چهارشنبه ۳ بهمن
اشعار دفتر شعرِ لبخند سکوت شاعر محمد درگاهی (سپهر)
|
|
معشوقه ی من رفت و دگر با من نیست
با رفتن او ، روح دگر در تن نیست
|
|
|
|
|
خالی شدم از عشق و از خنده و از شادی
گشتم چو یک بلبل ،در حسرت آزادی
یک قصه بگویم من ، یک قصه که
|
|
|
|
|
در خـــلوت احســـاس ز او یاد بیامد
یادی که چو تیری ز کمان بر دل من زد
گفتم نکن ای دل ، دگر تاب
|
|
|
|
|
عشق من او بود اما او مرا باور نداشت
دل به جز عشقی ز او معشوقه ای دیگر نداشت
من بسویش رفتم و با
|
|
|
|
|
مادرم گفت به من
چه شده ای پسرم
که تو تنها و پریشان و پر از درد و غمی؟
سرخی چشم تو مانند غرو
|
|
|
|
|
تو به من خندیدی
و به این خنده دلم خام تو شد
من بهار دل خ
|
|
|
|
|
مرگ آمد جان ز تن بابا نداشت
دخترک با مرگ بابا نا نداشت
سبز شد آمد بهار اما هنوز
|
|
|
|
|
لحظه ها در گذرند
لحظه ها مثل نسیم
در میان سبزه و گندمزار
|
|
|
|
|
برگ درخت عشق من می ریزد انگار
دارم ز تو یک قاب عکس برروی
|
|
|
|
|
من در این تنهایی و زندان خویش
کرده ام یاد تو را مهمان خویش
درد و رنجم را به یادت گفته ام
|
|
|
|
|
این ((سجده)) مپندار که از ترس عذاب است
هــر بندگــی آدم ، پــر اجــر و ثـــواب است
|
|
|
|
|
در عاشقی جز درد عشق ، چیزی ندیدم
از عشق شیرین در دلم ، تلخی چشیدم
در روزگــاری عاشــق و دلــدا
|
|
|
|
|
از دوری ات مجنون شدم ، دیوانه گشتم
هر روز در حصر می و میخانه گشتم
|
|
|
|
|
با تمام اشکهایم مردمان خندیده اند
ریشه های غم و اندوه مرا پیچیده اند
|
|
|
|
|
پشت این پنجره ها ، منتظرت قاب شدم
|
|
|
|
|
در نزد من با چشم تر یارم سفر کرد
از قصر عشق قلب من رفت و حذر کرد
دیگر به قلب من نیامد عشق و مه
|
|
|
|
|
مرغ فردوس برینم، قفسی نیست مرا
کشته ی دشت زمینم، نفسی نیست مرا
|
|
|
|
|
رنگ رخسار تو ای دوست مرا شادم کرد
از حصـــار تــلخ تنهایی ام آزادم کرد
خنده ات رنگ سیاهی را ز
|
|
|
|
|
بوی خوش می آید از باد و نسیم
در تمام عــمر ندیدم این شمیم
بوی تو ، عطر دل انگیز بهار
حس خوب
|
|
|
|
|
بی تو دلم میگیرد و افسرده و تنگ است
ساز دل من کوک کوک، اما بد آهنگ است
|
|
|
|
|
در سکوت دوزخ فریاد من
خاطرات تلخ آمد یــاد من
خاطراتی از گذشته ، پر ز درد
|
|
|
|
|
اگر این جسم بپوسد، خاک و خاکستر شود
یا که یادم از تمام خاطرات ، هم برود
|
|
|
|
|
آمـــدم امـــا نبودی ، دیدنت حاصــل نشد
عشق را از من ربودی،عاشقی کامل نشد
روزگارم غــــرق آه و
|
|
|
|
|
در غبار نا امیدی ، خنده هایم پر کشید
گرگ شوم بی وفایی ،قلب من از تن درید
یکه و تنها شدم ، من د
|
|
|