- زاگرس:
(برای زاگرس مهجورم که در آتش بی کفایتیها سوخت)
تو،،،
ققنوس وار در خودت می سوزی
تا،
دوباره زنده شوی وُ؛
پَر بگشایی...
♡
--ای بلندای کوردستان،
--زاگرس!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- تنهاییام:
تنهایی ام،
از جهانم بزرگ تر است وُ،
...غیرقابلِ تحمل!
♥
این را زمانی فهمیدم که،
فقط حضورتو،
می تواند؛
آرامشم دهد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- دستان تو:
(به حضرت پدرم)
من گمان دارم،
دستان تو،،،
از هر قرآن و انجیلی
مقدس تر است!
...
این را از بوسههایم
--بر دستانت،،
باور کن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- پاییز:
پاییز که خیالم را میگیرد،
نگاهم به تاراج می رود!
چشم هایم ابری می شودوُ
دستِ بارانی شروع شده را رها می کند؛
تا برگ،
برگ،
به لرررر
زم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- کابوس نبودنت:
مثل جوجه ای که،،،
سر از تخم در می آورد،
آرام آرام؛
از زیر پتو نگاه می کنم...
***
آه!
کابوسِ نبودنت ،،،
شبیه گربه ای هراسناک ست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
- آغوشت:
آغوشت را دوست می دارم'
که برای اندوههای کوچک و بزرگم،
سرزمین بی مرزی است!
وَ در آن--
فصل ها به تکرارِ اردیبهشت ورق می خورند...
...
من،،،
به چَشم هایت
ایمان دارم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
- عشق:
چه فرقی می کند که کجایی؟!
در ازدحام بمبئی
یا سکوت شانزلیزه!
چه دور،
چه نزدیک!
دلتنگی،
دمار از آدم در می آورد،
وقتی که،،،
پای عشق میان باشد.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
کوتاه و بسیار زیبا بودند