک نگاهت کافیست...
برای من که به پرواز در آیم
به هر جا،
به دوری تو عادت ندارم، میمیرم!
(۷)
دیدن تو
مشابه یک رویا است،
این را نفهمیدم،
تا بودنت را مطمێن شدم
ترکم کردی!
(۸)
همچون یعقوب کور شدم
صبر ایوب را از کجا بیابم تا
با عطر پیراهنت
چشم کورم بینا شود!
(۹)
حق با کدامشان است
هر کدامشان چهار حرفاند،
حیات و مردن!
(۱۰)
زکات بوسه،
رمضان عشق است، نازنین!
عید دیدار را به چه زمانی موکول کردهای؟
من که فطریهی غمام را دادهام...
تو چه وقت زکات، بوسه را پرداخت میکنی؟!
(۱۱)
با خودم آواز میخواندم،
یک روز مادرم، به من گفت: عزیزم...
انگار عاشق شدهای؟!
او نمیدانست...
تو خیلی وقت پیش از این،
دلم را بردهای!
شعر: #صالح_بیچار
برگردان: #زانا_کوردستانی
می گذارید درود