سه شنبه ۱۵ آبان
قصه ی آل بلوط شعری از مهرداد مانا
از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۷ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۲۸ شماره ثبت ۹۷۸۰۶
بازدید : ۲۳۲۴ | نظرات : ۲۹۵
|
آخرین اشعار ناب مهرداد مانا
|
گفت :
و این دخترم به مادرش _ باران _ رفته
سازی سربه زیر
تا خنیاگرانش از خجالت خاموشی به درآیند
تاج سر همه ی نت هاست
و در سینه اش راز همایون و حدیث ابوعطا !!
اما آن پسرم ..
همان که با فولاد فاحشه همبستر
نمیدانم شیر ناپاک
از پستانِ کدام خاک به خوردش دادند
که قاتل عشیره ی سپیدار شد ؟
به خدا از اندوه تبر شدنش
تار سبزی به گیسم نمانده
چه کنم درین پادرجایی ناگزیر
که خیال پرواز ،
دانه ی درشت پنبه ای ست
در خواب شتران آبستن !!
و این یکی فرزندم
نردبام فروتنی ست
که پا بر گرده اش میگذاری و
تاااااااا سروده های سلمان بالا میروی
( یکی از اتاق فرمان نعره زد : خفه شو مردک واژه فروش )
آه
دار اعدام از ترکه ی من بود و
تیر تاریک از تبار گز
دست بر دلم نگذار
شاید خباثت آن خاج فراموشم شد
که هنوز حواریون گرسنه
نان فطیر در خون ارغوان میزنند
شما را به اره و الوار
شاخه های ناخلف این شعر را هرس کنید
در آستین هیچ واژه ای
جوابی برای گریه ی گلاله نیست
( در اتاق فرمان یکی سرش را به دیوار کوبید :
یک فنجان قصیده ی قلیچ لدفن !!)
__ اما همچنان بوی دانستن میاید
ما مچاله شدگان تقدیر
شکست خورده ی هفتاد جنبش نافرجامیم
و ناممان در سیاهه ی توفان ست هنوز
از آستین انار اگر تبری بیرون خزید
به حرمت نی لبک ها ببخشیدش
مگر هیچ یک از شما
به لانه ی پرنده یا به ارکیده ی لبهای زنی
ناخنک نزده است ؟؟
شادی این شط از اندوه دره ها میگذرد ( از اتاق فرمان یکی شاهرگش را قطع نخاع کرد : قرارمان شعر بود نه شعار !!!! )
پژمان نازنین
هزاران سال است
از نفهمی ناشاعران فیلمها گرفته ای
اگر میشود همین یکبار کات !!
از اول شروع میکنم :
به نام زن
درختی بودم در جنگل خدا
اما روزی تبر .....
کرمان سحرگاه ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
داخل اتوبوس بندرعباس
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما مهربانوی عزیز | |
|
و گلاله و آلاله از قضا یکی هستند . تخلصتان مرا یاد او میاندازد و ادب و شخصیت تان البته گوهری نایاب است . شعورتان را نماز میبرم و مقدمتان را گرامی | |
|
ترا که میبینم خستگی راه را به روان رود میدهم پاهایم زبان تلخ تاولها را فراموش میکنند و دستهای ام آیات روشن پینه را انکار جایی حتما دست کودکی بی پا را گرفته ام جایی شاید گونه ی جذام زنی را بوسیده ام جایی شک نکن ، کفتری خونین بال را آب داده ام یا سمندی تیر خورده از تقدیر را تیمار وگرنه ترا با تمام شیرینی ات که میراث نیشکر است به من _ که وارث رنج انسانم _ نمیدادند .....
شعر برای شما یادم رفت .. | |
|
درود جناب استکی | |
|
مرا به لهجه ی سورانی _ که زبان الهه ی آب است _ صدا میزنی : اذانی به بانگ بلال بارانها و سیلاب گریه غم تقدیر را تا سجاده خواهد شست | |
|
درود استاد اخباری عزیز | |
|
به او فکر میکنم گنجشکی بازمانده از بهار روی شاخه ی حواسم می نشیند سهره ی مستی به دیوان سنبله تفال میزند بر فرش فکرش ، فرشتگان از عرش قصه میگویند مادرم به خدای باران ناخدای دریای دلواپسی ست شاهد بوده ام بارها در زلال حوض نگاهش ماهیان تشویش ، شنا کرده اند ....
