صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۸۴۹۴ |
تا کنون 301 کاربر 1288 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
سرِ سجاده ی نورم
ساکن ، اما درعبورم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۷۵۰ در تاریخ ۲ روز پیش
نظرات: ۶
|
|
کاشکی افسردگی ها ، درما بمیرند
دَم به دَم دل شاد بادا
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۷۲۹ در تاریخ ۳ روز پیش
نظرات: ۱۱
|
|
آبادیِ زندگیم ، با توست اِی دوست که آباده
با باده ای که می دهی ام ، غم و درد برباده
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۶۹۸ در تاریخ ۴ روز پیش
نظرات: ۶
|
|
آنقدرحرف زد ،
مخ ام را خورد
مرا به کابوسِ ولوله جادو برد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۶۸۳ در تاریخ ۵ روز پیش
نظرات: ۴
|
|
ای خروشین سینه های چاک چاک ! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۶۵۷ در تاریخ ۶ روز پیش
نظرات: ۱۶
مجموع ۱۳۷۶ پست فعال در ۲۷۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
طولانی ترین شب سال اگه فکرتون پرت شد تووی شب یلدا ، اشتباه پرت شد چون طولانی ترین شبِ سال، آخر پاییز نیست آخر تابستونه . شب یلدا یه دقیقه از شب ماقبلش طولانی تره ولی وقتی آخرای تابستو
|
|
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ ۱۳:۲۷
نظرات: ۰
|
|
نذری دوتا دوست ، تووی کوچه توپ بازی می کردند . دوتا دوستِ شش ساله . یکی شون فرزتر بود و هِی به اون یکی گُل میزد . اون یکی حرصش دراومده بود . مخصوصاً کُرکُری هم چاشنی ب
|
|
چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۲۸
نظرات: ۴
|
|
کله پزی سیّد فریبرز در را برای دوستش باز کرد و هر دو وارد کلهپزی شدند . دوستش سلام کرد و جواب شنید . فریبرز : سلام آقا سید . صبح زیبای شما بخیر آقا سید : بَه آقا فریبرز، سل
|
|
شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۲۷
نظرات: ۲
|
|
سناریو من بارها و بارها با اتفاقاتی برخورد نموده ام که دوستشان نداشته ام، ولی هیچگاه به خودم اجازه نداده ام که از خدای مهربانم در بروز آن حوادث و اتفاقات غمگین ، خرده بگیرم . یک
|
|
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۳:۳۷
نظرات: ۴
|
|
تغییر قیافه مازیار موذیانه مُوزر به دست ، مقابل آینه ایستاده بود . دکمه ی مُوزر را روشن کرد . مدتی بعد مازیار، یه جوردیگه شده بود. ازپله های خونه ی دوبلکس شون که پایین اومد، لرز
|
|
يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۶
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۶ پست فعال در ۳۰ صفحه |