پنجره ی بسته
نگاه مات رهگذران
ابزار های مکانیکی
با فهم و اراده ها ی هزارجور
وتکانه های مقطعی
درحوالی شلوغ شهر و میادین
وزاویه های کنشت و معبد و دیوان
با یاری رایانه های متعدد
وهوش مصنوعیِ ربات های معذب
در عصرِ معراجِ مجهولِ آهن و پولاد
هیاهو چتر آسایش باغ است !؟
باگمانه سازی های نامتجانس
وندای سکوت ، نایاب ترین ترانه ی ازلی
در این قوس بیقرار کسی ، در مدار صاف آینه نیست ؟!...
ناقوس ها مترصد اندوه اند
و عالیجنابِ ترس ، مترسکِ شالیزار
باید ؛ ازاین بی نظمیِ صعب هزار پاره گسست .
ما ، راز دار آینه بودیم
روزی که آسمان درسرانگشت کودکی بود
ودرسهای نخوانده ، وردزبان نجابت
وشهد یقین در کندوی شهادت
پروانه سرخوش و شیدا بود
بی شیله پیله در پیله ی مهذب خویش
می شد خدارا
دریائسگی سپیدار باکره دید
ودرطلوع یک خوشه ی ذرّت
و درسناریوی سخن گوی ساکت یک سنگ
در پنجره ی پریده رنگ
بجزنزول سایه هویدا نیست
- باپک زدن برپیپ های لودگی -
فهم کن ندای سبز دریچه را
پیام رسالت است
لبخند ژکوند نسترن ، مونالیزای ملیح باغچه
بسیار زیبا و شورانگیز بود
موثر و پر معنی
دستمریزاد
موفق باشید