حیا کن ! (طنز)
بیا و با آمدنت ،
حال و روز بارانی ام را بند آور
به سرزمینِ عشقم طلوع کن !
اگر خواستی ، بیا با من
ماجرای عاشقانه ای را شروع کن
همه کامم را
پُر ازشیرینی وحسِ آبدارِهلو کن
بیا این طناب را از گردنم بگشا
دارم خفه می شوم !
دنیا انگار با من لج کرده
یه دادگاهِ غیابی گذاشته
مرا محکوم ، به پیمودنِ راههای کج کرده
بیا فکری ، بهرِ وحشتِ ریخته شده ،
دراین گلو کن
ز دوست هرچه آید نکوست
اگر حتی خواستی بکشی ام ، تو مجازی
بیا تا دسته ، چاقوی ضامن دارت را
ازآن کیفِ تی تیش مامانی درآور
درون این قلب وامانده فرو کن
مطمئن باش از تو یکی، نمی رنجم
تو زیبای من ! اگر از این روزگارِ ...
شکارهستی، گردنِ من ازمو باریکترست
هرچه میخواهی با من کنی ، صبر نکن ،
همو کن
اگرمی خواهی تا بسوزانی ام
خیالی نیست
هیزمی را اَلو کن
ببین اصلاً ، یک دشمن ازچه شاد میشود ،
بیا با من
همان آئین و رسمِ عدو کن
بعد هم تا پُررو نگردم
بیا روی دستم
جمله ی آموزنده ی ،
" این نیز بگذرد " را تتو کن
بعد ازاینهمه وحشیگری
تو کارَت نباشد
تو آزادی ، برای هرغلط کردن
دو تا درخت را نشان کن
تختِ طنابی را به آندو گره بزن
برای خوابی شیرین
این مجموعه را تبدیل به ننو کن
نترسی ازاینکه آبرویم برایم ،
مهمترین است
بیا آبرویم را بریز به روی آب
تا که آن را به ناکجاها بَرَد
همه آن آبِ رو را ،
به رویش ولو کن
اگرازاینهمه ،
کِرم ات نخوابید که هیچ ،
ادامه بده
اگرکه خوابید
حالا بیا ثانیه ای فکرکن
از تکرار اینهمه ستم ،
که جانم را به خرخره رساند
سرسوزتی هم که شده
حیا کن
بهمن بیدقی 99/11/27
بسیار زیبا و جالب بود
موفق باشید