جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر میلاد همتی زاد (مهجور)
آخرین اشعار ناب میلاد همتی زاد (مهجور)
|
غریبم
چونان موجی که هر بار با شوق به سوی ساحل می رود و هر بار با تو دهنی ساحل سنگدل رو به رو می شود
غریبم
چونان مسافری در غربت که غم غروب را به دوش می کشد
غریبم
چونان آهی سرگردان که نمیداند از دل بر آمده یا از سوز سوزناک چنگ جگر
غریبم
چونان دلی که دل گیر و دلتنگ است در گلوگاه گلو به انتظار بارشی سخت...بارانی پُر بغض
غریبم
چونان کودکی در هیاهوی هیچ ها که در درنگی دستش از دست دنیا رها می شود و در میان همه،خود را گُم می کند
غریبم
غریب تر از خواب چشم های نگاری در خیال دلداری مهجور
غریبم
چونان شمعی که تنها در دل شب زبانه میکشد و از پای تا به سر می سوزد و دم بر نمی کشد...
غریبم
چونان جاده ای متروکه و بی پایان که غرق در سکوتی پر از همهمه است
غریبم
چونان رهگذری که سایهاش هم او را رها کرده است
غریبم
غریب تر از پرستویی مهاجر که وجب به وجب بال زدنش به امید نه رسیدن،پرواز است
غریبم
غریبم غریب تر از هر غریبی که در هنگامه نگاشتن این چامه دُرد و این چکامه درد که با جوهر اشک جاری است دستی بر شانه های تنهاییم نکشید...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.