حضورتان بی هیچ غلوی ، خود آفتابی ست چرا که از خرمن دانش و تواضع ، توامان بهره ها برده و خوشه ها چیده اید
| |
|
پالتویم پوست پلنگی ست که هنوز بوی خون غزال میدهد و در یقه ی آخوندی پیراهنم ، پرستویی بی جفت به لذت لقاح پیش از کوچ میاندیشد و کفشهایم ، که باردار جاده های جهانند .... دلم اما بندی بانویی ست که خالش را خدا سروده بود و خیالش را من و هنوز نمیدانم حفره ی خالی نبودنش را با کدام سروده پر کنم ؟؟
خوش آمدی مرد دانا و البته همچنان تشنه ام و منتظر که روزی پته ی کلماتم را سر آب اندازی ...
| |
|
درود جناب حکیم | |
|
زنهار ازین هروله ی هراس و کنارم بنشین به خدا زمزم از زمزمه ی شعر مانا میجوشد ... سپاسمند و ارج گذار و رهین حضورتان هستم خواهر بزرگوار | |
|
استیکر اشتباهی ارسال ارسال شد .. پوزش | |
|
سرم را فراز نمودی هادی جان در این صفحه همیشه شاهد این اتفاقات زیبا بوده و هستم ، زیبا مانند حضور شما عزیزان | |
|
درود جناب محمدی | |
|
درود و عرض ادب خدمت استاد والااندیش و گرانقدرم | |
|
سلام و عرض ادب ...البته من نه استادم و نه جمشیدی کوچیک شما هستم و بسیار خوش آمدید | |
|
اشتباه کردم ببخشید درود فراوان | |
|
شما تاج سرید | |
|
درود بر شما جناب بدری ارجمند | |
|
آه وقتی تیهوی تنهایی ترانه میخواند ، لابد از گلایه های من و گریه های تو *خطی به خون ارغوان*خوانده ست ... از قول این اقاقیای بی خواب به مادرت بگو تقدیر را نمیتوان به قبضه ی قلم حواله کرد : عشق نسیم نمناکی ست که مسیر روزنه های روح آدمی را میشناسد !!
نمیدانید چقدر ذوق زده شدم که دوست سختگیر و باسوادم را پس از مدتها قانع کردم . راستش کمتر جرات میکنم که سروده های تازه را منتشر کنم . چون معمولا هر سروده را تا یکسال یکجورایی محرمانه میدانستم ... نقدتان کلاس درسی بود برای بنده و دوستان . امید که پاینده باشید | |
|
درود بر اربابترین | |
|
درود استاد عزیزم جناب مولایی (هرچند فرموده بودید استاد خطاب نکنم اما چه کنم که استاد هستید و من شاگردی که گاهی حرف گوش کن نیست.) در پناه حق همواره بدرخشید | |
|
جلالوندی ام مادرم به من یاد داد آواز کبک کوهی ترجمان آیت جدایی ست در گوش گندم اگر به لهجه ی داس ترانه خواندیم ، گناهش به گردن گرسنگی ست مادرم به من یاد داد شیهه ی مادیان ها شیپور اشتیاق کوچ است و آن چوپان که بی چرا به چرا میبرد ، از تبار رسولان زندگی ست !!
شکی ندارم سلمان وقتی پای سروده ای برود ، قطعا به نیت خیر میرود و این نیت البته کافی نیست ، باید دانش کافی ، شخصیت ، عدالت ، فهم و درک و تجربه نیز باشد تا بتوان نقدی بر نوشته ای نگاشت . و سلمان همه ی اینها را داراست . از همینجا برایت احترام میگذارم . و خوشحالم که این پهلوان عزلت گزیده ی کارزار ادب را اول بار مانا به هنرنمایی فراخواند و اولین حضورش در صفحه ی دیگران وقتی رقم خورد که مانای دیوانه شعر هذیانی را به او تقدیم کرد .. | |
|
درود بر شما | |
|
سلام اعتراض الدوله از منظر شخصی سازی خیلی مبحث خوبی و باز کردی داداش گلم ترقه سیگاری چهارشنبه سوری بعدتیم | |
|
درود امیرحسین مهربان برادرعزیزم | |
|
به به دادا پژمان عزيز سلام ستون پژمان اينو بگه پس حتما درسته عاشق تيكه كلام و لفظاتم | |
|
ممنونم خواهر خوب و آگاه | |
|
اگر تو نبودی خاک کلماتم پذیرای هیچ شعر عاشقانه ای نبود بعد ممکن بود مشتی فیلسوف فلک زده که بوی سیگارشان ، پرده ی پندار را پاره میکند ، به این نتیجه ی نحیف برسند که عشق اکسیر سبز گیاهی ست که فقط در حوالی افسانه میروید
ای جانم امیرحسین ، خوشحالم که توجه نمودی و نظرت را بی دریغ مبذول نمودی . اما چون گلاله شرحی بر شعر نوشته به گمانم توضیح بیشتر درین باره صواب نیست .
