سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        رگ خواب

        شعری از

        میلاد همتی زاد (مهجور)

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۵۵ شماره ثبت ۹۶۰۶۷
          بازدید : ۳۶۴   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میلاد همتی زاد (مهجور)
        آخرین اشعار ناب میلاد همتی زاد (مهجور)

        شکوه صحنه وصال با اجرای سمفونی دلتنگی به دست نفس ها و به رهبری دل عجیب دیدنی بود
        هر نفس یک نُت هر نُت یک رویا
        هر ضرب یک ضربان هر پلک یک تپش
        آهنگ دیدارمان با آرام گرفتن جسمی خسته در آغوشت پس از اوجی در قله قلب در دشت سینه آرام گرفت
        ندایت،چکامه ی درد یا چامه ای دُرد...نمی دانم
        من همه تن،گوش شده بودم برای شنیدنت و همه تن جان برای در آغوش فشردنت
        نگاهم در نگاهت خشکیده بود
        نه توان باور داشتم...نه جرئت انکار
        من
        تو
        بی فاصله
        آه که اگر دستم دستانت را می گرفت
        آه که اگر دستم به زنجیر گیسویت می رسید
        آه که اگر جرعه ای از خُم می مستانه نگاهت می نوشیدم
        دیگر حسرتی نداشتم...
        شعله خواستنت در وجودم زبانه کشید،گویی در پس من خرابه...در زیر این خاکستر سرد آتشی از دریای نگاهت جاری شده بود
        جسمم یارای رویایی با دل را نداشت،سپرش را انداخت...فکر منتظر ماندن حتی برای ثانیه ای بیشتر هم سخت و دشوار بود
        حتی دشوار تر از کمر راست کردن انتظار که خود به بلندای تاریخ قد خم کرده است...
        این تو
        این دل
        بکش یا بسوزان یا بمیران
        به سمت کندوی کامت آمدم اما افسوس
        سرم به سنگ سرد و سخت بیداری خورد...!
        بالش تر و جای خالیت... و بغض هایی که در گلو گره کور شده بودند...
        همه تن چشم...همه تن اشک

        و زندگی من همین خواب بود... .
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۱۴
        درود بزرگوار
        پر احساس و زیبا بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۳۴
        قوالعاده زیبا بود
        درپناه خدا
        درود فراوان برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۱۵
        سلام جناب همتی
        بسیار بسیار زیبا
        قلم را به نگارش آورده اید
        دورودبر شما
        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۰:۱۵
        سلام جناب مهجور
        جالب بود
        موفق باشید خندانک
        مجتبی شهنی
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۰۰
        درود فراوان
        بر شما
        بسیار بسیار
        عاااااالی

        قلمتان توانا خندانک
        مجتبی شهنی
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۰۰
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۲۶
        درود بر شما
        زیباست
        خندانک خندانک خندانک
        آرمان پرناک
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۰۵
        👌
        بسیار زیبا
        درود بر جناب مهجور
        قلمتان سبز
        🌷🌷🌷
        یوسف همایون
        پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۱۴
        درود بر شما
        بسیار زیبا بود
        آذر مهتدی
        دوشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۰ ۱۰:۱۸
        درود جناب مهجور
        بسیار زیبا
        🌺🍃🌺🌈🌺🍃🌺🍃🌺
         شکوفه کریمی ، تُ
        دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۰ ۱۵:۲۳
        قلمت همیشه سبز و مانا مهجور عزیز ❤
        زر حاتم
        جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ۰۶:۲۲
        زیبا بود
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6