گوش کن! قصّه درام است/شنیدن دارد
صحنه ی جُرم از این زاویـه دیدن دارد
خوب یا زشت ” جوانی به طریقی سَـر شد
هر چه من خوب شدم/هی بد و هی بدتر شد
تکیه دادم به تو هرجا/ثمرش لرزش شد
عاشقی در نظـرم بعدِ تــو بی ارزش شد
اولش با عطشی/دست به دستم دادی
مدتی بعد... رها کرده شکستم دادی
تو مگر داخل این خانه به زور آمده ای!
تو شبی از وسط هاله ی نور آمده ای!
من تو را شکل خودت دیدم و باورکردم
چقــَدَر این دلِ وحشت زده را خر کردم
کعـبه را سنگ زدی... ابـرهه! غارت کردی
تو به دل «بیتِ خداوند» جسارت کردی
نانجیبان؛ همگی بعد خودت شاخ شدند
سوختـم دم نزدم بعد تو گستاخ شدند
گرگ ها زوزه کنان بر بدنم چنگ زدند
جای چنگالِ به سرکوفته را سنگ زدند
از تو/ از هر که شبیه تو/ پُر از کینه شدم
توی چنگال تو عمری ست قرنطینه شدم
خوردی از خونم و از خون دلم کم کردی
خانه را /خاطره را / واای!! جهنّــم کردی
در دلم عشق تو زخمی ابدی با خود داشت
شک نکن /زخــم تو آثار بدی با خود داشت
خون دل خورده ام و خون، فوران خواهدکرد
و همین خونِ دل” اسرار”عیان خواهد کرد
#محمد_نیکروش
استفاده بردم🥀🌿🥀🌿🥀🌿