| |
|
گل تقديمت با ارادت قلبي | |
|
اینجاهم فک کردم پیش بند دکانشی | |
|
درود امیرحسین عزیز | |
|
بزرگ مرد و ياور تا هميشه مانا صراحت و جسارت در نقد را از خودت آموختم🙏🏻 تو همچنان استاد و عزيز همه ي مايي | |
|
سلام ایمان عزیز شعر از زبان درخت گفته شده دیالوگی که قراره در یک نمایشنامه از زبان درخت گفته بشه درختی که چندتا فرزند داشته یکیشون ساز شده ، یکیشون نردبام ، یکیشون خاج ( صلیب ) ، یکیشون دار اعدام ، یکیشون تبر ( و با فولاد همبستر ) و بعد میگه حالا اگه یکی شونم تبر شده بخاطر نی لبک ببخشیدش مگه خودتون تا حالا شیطونی نکردید ؟ ( به جوجه پرنده دست نزدید یا از لب زنی بوسه ممنوع نکردید ؟ )
اما هربار این دیالوگ از اتاق فرمان کات میشه و شاعر آخر سر از پژمان بدری ( که سبک فیلمشعر گفتنش داره جا میفته ) بعنوان کارگردان این نمایشنامه میخاد کات کنه تا دوباره از اول بگه
و اگه شعر بخصوص در نگاه اول مبهمه ازت عذر میخام . البته خانمم توضیحاتی ازم خواست و گفت شعر رو در یک پیام نقد شرح میدم تا ببینیم انلاین میشه یا نه چون خودم الان باید برم سر کار تا غروب مشغولم در هر صورت ازت ممنونم که سر زدی عزیزم
| |
|
درود بر شما جناب اسماعیلی | |
|
و خوبی اش را بعنوان تحفه ای از این درویش پذیرا باشید و سختی اش را به ملایمت ابر ببخشید .. و چه نام زیبایی برگزیدید . مبارکتان | |
|
درود بر شما بانو حسن پور | |
|
درود جناب امیری | |
|
نامه ی رستم بود نوشته بود مانا دریدن پوست پلنگ و کوبیدن کله ی دیو همه به آن نمیارزید که شهسوار فکر زنی باشم و نبودم شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت که خستگی هفتخوان را بر آن گریه کنم تو اما باورکن دگمه ی اول پیراهنش را که باز کردی ، هزار شاهنامه در انگشتانت سروده شد چرا که فتح سینه ی یک زن ، فتح جهان بود و اینرا فردوسی به من نگفت فقط خنجری بدستم داد برای پاره کردن پهلوی پسرم ......
سلام محمد عزیز راستش خودمم هم زیاد متوجه لهجه و کلامم نیستم و بیشتر دوستان فهیم و نکته سنج به تبیین و تفسیر دلسروده هایم میپردازند و بنده را خجل و بنده ی مهرشان میکنند ...
