باور نمی کنم که تو رفتی ز پیش ما
آخر چگونه می شود این زندگی روا
هرجا که مشکلی و غمی می رسید به ما
می آمدی سریع، که بگیری تو دست ما
اما چه شد که باد خزان کوله ات ببست
با بردنت به سوی خدا، قلب ما شکست
از بس که پاک بودی و چون کوه استوار
دستت کشید و برد تو را سوی یک قرار
گفتا که از ازل، دل تو کرده ام شکار
جز عشق من،دگر نشود عشق ماندگار
من خالق تو ام، و تویی بنده ی نجیب
چون خوانده ای مرا،بشدی در برم حبیب
باشد قبول، مبارکت این وصلتت به دوست
خوش تر ز سر حق نشیده است کسی ز دوست
(دایی عزیزم روحت شاد،نمی دانم پیام هایم به گوشت می رسد یا نه، ولی با رفتنت فهمیده ام دنیا خیالی بیش نیست، نباید آرزو در دل ببافیم،تمام زندگی درد است و هجران، خدایا رحم کن طاقت نداریم، چه قدر باید به این دنیا ببالیم؟)
#بیشتر آدم ها در این دنیا،زندگی (اسباب آسایش، موفقیت، و...)را تنها برای خود می خواهند، و گویا تو زندگی را تنها برای دیگران خواستی#
#دو سال بعد از حادثه واژگونی اتوبوس دانشگاه علوم تحقیقات و دقیقا در همان روز پر کشیدی، یادم هست شعری را که برایشان گفته بودم برایت خواندم و ....، حال خودت در همان روز دنیای فانی را بدرود گفتی#
# من از این دنیا وحشت (نفرت) دارم،هر زمان خواستم خودم را به خواب بزنم و چهره ی ننگین و بی رحمش را نبینم، گویی سطلی از آب یخ را به رویم پاشید و بیدارم کرد، لعنت به تو ای دنیای فانی !#
روح مرحوم دایی عزیزتان شاد
فاتحه و صلوات