يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ كوچ خليج شاعر رضا قنواتي ( خيال )
|
|
زمین
خاک بود
چشم های ما آب شد
آتش کم داشتند
تا آدم انسان شود
جنگ آمد
مسلمان شدیم.....
|
|
|
|
|
تجسس باد
دل ساده باران را هر جایی می کند
تولد مجرم
تحفه ی رحم قانون است
فریاد
فریاد
فریاد
از
|
|
|
|
|
باران که بیاید
تا ران توی مسلمانی گیر می کنم
دیگرحالم حوصله ام را
از هیچ صلیبی با
|
|
|
|
|
به هوای
خاک
دریا را سر کشیدیم
تا برگردند
روی بی تابی های ترک برداشته
بطری های سرگردان
ویونس
پ
|
|
|
|
|
چشم هايم را
سنگ فرش خيابان خواهم كرد
تالگدمال شوند
قصه هاي هزار ويك شب
در میزان ندیده ها
|
|
|
|
|
عقب
عقب
عقب تر که
فکر کنی
پاهایی می بینی
مال من نیست
|
|
|
|
|
سگی گوشه دنیا
دم تکان می دهد
تکان تکان های باد بادکی
جمع و جور نشوم
توی مشت زمین
سر د
|
|
|
|
|
من که
می خواستم چشم های مادر بزرگ را
آبی کنم
ببین چه شدم
ت
|
|
|
|
|
افتادن از داغی تنت
ازچشمان براق کسی بود
یکی دیگر
من که نه
دست من نبود
بوت های انگلیسی
|
|
|
|
|
خشکیدند پای نگاهم
علف های سبز
شاید آخرین مسافر این جاده
خودم بوده ام
بای
|
|
|
|
|
کارگر
فرقی نمی کند
شمالی
جنوبی
وقتی که
پشت به آزادی
باید
|
|
|
|
|
دستهايت را
از من بگير
احساسم را باز كن
از افراطي كه
|
|
|
|
|
پیوند نمی خوری
به تیرگی جمحمه های خاموش
به موهای دراز پوز شب
به لب های کلفت هم سلیه
به
|
|
|
|
|
آسمان
می بارد وارسته
کوه ها
می روند پیوسته
آدم ها
می
|
|
|
|
|
به باد فکر نمی کند
هیچ کس
جز مردی
که در خواب راه می رود
با دکمه های باز
به خاک فکر نم
|
|
|
|
|
اشک
با قدم های کوتاه
شب
با اندام بلند
تنهایی سهم عشق
که من
او باشم
او کس دیگری
|
|
|
|
|
آنقدر دست از سرم برنداشتند که خدا دست از سرم کشید و مانده ام تنها گیج چپ و راستم
|
|
|