| |
|
راستی به این سوالتان پاسخ ندادم شغل من تکنسین پستهای برق فشار قویه . و معمولا در هر ماه یک شهر یا کشورم | |
|
درود بر مانای عزیز سربلندوبرقرار و مانا باشید | |
|
سلام خواهرم، نظر دلي و خالصانه ي شما مرا ياد يك نكته اي انداخت: يادش به خير معلمي داشتيم كه ميگفت: براي نمره ي چهل و حتي بيشتر بخوانيد تا شايد بيست شويد،( براي بيست خواندن ثمره ي قابل توجهي ندارد) شما اميدتان نقطه ي جوش مانا( كه شاعر باسواد خوبي است) نباشد، اگر بزرگتر و خيلي بالاتر انديشه و تلاش كنيد حتما به هدف مد نظر خود ميرسيد ( همه آدمها باهم متفاوت هستند و هركدام توانايي هاي خاص خودشان را دارند) | |
|
سلام برادر ادیب وگرامی سپاس بیکران از لطف وتوجه ونگاه نافذی که داشتین 🌹 بداهه ی من خلاصه میشه به شعر قصه ی آل بلوط که یه جورایی دستمریزاد گفتن به شاعر محترمه بابت شعر پر قدرتشون معلم ما جور دیگه ای داستان را روایت کرده بود میگفت پدر معلمی به پسرش میگه میخوای چی کاره شی؟؟ جواب داد مثل تو معلم بشم باباهه بهش میگه نا امیدم کردی من میخواستم رئیس جمهور بشم شدم معلم،،،،، شما هم منو یاد این داستان انداختین
| |
|
درود بر شما، بله اين را هم به شكلي ديگر شنيدم😉 سرافراز و سبز باشيد🙏🏻🌹 | |
|
ولی یه سوال؟؟ رئیس جمهوره میخواسته چی بشه که رئیس جمهور شد؟؟😅 🙃 شادو پیروز باشید🙏🌷 | |
|
عجب سوال خوبي واقعا🙄😅 لابد....بماند!!!🌹 (آره خيلي بالاتر)😜 | |
|
درود خواهر گلم | |
|
اگر تو نبودی خاک کلماتم پذیرای هیچ شعر عاشقانه ای نبود بعد ممکن بود مشتی فیلسوف فلک زده که بوی سیگارشان ، پرده ی پندار را پاره میکند ، به این نتیجه ی نحیف برسند که عشق اکسیر سبز گیاهی ست که فقط در حوالی افسانه میروید اگر تو نبودی من از سیب سرخ گونه ی کدام حوا ، آدم میشدم ؟؟
جای مباهات است که این صفحه همواره از وجود منیر انسانهای صادق و شریف ، نورباران میشود . بی شک خادم این صفحه باید به خود افتخار کند که میزبان عزیزانی چون شما بانوی فروتن و باادب است ... | |
|
سلام بانو خاطره ترین اتفاقا برداشتهای کاملا منطقی و درستی داشتید چاکرات من که استاد نیستم ولی شیخ مولایی و مانا حکیمند | |
|
سلام و ادب بانوی خاطره خیلی هم عالی بود بزرگوار قرارمان شعر بود نه شعار | |
|
سلام جناب بدری گرامی سپاس فراوان از توجهتون بارها وبارها چه با خوندن اشعارتون وچه با دنبال کردن نقدونظراتتون غیر مستقیم بهره بردم امیدوارم همیشه در اوج بمانید
| |
|
سلام وادب واحترام متقابل خدمت جناب راجی گرامی سپاس فراوان از توجه ونظر نابتون 🌷🌷🌷🌷🌷
| |
|
عالی نگاشتید بانو جان دستمریزاد | |
|
تارای عزیز ، برداشتت حتا از نیت شاعر هم شیرینتر بود .. و ایکاش این شرح نازنین را با دگمه ی نقد میفرستادید که دوستان دیگر هم استفاده ببرند | |
|
مانا جان هر روز به این صفحه سر میزنم ودلنوشته وسپیدهاتونو میخونم زلال شاعرانه هایت حتی از سنگها هم عبور میکند وآوای زیبایش گوش جان را نوازش میکند اینقدر زلال بوده ای که خداوندگار نجوای فرشتگان را در گوشت میخواند
| |
|
:2 : | |
|
درود بر شما | |
|
به یقین شبی شاعری با صحرا خوابیده است وگرنه آبستن اینهمه سکوت و ستاره نمیشد
خوش آمد میگم عرشیای عزیز .. گلهایتان را با جان و دلم میپذیرم و متقابلا دعا میکنم شما نیز بنده را با تمام نقیصه هایم پذیرا باشید ...
| |
|
درود جناب قنبرپور | |
|
ترا که میبینم خستگی راه را به روان رود میدهم پاهایم زبان تلخ تاولها را فراموش میکنند و دستهای ام آیات روشن پینه را انکار جایی حتما دست کودکی بی پا را گرفته ام جایی شاید گونه ی جذام زنی را بوسیده ام جایی شک نکن ، کفتری خونین بال را آب داده ام یا سمندی تیر خورده از تقدیر را تیمار وگرنه ترا با تمام شیرینی ات که میراث نیشکر است به من _ که وارث رنج انسانم _ نمیدادند .....
