صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۱۰۱۹۲ |
تا کنون 336 کاربر 1466 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
دگرچشمام به خواب نمیروند ،
ز شورِقصه
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۸۶۴ در تاریخ دیروز
نظرات: ۷
|
|
چقدر لطیفه خاطراتت ،
مثل گل ابریشم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۸۴۳ در تاریخ ۲ روز پیش
نظرات: ۱۲
|
|
یه طنز کوچولو برای تغییر ذائقه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۸۱۲ در تاریخ ۳ روز پیش
نظرات: ۱۴
|
|
روو کوه ،
رفتم به رکوع
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۷۸۶ در تاریخ ۴ روز پیش
نظرات: ۱۲
|
|
فرود آمد از سرزمین رؤیا ،
به سرزمین واقع
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۷۵۳ در تاریخ ۵ روز پیش
نظرات: ۱۲
مجموع ۱۶۰۹ پست فعال در ۳۲۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
آرامشی وِلَرم شوهرش تازه مأموریت یافته بود که به آن شهرِ جنوبیِ داغ برود که همسرش را هم با خود برد ، چونکه شرکت به آنها یک خانه اختصاص داده بود ، اولین استحمامِ خانم ، خاطره ای
|
|
دوشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۱ ۱۰:۱۶
نظرات: ۰
|
|
دایناسور دخترهمسایه که ازخانه بیرون آمد با ماشینش مواجه شد که لاستیکش پنچربود. چهره ش طوری دگرگون شد که انگار، غم دنیا و آخرت ریخته به وجودش . دو دست بر کمر، به لاستیک اش ز
|
|
پنجشنبه ۸ دی ۱۴۰۱ ۱۰:۳۴
نظرات: ۱۰
|
|
واقعاً چه خبره ؟ رفته بودم گردو بخرم ، دیدم نسبت به چند روز پیش که خریده بودم خیلی گرون ترشده بود . از فروشنده پرسیدم : چرا اینقدر گرون ؟ گفت : خُب دلارگرون شده ! گفتم برای گردوخ
|
|
چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۰۴:۰۱
نظرات: ۱۲
|
|
طالعِ نحس فیلمهای طالعِ نحس که یادتان هست، کودکی که نحس بود و زیرِموهایش و روی پوستِ سرش نوشته شده بود : 666 همانگونه که مستحضرید ، چند روزپیش پیامکی از شرکت مخابرات ارسال شد که
|
|
پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۱۳
نظرات: ۸
|
|
رازها بالاخره فاش میشوند درطبقه ی دومِ خانه ی دوستش زندگی میکرد . همسرش را چند سالی بود که ازدست داده بود ولی دوستش لطف کرده بود و اجازه داده بود باز همانجا بماند ، طبقِ یه قراردادِ ن
|
|
سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۴۸
نظرات: ۴
مجموع ۱۵۰ پست فعال در ۳۰ صفحه |