صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
 بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۱۰۵۲۲ |
تا کنون 343 کاربر 1503 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
تو مثل تیغ دوشاخه ای ،
رخنه کرده بین حلقوم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۷۰۱۷ در تاریخ ۳ روز پیش
نظرات: ۰
|
|
تو که میگویی ظالم نیستی ، ظالم نیستی ؟
اینرا میگویی چون عادل نیستی
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۹۲۷ در تاریخ ۸ روز پیش
نظرات: ۰
|
|
دیگرخسته ام ازخود ،
پس برس به دادم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۹۰۶ در تاریخ ۹ روز پیش
نظرات: ۰
|
|
دیگه آفتاب عمرم ،
لب بومه
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۸۷۳ در تاریخ ۱۱ روز پیش
نظرات: ۰
|
|
مردم خبر !
مردم خبر !
شاخه هایم را کندند ،
آنهمه وحشیانِ بد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۸۴۷ در تاریخ ۱۲ روز پیش
نظرات: ۰
مجموع ۱۶۷۵ پست فعال در ۳۳۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
از شروعی خدایی ، تا بی نهایتی الهی کاش مرا میفهمیدی که تا چه اندازه تنهایم ! دیگر لشکر زیباییها ، یکی پس از دیگری پرکشیدند و از میانه ی ملموس ما رفتند. حبیب خدا دربستر بیماری، در
|
|
دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۵۱
نظرات: ۵
|
|
شهوتِ کلام روزی در اتوبوسی ، یه سریش کنارم نشست و ازآنها بود که شهوتِ کلام دارند . یکی شان را می شناختم که میگفت : اگه حرف نزنم میمیرم . وقتی کسی را نمی یافت با او حرف بزند ،
|
|
پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۴۵
نظرات: ۶
|
|
فرصت فرصت ، زمانِ کوتاهِ لبیک گفتن به هل من ناصر حسین است زمان کوتاهِ زندگی حالا که پایانش ، نامشخص است حالا که واژه ی اندک ، معنایی برای عمرِ دنی
|
|
جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۴۴
نظرات: ۰
|
|
وفایی ، به زیباییِ خوشه های اَقاقی یکسالی بود که از فوت ناگوارهمسرش می گذشت . چند نفری جسته گریخته زمزمه ی لزوم تجدید فراش دوباره را سردادند . با شنیدنِ اولین زمزمه ، ب
|
|
جمعه ۲۴ تير ۱۴۰۱ ۲۳:۴۳
نظرات: ۰
|
|
اگرچیزی گُم کردید در فروشگاهی بزرگ ، کلی خرید کرده بودیم و نزدیکِ صندوق که شدیم ، پدرم دست به جیب بردند که کارت شان را درآورند که دیدند کارت شان نیست . پدرم مثبت اندیشند، به راحت
|
|
دوشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۱ ۱۶:۲۵
نظرات: ۲
مجموع ۱۵۰ پست فعال در ۳۰ صفحه |