درست حدس زدی مازیار عزیز .. از معدود دفعاتی بود که اثری جدید ارسال کردم و خوشحالم که دوستان پذیرفتند .. و راستی خوشحالم از اینکه میبینمنت
| |
|
درود بر شما جناب شهنی | |
|
با اینهمه چرا حاشا کنم ؟ جویبار بوسه هایمان کفاف تشنگی قرون هزار قصه نمیشود باورکن چون ماه خرداد هنوز پر از کسالت های بسیارم
خوش امدید و این صفحه ی بایر را کشتزار مهر و محبتتان کردید ...
| |
|
درود استاد انصاری عزیز | |
|
ما که از ابرهای آبستن تنها زادن گریه را یاد گرفتیم و از سبزه ی هفتسین تکلیف شاق لگدمال شدن را ما که از کوه رنج سکون را و از کوزه ، تب تشنگی را فهمیدیم پس مرا به حرمت همین شعر ببوس : این تنها پلی ست که به زندگی میرسد ....
خوش آمدید و در تاریکی این خطه پنجره ای رو به خورشید گشودید ....
| |
|
درود خواهر گلم مریم بانو | |
|
و برای ماندنش به تمام درختان زمین دخیل بسته بودم ..... اما او نیز دستی بر شعله ی شرارت داشت او نیز نبض نسرین را نشمرده بود و از تمنای آتش تنها زبان خاکستر را میفهمید او هم تیغی در نیام نگاهش داشت تا بر فرق اشتیاق من فرود آرد آه او هم محراب همین سروده را از خون کلمات مانا رنگین کرد ....
و نمیدانم حضورتان درین صفحه را چگونه دست بیفشانم و پای بر نمد شوق بکوبم ؟ بودنتان نعمتی ست خواهر
| |
|
درود بر مهربانوی نابِ سایت حضور زیبایت را سپاس | |
|
سپاس مهرت بانوی گلها | |
|
آه دکتر ... همه هولم از این سرمای شاعرکش است که زنبورهای این شعر از کندوی نگاهش دور شوند برایش از کدام خورشید ، شعله برگیرم اینجا سینه ی ماناست : گورستان هزار سروده ی خاموش هر کجایش را کلنگ بزنی به استخوان شعری ، یا به ریشه ی اندوهی میرسی !!
__ لطفاااا مریض بعدی
حضورتان به لطافت ابر و برکت بارانهاست منیژه ی عزیز ... خوش آمدی و صفا آوردی
| |
|
__ تو فکر میکنی ، اگر کرباس تاریکی پاره کنی ، خفاشان به خونخواهی شب ، شعرت را مثله نخواهند کرد ؟ باور کن تاریخ ، گورستان اطلسی هاست و دین ، دیناری در کیسه ی شیاد ....
جناب آصف عزیز ، استاد نازنین انشالله که همواره شاد و برقرار باشید . و چرا از پشت و پس ؟ شما تاج سر بنده اید
| |
|
درود بر شما جناب آصف | |
|
باورکن در این بلوای بی باور ، جیوه ی ذهن آدمیزاد از ق به قسط میرسد نه به قاف سی مرغ یکدل را کجا میتوان بر سفره ی این اساطیر بی عطار گذاشت ؟؟ میدانم که میدانی ، میان اینهمه خس و خاشاک ، به مذهب هیچ گلی نمیتوان مومن بود مگر تو _ گلاله ی گریان _ که کندوی عسل چشمانت غنیمتی ست در این تلخستان ...
همیشه شما را همپای شرافت و همنام عزت تصور و تفسیر کرده ام و تردید ندارم که به واقع همانگونه هستید که این شاعر دیوانه خیال کرده است . باری حضور قشنگتان روزنه ای ست به گشایش و شادی ...
| |
|
درود بر شما جناب صالحی | |
|
هزار حوری در چشمان اوست کز نگاه شاعرانه ی من باردار میشوند هزار ماهی در گریه هایش که در تور ترانه ام به تقلای حیات میفتند هزار تابستان داغ در سینه های اوست تا زمهریر نیاز مرا تبخیر کنند هزار نکیسای نغمه خوان در گلویش ...
