يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ سوته دلان شاعر داریوش عرفانی(محزون)
|
|
آتَشـی از زیر خاکستــر نمایان می شـود
|
|
|
|
|
مردم شهر تو را سنگ فراوان زده اند
شکوه از طایفه ی مست و دغلباز مکن ...
|
|
|
|
|
ساقی بده پیمانه ای شاید که آرامم کند ...
|
|
|
|
|
عزم رفتن میکنی آهسته تر بردار دل ...
|
|
|
|
|
واژه به واژه خط به خط ، شعــر شدم مرا بخـوان
|
|
|
|
|
من و تو دست به دست هم
داریم فردا رو میسازیم
|
|
|
|
|
سرگشته ی تشویشم رسوای جهانم کن
تا چهره بپوشانم در خویش رهایم کن
|
|
|
|
|
هر بار وفا کردیم .. غم آمد و مهمان شد
|
|
|
|
|
خواستم وصفش کنم ..
زیباتر مـــادر نبــــــود
|
|
|
|
|
شب شعرو شب یلدا و شب خاطره
کم نمانده که دلم قافیه پرداز شود
|
|
|
|
|
در نظر بازی ما چیزی به جز اعجاز نیست
محشری در شعر من این هم زبانی میکند
|
|
|
|
|
لعنت به دل و دلبر
لعنت به دو چشمت یار
نفریـــــن به تو و عشقت
در محفل مستانه
|
|
|
|
|
یه روزی عاشقت بودم ، تموم دلخوشیم بودی
تو چشمات حسِ نابی بود ، یه روزی عاشقم بودی
|
|
|