بیرون ازجسم
به چشم برهم زدنی ،
روح ، جدا شد از جسم
روحی که دگر جسم نداشت ،
کل اش تبدیل شد به نگاه ، به فقط چشم
اما چشم ، نه این چشم ،
با زاویه دیدی محدود ، فقط چند درجه
بلکه با دیدی بس نامحدود،
درتمامِ ابعاد و درتمامیِ وجوه ، مثلِ کُره
درهمه ااقطار و جهات ، 360 درجه
کاربردِ واژه ها ازبین رفت
نوعی تله پاتی بود که جای آن نشست
انگار روح ، کودکی بازیگوش شد
که بین زمین وآسمان ، بی فکر می دوید
چونکه او خسته نمیشد، دگر نمی نشست
آنهمه خستگیِ تن ، ازدویدن ها رفت
فقط بالی ماند ، سبک مثلِ قاصدک
همه دردها ، به یکباره پرید و، همه رفت
هرچه عشقم می کشید ، می دیدم
همه آنها را ، به اراده کردنی ، می دیدم
نوری آمد ، حل شدم درآن چه آغوشی بود !
همه عریانیِ روحم ،
آنهمه نور برایش ، روپوشی بود
معنیِ پرواز بودم ، نه دویدن
معنیِ آغاز بودم ، نه رسیدن
سِیر میکردم به اینسو و آنسو، مثلِ نور
نه زمان مانْد ، نه مکان ،
نه نزدیک ، نه دور
اراده یعنی اجرا ، آنهم با سرعت نور
تا دلم میخواست بدانم رازِ چیزی ،
می یافتم به آنی
اگر میخواستم بدانم ،
رازِ جاریِ خون ، به خونراهه ی رگ ،
فاش میشد ،
آنهم نه در مدتی طولانی ، به آنی
هرچه را میخواستم بدانمش
می یافتم آنرا به آنی
آن سبکباری و آرامش را ،
یاد ندارم به جایی و به جانی
آنهمه صفا و امنیت را ،
من ندیدم به جایی و به جانی
یک ترنم که مشابه اش ،
به دنیا ، هیچ نیست
درفضا پُر شده بود
آرامش و دلنشینیِ آهنگی
که جایی ، همانندش نیست
دیگرمن اینقدر زنده بودم که ،
مرگ که نه ، حتی ، نمی خوابیدم
چونکه هوشم همیشه جای خود بود
دائماً بدون حتی لحظه ای درنگ کردن،
همه لذت وصفا، حس میکردم ، می دیدم و،
ازداشتنِ این وضع خوب ، به خود می بالیدم
رایحه ای ، دلنشین جاری بود دائم درفضا
آن فضا را القضا
روحم مثلِ یک غریق ،
انگارمی بلعید آن رایحه را ، جای هرغذا
رنگها را که چه گویم ،
روحِ نقاش ام ، آنها را هیچ ندیده بود
طیفی از سبز را دیده بود ،
ولی این رنگهای سبز را ،
هیچ جایی و زمان ، مثل اش ندیده بود
یکعالمه ، فرشته و کرشمه و،
یکعالمه عشق
هدیه ی مرگ بود ، برایم
از سوی خدا
آن خداوند عالمِ عشق
وقتی آمد یک صدا ،
با لهجه ی خوبِ خدا
وقتی نواخته شد صور
درمیانِ آنهمه نور
همه غم ها
همه دردها
همه سختی ها ،
محو شد
فقط ماند در خاطره ام ،
یک نگاهی که ، دگر پلک نمیزد
یک دهانِ تعجب ، باز از شوق
که دگر، از شدت آنهمه شگفتی
هیچگاه بسته نمیشد
مِهری که دائم می بارید ، مثلِ باران
بازهم بارانی پُر ازطراوت ،
از سوی خدا
بهمن بیدقی 99/2/27
بسیار زیبا و پر معنی است
دستمریزاد
موفق باشید