( و اگر بگویم هزار چکاوک در چکامه ی منست ، تا دلیل آبشار اشک او باشد ، مشتی منتقد بی درد ، به خونخواهی شاملو ، شعرم را شرحه شرحه میکنند )
سلام حدیث جان .. مهر آوردی و صفا کاشتی و اینهمه سبزینگی و برکت را بایستی نه با کلمات که با معانی قدر دانست | |
|
سلام و هزاران درود حدیث جان | |
|
درود حدیث نازنینم | |
|
وقتی کنارم هست باد بازیگوش از راز مگوی برگ میگوید اردکی سفید در برکه ی اشتیاقم نیلوفر بهارانه ی نگاهش را به منقار میگیرد عقاب دورپرواز هزار سروده بر شانه ی قلمم فرو میاید و مرا مردمانی مشتاق از دیار کلمات تاج پادشاهی بر تارک مینهند تا بر هجاها و واج ها ، خدایی کنم
خوش آمدی منوچهر عزیز .. و من هنوز هم رو به آن روستاهای شرق کامیاران در خوابهایم رانندگی میکنم که آمدم عزیزی را ببینم اما بخت یاری نکرد
| |
|
درود بر شما جناب بابایی ارجمند | |
|
او نیز زنی بود که از رودها مسیر اقیانوس را پرسیده بود و از ابرها ، سراغ مزار شهیدان را و زیر آوار بهمن ها پی جنازه ی کولبری کورد بود از کوی همین کلمات ، که کلاه دلخوشی اش را باد روزی به شوخی برداشت و دستمال حریر چوپی اش ، نشان مزارش شد در قندیلسرای تقدیر !!
( آه خدایا این شعر هم دارد یخ میزند این شعر هم کوهی روی کولش گذاشته اند و باید از مرز گرسنگی بگذرد ..... )
سید عزیز مقدمتان گل باران ، والا من اهل اعجاز نیستم و تنها زیبایی و دلربایی اوست که در من ساز و سرود میشود .. به مهرم خواندی و به عیب پوشی ام کوشیدی و اینهمه از دولت ماناست که دوستان او را رعایت میکنند | |
|
درود بر شما جناب میرمحمدی | |
|
حالا از بخت خجسته ی بلوط تو مرا شاعر این طایفه کردی که تشنگی مینوشند برای رفع آب و گرسنگی میخورند برای سد نان و خستگی ..... باز هم دور باطل ؟ ما هزار و یک قرار داشتیم با پرستوها .. با پونه ها و حالا هر ساعت درختی در درونم می پوسد که چرا بهار نارس بوسه ی تو در اولین پیچ آبان ، گلوله خورد ؟
اصلا هیچ شعر و نثری از مانا به دل نمیچسبد تا وقتی کامنت ابراهیم هداوند را در پای خود نبیند و این خود دلیلی ست که گاه و بیگاه بهانه ی بودنت را بگیرم استاد دوست داشتنی
| |
|
درود بر شنا جناب هداوند عزیز | |
|
هرکس ممکنست بخشی از اشتیاقش را سانسور کرده باشند مثلا یک روز دو موتورسوار که ناهیان بی نوای از منکر بودند روی زیبایی زنی که آبستن ارکیده بود ، اسید پاشیدند یا به شاعرها میگفتند با کلمات گیس ، بی حجاب ، جهنم و آویزان شعری بگویید که بوی شعور بادیه بدهد .. و چنین مقدر شد هرکس که آیت ماه را در خواب ستاره تفسیر کند ، به تاریکی تبعیدش کنند حالا رو ترش نکن من به چشمان قشنگت قول داده ام آرام باشم مثل قویی در مراقبه ی آب ...
سعید جان لطف تو همیشه شامل این شاعر کچل بوده و نعمت حضورت غنیمتی ست که باید نماز برد و شادی کرد
| |
|
درود جناب بیدل | |
|
گلاله .. همسر مهجور هزار بادیه ی بلا .. این فقط مشتی از خروار خاطرات منست درین قرون بی چراغ ، که ردپای ترا در شعرهایم میجستم زنهار از این هروله ی هراس و کنارم بنشین به خدا زمزم از زمزمه ی شعر مانا میجوشد ....
جناب رضاپور عزیز والا کارم معدن نیست ، بلکه نصاب پستهای فشار قوی هستم . امسال دو هفته خواف بودم و الان چند روزی ست در ۱۲۰ کیلومتری شمال بندرعباس مشغولم . اما از اینها گذشته حضورتان را ارج گذاشته و قدر میدانم .
| |
|
درود بر شما جناب رضاپور | |
|
حالا چرا دمنوش فلسفه دم کنم؟؟ چایی چامه ی مانا مگر چه کم دارد ؟؟ بزودی موهایت را بلوطی میکنی ... میدانم و باقی این سروده را از من طلب خواهی کرد ....
اما آمدن شما مثل لحظه ی افطار همواره برایم پر از خرمی و شوق و شادی ست . چرا که در کلامتان جز فروتنی و صداقت ندیدم و همین است که کلماتی که درین صفحه مینویسید جمله مانانواز و مانا مدار هستند .
| |
|
درود مهربانوی عزیز | |
|
نوه ی گل منم که اینجاست ... میدونی چقدر دلم برای تو و بقیه تنگ شده ؟؟؟ راستی چه میکنی نوه جان ؟ درست تا کجا رسید؟ و حالت چطوره ؟؟ | |
|
درود سحر جان | |
|
امروز دیگه از حالت خبر گرفتم و الان خوشحالم ... راستش سال ۸۲ واسه سارا خواهرم - که مث تو هم ساراس و خواهر مانا و هم خیلی لوس و ننر و البته بانمک و خواستنی - شعری نوشتم که توی دفتر چهارمه و آخرشم یادمه نوشتم :
نشست و حدیث اره ی عصیان را در گوش شاخه ی طاعت زمزمه کرد آنگاه همه جام دریغ سر کشیدیم به یاد کودکی خواهرمان
و شک ندارم روزی هم تو به دلنوشته های داداشی پا میذاری ولی نمیدانم کی .. شاید امروز شاید یک روز مانده به مانا | |
|
درود ساراجان | |
|
و شک ندارم شعر از دستان تو سرریز خواهد شد و من نیز جام بلورین احساسم را از آن پر خواهم کرد و شک ندارم ما دوباره لبخند خواهیم زد به ردپای شعرهامان آنگاه که در بحبوحه ی احسااس دوباره با هم قدم خواهیم زد.... مانا باشی ماناجانم | |
|
ممنونم زیباجان | |
|
نامم مانا بود و روزی به دماوند گفتم به بالای بلندت چه مینازی؟ شاخ آرزویم اینک سر بر آسمان سوده است !! مسعودخان عزیز اگرچه روزگار بر مدار مراد نیست اما دیدار دوستان نوشدارویی ست تا زخم زمانه را فراموش کنیم .. سپاسگذارتان هستن که این شراب شفا را دریغ نمیکنید | |
|
درود جناب میناآباد | |
|
قدم بر سر چشم نهادید سارای عزیز ، و جالبتر اینکه بدانید سه خواهر دارم که هر سه سارا هستند و هنوز مدعی ام همه ی ساراهای جهان خواهران ماناهستند | |
|
درود بر شما مهر بانو حضورتان را سپاس | |
|
و حضورتان زلالتر و زیباتر | |
|
درود مهربانوی ادیب | |
|
سلام خواهر عزیز مقدمتان نورباران خوشحالم که اینجایی و قطعا چندوقت دیگه به بچه ها سر خواهم زد و از دیدارشون خوشحال خواهم شد | |
|
درود ارزو بانوی عزیزم | |
|
گل نثار وجودتان | |
|
درود بر شما جناب افشاری | |
|
خوش آمدید | |
|
درود بر شما جناب انصاری | |
|
ممنون و سپاس | |
|
درود بر شما جناب رضوی | |
|
سلام و عرض ادب | |
|
سلام استاد دورت بگردم که اینقدر خوبی .... مطمئن باشید منم شما رو بسیاااار دوست دارم | |
|
در واقع این شما هستید بزرگوار که خاص میبینید ... و من به این نگاهتان احترام میگذارم | |
|
درود و عرض ادب و خوشامد | |
|
سلام و عرض ادب | |
|
سلام وباور کن از دیدن کامنتت خوشحال شدم . و اینکه من معلم نیستم اما آنچه اینور و آنور یاد گرفتم با دوستان تقسیم میکنم . هر زمان که آمدید قدمتان روی چشم . البته دیگه اینستا جلسه نمیام چون شلوغه | |
|
سلام . چراغ دلتان روشن | |
|
سلام بزرگوار . سلام از بنده س | |
|
حضور شما شعر را عالی میکند درویش عزیز | |
|
سلام رفیق ارزشمندم . خوشحالم که زیارتت میکنم . انشالله همیشه پابرجا وسلامت باشی | |
|
سلام آبجی گلاله من که استاد نیستم و نبودم و نخواهم بود فقط درویشی در تجارت لاک لاک پشت بودم که بخاطر مدیریت بد دولت و تحریم ها به خرید و فروش کرانچی پرداختم و متاسفانه بدلیل علاقه ام به کرانچی همشو خودم خوردم و ورشکست شدم | |
|
و در باب اون بندی که دوستان به شعاری بودنش اشاره داشتن به این مصرع حضرت اکتفا میکنم
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه... | |
|
چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند | |
|
سلام استاد پژمان عزیز شما همچنان بفرمایید استاد نیستید، در هرصورت از نظر من بدون شک بوده اید،هستید و خواهید بود و نتیجه میگیریم هیچ گاه نباید لاک رو با کرانچی معاوضه کرد. ما که حسرت یک دمنوش لاک به دلمان ماند... امان از این دولت... | |
|
به به اینم از رونمایی از تندیس زیبای قصه ی آل بلوط به دستهای توانمند خواهر نازنینم مهر بانو گلاله ی ادیب وفرزانه 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 سپاس بیکران بانوی عزیزم از مهر وتوجهتون برداشت من یک تصویر ذهنی ساده بود اما شما با پرده برداری استادانتون طعم شیرین شعر را به کام مخاطبین هدیه کردین ❤ آرزو میکنم همواره با خورشید هنر در کنار مانایتان بدرخشید 🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
| |
|
جان دلم این جان نحیف که روی دست واژه ها میبینی زخمی هزار خار جفاست و این خیمه ی خواب که در دامن تو زده ام بیدارباش کابوس هزار افترا مرا با اندوهم تنها نگذار شیشه ی شوق مانا هم شکستنی ست مثل بلور اشک گلاله ...... ممنون مهر نگاهت هست خانم . هرجا تو هستی تفرج و آرامش و آسودگی و اشتیاق مانا نیز آنجاست . الان تنها نگرانی ام اینه عمرم قد نده تا دفتر چهاردهم به آخر برسد .. از حوصله ت متعجبم و به شیوایی حرف زدنت غبطه میخورم و راستی سعی کن در سایت حضورت انحصاری نباشه ، صفحات بسیار عزیزی درین مجموعه هست که میتونی اونجا هم کامنت بذاری و نقد کنی | |
|
و من فکر میکنم بیشتر از تحریمها از عشق کرانچی ورشکست شدی | |
|
امیدوارم که زیر سایه ی الطاف الهی همواره تندرست بمانید ودرخششتان همچون خورشید جهان نما گردد وعمر باعزتتون آنقدر طولانی گردد که دفتر شونصدم🤔🤭🙏 را هم به پایان برسانید | |
|
تو فقط مردی هستی که کمی تا قسمتی ، هوای واژه ات ابری ست و روی ریه های خیالت ریزگرد هزار هامون بی هاجر علاج میخواهی ؟ به خورشید نیندیش شب از تاریکی و تردید ، آبستن است !!
بسی خنک و بسی دلنواز بود حضور پرمهرتان و بی شک واجب است که اینهمه لطف و نوازش را قدردان باشم و گلی نقار قدمهایتان کنم ...
| |
|
درود بر شما جناب رحمانی | |
|
درود و سلام و احترامات فراوان ... | |
|
درود بر شما | |
|
مرسی گلاله جان از حضورت | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درختی بودم در جنگل خدا
اما روزی تبر،،،
چقدر این بند بامفهوم و تلخ و ژرف است و شروع عالی برای سروده هایی دیگر
درود بر شما و گلاله بانوی همراهتان
عشق و شور زندگی تان با برکت و پایدار